✨🌾✨#شب_قدر_شب_اشک_و_استغاثه
#شبی_که_امیدها_جان_میگیرد
#ليلة_القدر_خير_من_الف_شهر
امشب بنا دارم که قرآن سر بگیرم
تا در بهشتِ جانِ جانان پَر بگیرم
هر جا قلم دل را کشانَد مینشینم
تا من سراغ از فاتحِ خیبر بگیرم
عرضِ ادب سوی مدینه میکنم تا
اذنِ جنان را هم ز پیغمبر بگیرم
عشقم حسین است و براتِ کربلا را
از دستِ پاک و زخمی مادر بگیرم
امشب که گلزارِ حسین است آرزویم
باید از این دریا فقط گوهر بگیرم
مهمانِ شش گوشه شدن یعنی که باید
هر جایی از عرشِ خدا لنگر بگیرم
گفتم اگر قسمت شود اول در آغوش
قنداقه ی نازِ علی اصغر بگیرم
هر گوشه از صحن و شبستانِ حرم را
صد منبر اشک از روضه ی اکبر بگیرم
آنجا که ساقی آب را شرمنده کرده است
از دستِ او هم جرعه ای کوثر بگیرم
شرمنده ی اشکِ پگاهِ قتلگاهم
باید تقاصِ یک سر از کافر بگیرم
هر کس به نوعی اشکِ زینب را در آورد
من حقِ او را از دمِ خنجر بگیرم
یا انتقامِ دردِ او را روزِ محشر
از ذوالفقارِ حضرتِ حیدر بگیرم
باید رَوم با پای دل کنجِ خرابه
یک سر خبر از غربتِ دختر بگیرم
از گیسووان سوخته قدری برای
زخمِ دلم داروی خاکستر بگیرم
از خارِ پایش که ز چوبِ خیزران است
قطعاً خبر از شعله های در بگیرم
ای بال و پَر بشکسته ای جانم رقیه
امشب من از عشقِ تو قرآن سر بگیرم
غرقِ امیدِ دستهای کوچکم تا
هر حاجتم را از حیِ داور بگیرم
#هستی_محرابی
✨#مناجات_رمضانیه
🌙🌾#شب_قدر__شب_رحمت
خدایا من دلی بیمار دارم
به جانم آتشی تکرار دارم
خدایا آمدم بر درگهِ تو
تو میدانی غمِ بسیار دارم
چه خوش اقبال بودم من خدایا
که با تو وعده ی دیدار دارم
پناهم ده تو را جانِ حسینت
من امشب با تو خیلی کار دارم
دلم قرص است دائم در کنارم
که مثلِ تو گلی بی خار دار دارم
به دامِ نفسِ اماره اسیرم
سرا پا سوءِ در رفتار دارم
تو گر این بنده را از در برانی
چه امیدی من از اغیار دارم
چه خوشبختم که من مثل تو مولا
خدای خالق و قهار دارم
ز درگاهت مرانی این گدا را
که حُبِ حیدر کرار دارم
به حق و آبروی او ببخشا
که امشب دیدهای خونبار دارم
پناهم گشته سلطان خراسان
ز لطفش دیدهای بیدار دارم!
#هستی_محرابی
🍃🌾🍃#نجوای_حضرت_علی_ع_درشب_قدر
اَلا ای مسجدِ کوفه تو وصفِ شرحِ حالم کن
یک امشب بر تو مهمانم حلالم کن، حلالم کن
شب است و درد تنهایی وَ من دلتنگِ مهتابم
کنارِ شمع می سوزد به یادت چشمِ بی خوابم
چرا پایان نمی یابد شبِ بی حاصلم ای عشق
چنان در اشک گم گشتم تو گویی غرقِ گردابم
تمامِ چهره ی عالم به تاریکی فرو رفته
من امٌا با نگاهِ تشنه ام دنبالِ مهتابم
نمی دانم چرا امشب به خلوت عالمی دارم
بگردم گردِ این عالم پیِ اکسیرِ نایابم
شگونِ فالِ من امشب شده صبر و شکیبایی
جهان در خوابِ سنگین و سرا پا غرقِ اعجابم
انیسِ بزمِ من امشب شده آغوشِ تنهایی
که مهجور از همه عالم کجا رفتند اصحابم
چو کشتیِ به گل مانده در این گرداب می چرخم
خداوندا نجاتم ده از این توفانِ مردابم
حدیثِ دردِ هجرانم دلی خون از زمان دارم
چو پروانه به گردِ شمعِ رخسارت چه بی تابم
شرارِ عشق در جانم به لب شوقِ اذان دارم
قنوتِ وصل میخوانم فراهم کن تو اسبابم
دگر شد موسمِ وصلش شتابان می روم امٌا
گره آمد کمربندم چنان درگیرِ قلابم
خداوندا ! کمربندم از این قلابِ در وا کن
در این ساعات پایانی بیابم راهِ محرابم
چرا صفهایِ مرغابی ز خانه سدٌِ راهم شد
ز اشکِ دیده می شویند زخمِ پُر تب و تابم
تو امشب مسجدِ کوفه هوایِ دیگری داری
به حالِ سجده می بینی به فرقم زخمِ خونابم
سحر شد مرغِ جانِ من گشوده پَر ز محرابم
نوای فزتُ ربِّ الکعبه زیبا کرده سیرابم!
