eitaa logo
روضه دفتری
24.2هزار دنبال‌کننده
207 عکس
10 ویدیو
5 فایل
روضه های آماده و کامل از ابتدا تا انتها بااستفاده از جملات عامیانه و کاربردی ، همراه صوت با متن مداحی نوحه با توجه به مناسبت های پیش رو لینک کانال در ایتا👇 #روضه_دفتری @roze_daftari https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 گروه👆 •✾•🌿🌺🌿•✾
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال نوحوا علی الحسین ❌ لطفاً با حال مناسب خونده بشه 😭😭😭 برادری به زمین بود و بال و پَر میزد برادری به سرش بود و هِی به سر میزد برادری به زمین از لبش جگر می ریخت برادری به سرش داد از جگر میزد چقدر چین و چروک است رویِ این صورت کنار هلهله ها دست بر کمر میزد دو دست در بغل و یادِ مادرش می کرد دوباره حرف در و چوبِ شعله ور می زد رشید بودنِ او کار دست زینب داد گره به معجرِ طفلانِ بی خبر میزد کشید تیر به زانو و چشمهایش ریخت سه شعبه زخم خودش را عمیق تر میزد کمی ز ساقه یِ هر تیر از دو سو پیداست کسی که بغض علی داشت تا به پَر میزد برای خاطر هشتاد و چهار خانم بود اگر حسین نشسته به روی سر میزد شب عاشورا مثل فرداشبی نگهبان خیام حسینی ابوالفضله خدا میدونه تا صدای قدم های عباس میومد این بچه ها آروم و راحت میخوابیدن 🔹یه وقت دید یه سیاهی جلو میاد دست گذاشت رو قبضه ی شمشیرش گفت هر کی هستی خودتو معرفی کن مگه نمیدونی نگهبان خیام امشب اباالفضله جلو نیا خونتو میریزم دید صدای گریه میاد داداش من زینبم اومد جلو خودشو به پای خانم انداخت خواهر این موقع شب اینجا چکار میکنی گفت عباس اومدم یه چیز یادآوری کنم بفرما خواهر چی میخوای بگی؟ صدا زد عباس یادته شب 21 ماه رمضان آره خواهر یادمه بابام گفت عباس من نیستم کربلا یادته: آره خواهر یادمه یادته بابام دست منوگذاشت رو دست تو صدا زد: "هذا ودیعة علیک" یادته؟ آره خواهر یادمه یادته گفت حسین که تنها شد نکنه تنها رهاش کنی یادته؟ آره خواهر یادمه چی میخوای بگی خواهر؟ گفت امروز شنیدم مهمون داشتی از اهل قبیله ی مادرت اومدن راسته؟ چی شده خواهر؟ ▪️شنیدم برات امان نامه آوردن گفتن تو برادرات در امانی عباس چه میخوای بکنی؟ تا این جمله رو شنید دیدن رفت پشت خیمه یل بی مثال میدان شجاعت مثل قاسم زانوهاشُ بغل کرده هی میگفت آبروی منو بردن😭 خدا نگذره ازتون دوباره دیدن زینب اومد دست گذاشت روشونه ی عباس پاشو مرد گریه نمیکنه عباس درسته امون نامه آوردن ولی کسی باور نکرد، یقین داشتیم تو میمونی عباس😭 وقتی اباالفضل اومد گفت برادر میخوام برم آب بیارم رفقا عباسی که مشک آب و میگیره به جای شمشیر یعنی امید داره برگرده عباس با هیچکی وداع نکرد😭 اما فقط با یه نفر وداع کرد وقتی مشکُ به دوش گرفت بره آب بیاره ابی عبدالله میدونه عباس بر نمیگرده.. راوی میگه می دیدم حسین گاهی دستشو روشونه ی عباس میذاره و نگاش میکنه دیدیم عباس که راه افتاد حسینم چند قدم پشتش راه افتاد داره گریه میکنه..😭 ▪️یه وقت اینجا بود دیگه عباس طاقت نیاورد برگشت یه نگاه کرد به ابی عبدالله آقا چرا اینجوری نگام میکنی حسین هیچی نگفت دیدن عباسُ بغل گرفت سر به دوش هم اینقد گریه کردن مقتل میگه تا مرز بیهوشی گریه کردن😭 عباس دیگه میخواد بره میدون پیشانی حسینُ بوسید😭 با هزاران امید زد به دل میدون سمت شریعه فرات آب بیاره همه امید داشتن چون میدونن عباس یه حرفی بزنه نشد نداره سرش بره قولش نمیره یقین داشتن الان از تشنگی علی اصغرُ در میارن یه آبی به لب هممون میرسه عباس رفت تو شریعه ی فرات مشکشُ پر آب کرد چند نقلِ میگن آورد بالا بعضی ها میگن به آب تذکر داد مگه تو مهریه ی مادر حسین نیستی؟😭 چرا بچه های حسین باید تشنه باشن😭 بعضی ها میگن آورد بالا تا اسب آب بخوره ولی امکان نداره آب به لب عباس برسه و بچه ها تشنه باشن راه افتاد توکل به خدا خدایا یه کاری کن من این آب و برسونم😭 صدای گریه ی علی اصغر به خس خس و نفس زدن رسیده بود بچه های حسین تشنن خدایا کمکم کن😭 راه افتاد چهار هزار تیر انداز دور عباسُ گرفتن تو بگو صد نفر دور یکی بگیرن به یه هدف تیر بزنن چی میشه؟ اول دست راست عباسُ زدن..😭 مشکُ به دست چپ گرفت دست چپشم زدن.. 😭 خدا امبد هیچ کسیُ نا امید نکنه... رفقا همه ی امید در وجود اباالفضل بود یه جا ناامید شد.. 😔 دید تیراندازا که دارن تیر میزنن سمت عباس آقا حواسش به مشک بود خم شد مراقب باشه یعنی مراقب مشک باشه اما تعداد زیاده مگه میشه یه تیر خود به مشک دیگه امیدعباس ناامید شد من تا اینجا بگم همه مقدمه بود بیراهه نگفتم اصل روضه ی من همینه دستا رفت مشک پاره شدتیر به چشم خورد اونقدر به بدن تیر خورد یه جمله مقتل داره ایستاد عباس دیگه نمیخواست برگرده دیدن دورو برشو نگاه میکرد با چشماش میگفت دیگه بیاین کارو تموم کنین😭 من دیگه اینجوری برنمیگردم 😭😭 مشکُ زدید دیگه رفتنم فایده نداره..😭 یه وقت دیدن یکی پا به رکاب عباس گذاشت اومد بالا چشم تو چشم عباس گذاشت صدا زد عباس که میگن تویی؟ از صبح تا الان همه رو معطل کردی گفت یه وقتی اومدی که من دیگه دست ندارم😭 گفت تو که نداری من که دارم چنان با عمود آهنی زد به فرق اباالفضل 😭 اینجا بود آقا با صورت افتاد به زمین تیرها دوباره فرورفت😭