اَلا ای مسجدِ کوفه تو وصفِ شرحِ حالم کن
یک امشب بر تو مهمانم حلالم کن، حلالم کن
#هستی_محرابی
✨🍃✨🍂#نجوای_عاشقانه_با_خدا
مهربانا! مهربانی آنِ توست
جانِ عاشق مست و سرگردانِ توست
ای جلا بخشِ قلوبِ عارفان
جانِ ما پرورده ی احسانِ توست
مهربانا! جانِ ما درمان نما
جرعه نوشِ چشمه ی قرآن نما
این گدایانِ سیه پرونده را
در حریمِ سفره ات مهمان نما
مهربانا! مهرِ جاویدان تویی
دردمندان را همه درمان تویی
ای نگاهت این و آن را دستگیر
عاشقانت را سرو سامان تویی
مهربانا! مظهرِ رحمان تویی
در صدای عاشقان پنهان تویی
روشنی مثلِ نگاهِ آفتاب
در شبِ ما شمعِ نور افشان تویی
مهربانا! ای فروغِ جانِ من
روشن از رویت شبِ زندانِ من
نامِ تو آرامشِ جانم بوَد
ای طبیبِ هر غمِ پنهانِ من
مهربانا! سایبانِ رحمتی
جانِ ما را از کرم دِه قوتی
غرق در آیینه ی مِهرِ توئیم
تو شکوهِ بی کرانِ رافتی
مهربانا! مِهرِ تو ایمانِ من
ریشه دارد عشقِ تو در جانِ من
ای صدای تو بهارِ جاری ام
ای نگاهِ تو گلِ بستانِ من
مهربانا! حافظِ جانم تویی
هر کجا باشم نگهبانم تویی
هر کجا باشم به کوه و برّ و بحر
آن که را پیوسته می خوانم تویی
مهربانا! ای نشاطِ جانِ من
ای فروزان گوهرِ تابانِ من
آسمانِ من پُر از آوازِ توست
ای غمِ تو شعرِ من دیوانِ من
مهربانا! با تو نجوا می کنم
عقده ی دل پیشِ تو وا می کنم
کس نباشد محرمِ اسرارِ من
سینه با یادِ تو شیدا می کنم
مهربانا! گوهرِ عرفان تویی
در کویرستانِ ما باران تویی
ما پُریم از یادِ شورانگیزِ تو
این جهان را بهترین برهان تویی
مهربانا! برکتِ کارم تویی
روشنیِ چشمِ بیدارم تویی
در صدای عاشقم گل می کنی
هم انیس و مونس و یارم تویی
مهربانا! محرمِ رازم تویی
آشنای نغمه ی سازم تویی
از وفایت می نویسم روز و شب
در زلالِ متن آوازم تویی
مهربانا! تشنه ی روی توام
تشنه ی آن روی نیکوی توام
ای چراغِ روشنِ شبهای من
بی قرارِ تارِ ابروی توام
مهربانا! صبح سرگردانِ توست
هر چه هستی در کفِ فرمانِ توست
ماه و خورشید و زمین و آسمان
جمله در آیینه ی عرفانِ توست
مهربانا! شب سکوتِ رازِ توست
بر لبِ من لذتِ آواز توست
ای تجلّیِ حضورِ دوستی
بالِ من در جاریِ پروازِ توست
مهربانا! از زمین تا کهکشان
من بگویم از کدامین نامشان
هر چه در چشمانِ ما پیدا بوَد
دارد از روی نکوی تو نشان
مهربانا! سینه ی من جای توست
این دلِ من غرق در دریای توست
چشمِ من این بی قرارِ گم شده
آهوی سرگشته ی صحرای توست
مهربانا! ای تو ربَّ العالمین
ای تو، ای تو، اولین و آخرین
از تو و عشقِ تو یکسر دم زنند
عاشقان این عاشقانِ راستین
مهربانا! اول و آخر تویی
عاشقان را مونس و یاور تویی
ما به درگاهت نیاز آورده ایم
داوری کن بهترین داور تویی!
#هستی_محرابی
.
#مناجات_با_خدا
#طلب_عفو_بخشش_از_گناهان
خداوندا! خداوندا! تو ای معبودِ سبحانم
بسویت آمدم امشب نگه کن چشمِ گریانم
اگر چه من خطا کارم، پر از زشتی ست کردارم
گرفتارم گرفتارم، پشیمانم پشیمانم
الهی عبدِ مفلس را دریغ از لطفِ خود منما
بکش خطِ امان روی تمامیِ گناهانم
ز دیده خونِ دل بارم لبالب از تمنّایم
به خاک افتاده ام امشب فقط العفو می خوانم
بیا و چشم پوشی کن ز لغزش های این عاصی
به حقِ حیدرِ کرار امیرِ جانانِ جانانم
به قدری از تو گشتم دور فکرش هم نمی کردم
که هجرِ وصلِ تو روزی کند یعقوبِ کنعانم
به حقِ حضرتِ زهرا(س) مرا رسوا مکن مولا
خودم اقرار دارم که سراپا غرقِ عصیانم
صدای نَم نَمِ اشکم چه غوغا می کند امشب
که من شوقِ تمنای فقط یک جرعه احسانم
خودت گفتی بیا می بخشمت بابِ کرم باز است
چه بخشنده خدایی تو من از لطفِ تو حیرانم
من امشب واسطه آورده ام آقای بی سر را
چنان از سوءِ اعمالم به جانِ او پریشانم
دلِ مجنونِ من دارد نوای یا حسین(ع) امشب
بدونِ لطفِ اربابم تهیدست و هراسانم
چقدر از کربلای او شمیمِ سیب می آید
هوای عشقِ او امشب چو آتش ریخت در جانم
دلِ دیوانه ام تنگِ حرم شد رحمتی فرما
که من بیتابِ آن عطرِ ضریح و آن شبستانم
#_۱۳_اردیبهشت_۱۴۰۰
#هستی_محرابی
.
#مناجات_شب_های_قدر
#شب_های_عاشقی
#الهی_و_ربی_من_لی_غیرک
امشبی چشمِ امیدم به درِ رحمتِ توست
تا سحر منتظرِ بخششِ بی غایتِ توست
ای خدایی که کریمی و مُجیبُ الدَعوات
تو ببخش آنچه که بخشندگی در وسعتِ توست
همه ذراتِ جهان چشم به الطافِ تواند
عرش تا فرش سرِ سفره ی با برکتِ توست
می ستایند همه خلق تو را با دل و جان
عزتم ده که جهانم همه در عزتِ توست
خالقِ هر دو جهانم تویی ای ذاتِ کریم
عالمِ کون و مکان در یدِ با قدرتِ توست
آن که جانش عطشِ نورِ حقیقت دارد
دائماً چشمه ی جانش طلبِ رحمتِ توست
من که جز داده ی تو هیچ ندارم ز خودم
ای خدا هر چه که دارم همه از دولتِ توست
آمدم با تو کمی از تهِ دل حرف زنم
دلِ من تشنه ی یک جره ای از رافتِ توست
رهروِ شب زدهام آمدهام بهرِ وصال
بعلیِِ بعلی بر لبِ من طاعتِ توست
چقدَر این دلم ایوانِ طلا می خواهد
به تولای علی که غمِ او غربتِ توست
کربلا رفتم و دیدم بدنی بیکفن است
شاهِ لب تشنهی عریان که دور از وطن است!
#هستی_محرابی
#نجوای_حضرت_علی_ع_باخدا_درشب_قدر
اَلا ای مسجدِ کوفه تو وصفِ شرحِ حالم کن
یک امشب بر تو مهمانم حلالم کن، حلالم کن
شب است و درد تنهایی وَ من دلتنگِ مهتابم
کنارِ شمع می سوزد به یادت چشمِ بی خوابم
چرا پایان نمی یابد شبِ بی حاصلم ای عشق
چنان در اشک گم گشتم تو گویی غرقِ گردابم
تمامِ چهره ی عالم به تاریکی فرو رفته
من امٌا با نگاهِ تشنه ام دنبالِ مهتابم
نمی دانم چرا امشب به خلوت عالمی دارم
بگردم گردِ این عالم پیِ اکسیرِ نایابم
شگونِ فالِ من امشب شده صبر و شکیبایی
جهان در خوابِ سنگین و سرا پا غرقِ اعجابم
انیسِ بزمِ من امشب شده آغوشِ تنهایی
که مهجور از همه عالم کجا رفتند اصحابم
چو کشتیِ به گل مانده در این گرداب می چرخم
خداوندا نجاتم ده از این توفانِ مردابم
حدیثِ دردِ هجرانم دلی خون از زمان دارم
چو پروانه به گردِ شمعِ رخسارت چه بی تابم
شرارِ عشق در جانم به لب شوقِ اذان دارم
قنوتِ وصل میخوانم فراهم کن تو اسبابم
دگر شد موسمِ وصلت شتابان می رسم امٌا
گره آمد کمربندم چنان درگیرِ قلابم
خداوندا ! کمربندم از این قلابِ در وا کن
در این ساعات پایانی بیابم راهِ محرابم
چرا صفهایِ مرغابی ز خانه سدٌِ راهم شد
ز اشکِ دیده می شویند زخمِ پُر تب و تابم
تو امشب مسجدِ کوفه هوایِ دیگری داری
به حالِ سجده می بینی به فرقم زخمِ خونابم
سحر شد مرغِ جانِ من گشوده پَر ز محرابم
نوای فزتُ ربِّ الکعبه زیبا کرده سیرابم!
اَلا ای مسجدِ کوفه تو وصفِ شرحِ حالم کن
یک امشب بر تو مهمانم حلالم کن، حلالم کن!
#هستی_محرابی
#التماس_دعا
#مناجات_با_خدا_در_شبهای_پر_فضیلت_قدر
#شب_های_عفو_و_بخشش_از_گناهان
کجایی بنده ی مسکین، بیا امشب شبِ قدر است
گناهت گر شده سنگین، بیا امشب شب قدر است
گر آب و دانه می خواهی، بیا صحنِ کرَم باز است،
فقط بُگشا پَرِ شاهین، بیا امشب شبِ قدر است
الهی بالحسین العفو، الهی بالحسین العفو(۲)
بخوان با دیدگانِ خیس. مجیر و قدر و جوشن را
مکن بر غیرِ من تمکین، بیا امشب شبِ قدر است
بگو از من چه میخواهی، که از لطفم ببخشایم
کنم باغِ دلت آذین، بیا امشب شبِ قدر است
الهی بالحسین العفو، الهی بالحسین العفو(۲)
سلام آورده ام امشب، برایت از نسیمِ فجر
بُوَد شیرین تر از شیرین، بیا امشب شبِ قدر است
بیا بارانِ رحمت را، به روی تو ببارانم
دعا از تو ز من آمین، بیا امشب شبِ قدر است
الهی بالحسین العفو، الهی بالحسین العفو(۲)
شبِ قدر است رنگِ عشق رنگِ دیگری دارد
کنم سال تو را تضمین، بیا امشب شبِ قدر است
تُهی دست از درِ این خانه ام بیرون نخواهی رفت
شَوی از ذکرم عِطر آگین، بیا امشب شبِ قدر است
سرت بر شانه ی العفو، الهی بالحسین(ع) بر لب
تو وُ این سفره ی رنگین، بیا امشب شبِ قدر است
الهی بالحسین العفو، الهی بالحسین العفو(۲)
برای آمدن بر درگهم یک واسطه آور
تو آن قنداقهی خونین، بیا امشب شبِ قدر است
همان طفلِ تلظّی کرده در آغوشِ ثارالله
گلو و تیر و دستِ کین، بیا امشب شبِ قدر است!
الهی بالحسین العفو، الهی بالحسین العفو(۲)
#سه_شنبه_۳۰_فروردین_۱۴۰۱
#هستی_محرابی
#التماس_دعا
#شب_قدر_شب_اشک_و_استغاثه
#شبی_که_امیدها_جان_میگیرد
#ليلة_القدر_خير_من_الف_شهر
امشب بنا دارم که قرآن سر بگیرم
تا در بهشتِ جانِ جانان پَر بگیرم
هر جا قلم دل را کشانَد مینشینم
تا من سراغ از فاتحِ خیبر بگیرم
عرضِ ادب سوی مدینه میکنم تا
اذنِ جنان را هم ز پیغمبر بگیرم
عشقم حسین است و براتِ کربلا را
از دستِ پاک و زخمی مادر بگیرم
امشب که گلزارِ حسین است آرزویم
باید از این دریا فقط گوهر بگیرم
مهمانِ شش گوشه شدن یعنی که باید
هر جایی از عرشِ خدا لنگر بگیرم
گفتم اگر قسمت شود اول در آغوش
قنداقه ی نازِ علی اصغر بگیرم
هر گوشه از صحن و شبستانِ حرم را
صد منبر اشک از روضه ی اکبر بگیرم
آنجا که ساقی آب را شرمنده کرده است
از دستِ او هم جرعه ای کوثر بگیرم
شرمنده ی اشکِ پگاهِ قتلگاهم
باید تقاصِ یک سر از کافر بگیرم
هر کس به نوعی اشکِ زینب را در آورد
من حقِ او را از دمِ خنجر بگیرم
یا انتقامِ دردِ او را روزِ محشر
از ذوالفقارِ حضرتِ حیدر بگیرم
باید رَوم با پای دل کنجِ خرابه
یک سر خبر از غربتِ دختر بگیرم
از گیسووان سوخته قدری برای
زخمِ دلم داروی خاکستر بگیرم
از خارِ پایش که ز چوبِ خیزران است
قطعاً خبر از شعله های در بگیرم
ای بال و پَر بشکسته ای جانم رقیه
امشب من از عشقِ تو قرآن سر بگیرم
غرقِ امیدِ دستهای کوچکم تا
هر حاجتم را از حیِ داور بگیرم
#هستی_محرابی
◽تَهدٌمَت واللٌهُ ارکانُ الهُدی◽
#به_خداپایه_های_هدایت_فروریخت
امشب ملائک سر به سر در آه و افغانِ علی(ع)
گشته زمین و آسمان یکسر نواخوانِ علی(ع)
بوی اذانش از لبِ باغِ مناره می چکد
عطرِ شهادت کوفه را کرده گلستان علی(ع)
محرابِ او دارد خبر از درد و غمهای دلش
از ربٌنای آخرِ دستانِ احسانِ علی(ع)
آن وحیِ عرفاِن خدا شرحِ صراطِ مستقیم
قرآن ندارد صورتی جز وصفِ برهانِ علی
تا تیغِ زهر آلودِ کین فرقِ عدالت را شکافت
چشمِ خدا گریان شد از چشمانِ گریان علی
سیلابِ خون جاری شده از تارُکِ منشَقٌِ او
چشمِ سحر خون بارد از حالِ پریشان علی
پیچیده در عرشِ خدا واویلتای جبرئیل
شد لیله القدرِ خدا آن فرقِ فُرقانِ علی
امشب صدای غربتش پیچیده در گوشِ جهان
دیگر به پایان آمده غمهای دورانِ علی
گلدسته ها غرقِ قنوت محراب و منبر در سجود
سجاده می گرید چنان از دردِ فقدانِ علی
آهِ غریبی می چکد از اشکِ چشمِ کودکان
شد خالی امشب کوچه ها از سفره ی نانِ علی
امشب فقط آن کاسه ی صبرِ پُر از خونِ علی
شد سفره ی افطاریِ این روزه دارانِ علی
ای دشمنِ شیطان صفت ای ظالمِ بی حد و مرّ
کم بهره بردی تو مگر از رحمتِ خوانِ علی(ع)
یارب به حقٌِ اشک و آهِ قلبِ سوزانِ علی
ما را در ایوانِ نجف بنما تو مهمانِ علی!
#هستی_محرابی
#شکوه_های_حضرت_علی_ع
#از_دست_مردم_جاهل_کوفه
یا رب به درگاهِ تو من دارم شکایت
از دستِ این قومِ پلید و بی کفایت
وا چی کشیدم من از این کوفی جماعت
مُردم ز دستِ جاهلانِ بی مروت
کوفی جماعت مردمی بی دین و ایمان
عهدِ مرا بشکستند بینی چه آسان
جانِ مرا آزرده اند از این سفاهت
بر روی نیزه برده اند آیاتِ قرآن
دریای جوشانم ولی ساحل گرفتم
عمری که با آغوشِ غم منزل گرفتم
داد از غمِ تنهایی و غربت نشینی
صد کوله بارِ غصه را بر دل گرفتم
جان بر لب آمد، روزم شب آمد
کس از دلِ پُر خونِ من آگه نباشد
دیگر کسی با سازِ من همرَه نباشد
دیگر علی در خانه اش تنهایِ تنهاست
اسرارِ غمهایم به غیر از چَه نباشد
ماهیِ دریا نوحه گر از حالِ زارم
در کنجِ تنهاییِ غم تا کی بنالم
آه و فغان از این همه رنج و ملامت
بینی که چون شامِ سیه شد روزگارم
غمها چشیدم ای خدا بعد از پیمبر
گریَد برای غربتم محراب و منبر
در شامِ غربت مانده ام با سینه ی غم
دیگر رسید پیمانه ی صبرم به آخر
جان بر لب آمد، روزم شب آمد
ای فاطمه بینی خزان آمد بهارم
رفتی دِگر من مونس و یاری ندارم
از دردِ هجرانِ تو شمعِ سینه سوزم
بعدِ تو من بر خشتِ غم سر می گذارم
دیگر علی در خانه اش محرم ندارد
بر روزگارِ سردِ خود همدم ندارد
عمری فقط پهلو گرفته کنجِ غربت
زخمِ دلِ او دارو و مرهم ندارد
امشب وضوی عشق را با خون بگیرم
شوقِ مصلّای شهادت گشته دیرم
محرابِ من دلتنگِ شمشیرِ وداع است
این بس مرا در جامه ی عزّت بمیرم
جان بر لب آمد، روزم شب آمد
امشب مصلّای نمازم نهرِ خون است
سجّاده ام با خونِ فرقم لاله گون است
آغوشِ جان بگشوده ام بهرِ شهادت
گویا شهادت بر سرم فالِ شگون است
حالِ نماز و قامتم نقشِ زمین شد
فرقِ سرم شقٌ القمر از تیغِ کین شد
این رسمِ جانبازی مرا یک افتخار است
جانم فدای قبله و قرآن و دین شد
گر ضربه ی تیغِ ستم آمد به جانم
فزت وَ ربّ الکعبه را از جان بخوانم
بانگِ مصلّای اذانِ آخرینم
ای مسجدِ کوفه وداع کن با اذانم!
جان بر لب آمد، روزم شب آمد
#هستی_محرابی
#زیارت_امام_حسین_در_شبهای_قدر
أَتَيْتُكَ يَا مَوْلاَيَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ زَائِراً عَارِفاً بِحَقِّكَ مُوَالِياً لِأَوْلِيَائِكَ
اى آقاى من اى فرزند رسول خدا با معرفت به حق امامتت و خلافتت بدين درگاه به زيارت حضرتت آمده ام و دوست با دوستانت
شبِ قدر است و دلم کرب و بلا می خواهد
کربلا هم که دلِ غرقِ صفا می خواهد
یا حسین اِبنِ علی(ع) نوکرِ خود را دریاب
دلِ آلوده ی من از تو جلا می خواهد
روضه ی آب و عطش گر چه ملول است ولی
دلِ بشکسته ی پُر شور و نوا می خواهد
شبِ قدر و به سرم شورِ حرم افتاده است
وا که این صحنه عجب حال و هوا می خواهد
آخر این غرقِ گنه را چه به این حال و هوا
جانِ من جرعه ای از آبِ شفا می خواهد
عاشقم در سرِ خود شوقِ زیارت دارم
زیرِ پرونده ام امضای شما می خواهد
باز پروانه ی دل طالبِ شمعِ رُخ توست
این تبِ عشق مگر چون و چرا می خواهد
کی شود قسمتِ من هم بشود کرب و بلا
دلم عطرِ حرمِ شاهِ ولا می خواهد!
#هستی_محرابی