eitaa logo
کانال روضه دفتری ایتا وتلگرام
4.9هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
331 فایل
بروزترین کانال روضه دفتری👇 ایتا وتلگرام ••✾•🌿🌺🌿•✾•• @rozeh_daftari1 ارتباط با مدیران کانال👈 @msoghandi@y_a_m_h 👈
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁حضرت_زهرا جانمازت را ملائک بوسه باران می کنند ای که از عطرِ خدایی روز و شب آکنده ایی دلشکسته ، باز بر همسایه ها کردی دعا با همین چشمان نیمه باز ، هم بخشنده ایی روشناییِ بخش چشمان علی هستی هنوز گر چه ابری گشته رویت بهر من تابنده ایی چشم بر من دوختی ، حرفی بزن ،دلواپسم لااقل پلکی بزن تا که بدانم زنده ایی حامد آقایی
🍁🌾🍁حضرت_زهرا امام خانـه‌نشیـن مدینـه! شوهـر. من! حلال کن که رسیده است روز آخر من مـرا بـه طـور نهانی شبانه غسل بده اگرچه آب شده مثـل شمع، پیکر من سیاهی بدن و صورت کبـود مـرا خدا کند کـه نبیند خدیجه، مـادر من هنوز حامی تو چشم خود نبسته علی! چرا غریب نشستی کنـار بستر من؟ برای یاری تـو بین آن در و دیـوار کسی نبود به جز محسن تو یـاور من استاد حاج غلامرضا سازگار
🥀حضرت_زهرا جذبه از یاقوت و گوهر میرود سورۂ اخلاص و کوثر میرود زجرها دیده ست اما غرق شوق؛ محض ِ دیدار پیمبر(ص) میرود لرزه می افتد به جانِ مرتضی(ع) هر زمان که جانبِ «در»... میرود گرچه خوانده مجتبی(ع) أمن یُجیب خوب میداند که آخر میرود... نیمه شب «عجّل وفاتی» خوانده و دیگر از آغوش بستر میرود با چه حالی حضرت دارالشّفا مضطر و بشکسته پیکر میرود از دو چشمش اشک جاری میشود تا که زینب(س) سمتِ معجر میرود روضه بر پا میشود وقتی حسین(ع)؛ تشنه در آغوش ِ مادر میرود! مرضیه عاطفی
🍃🍂🍃حضرت_زهرا این روزها شب وسحرت طول می کشد حتی دقیقه در نظرت طول می کشد تا دست ها به هم برسد لحظه قنوت در پیش چشم های ترت طول می کشد از کنج خانه تا دم در غصه می خورم از بس که راه مختصرت طول می کشد اینگونه پیش گر برود ای کبوترم درمان زخم های پرت طول می کشد با هر قدم که تکیه به دیوار می دهی از بین کوچه ها گذرت طول می کشد بگذر از این محله که در وقت حادثه تا مجتبی شود سپرت طول می کشد تنگ غروب می رسی و درک می کنم درد دل تو با پدرت طول می کشد گیرم به گریه دخترت آرام شد ولی آرام کردن پسرت طول می کشد گفتی مجال شرح دل شرحه شرحه نیست افسوس ..قصه جگرت طول می کشد تو می روی و تازه شروع غم من است گفتم به بچه ها سفرت طول می کشد گودال بود و روضه ی تو مادرانه بود مادر چقدر ذبح سرت طول می کشد هادی ملک پور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🍂🍃حضرت_زهرا ظلم و کینه به حق فاطمه ام بی حد شد راه او در وسط کوچه ی تنگی سد شد پیش چشمان حسن دست عدو بالا رفت صورت کعبه ی حیدر،حجرالاسود شد ضربه ی سیلی آن دست به گوشم آمد همسرم خورد به دیوار،برایم بد شد نه فقط بین گذر،بلکه به خانه دیدم لگد خصم به پهلوی گلم ممتد شد زیر در ماندن یارم چقدر طول کشید در روی فاطمه و دشمن از آن در،رد شد محمود اسدی
🍂🍃🍂حضرت_زهرا دختری از سینه‌اش آهی مُکرر را کشید باز هم بر چشمهایش پایِ مادر را کشید آمد و آرام بوسیدش ولی آهی شنید باز هم رویِ سرش آن دستِ لاغر را کشید تا که در را وا کنَد بر روی مَردش فاطمه فضه گویا سمتِ در بر حجره بستر را کشید با سرانگشتش حسن پیشِ دری که سوخته روی آن دیوارِ دودی یک کبوتر را کشید بعد از آن گهواره‌ای خالی کنارش نقش زد جایِ محسن بِینِ گهواره کمی پَر را کشید یادش اُفتاد آتش و جمع اراذل جمع بود یادش اُفتاد ابتدا نامرد خنجر را کشید*   وایِ من آتش که کارش کرد او در را شکست وایِ من دنبالِ خود تا خانه لشگر را کشید بعد از آن بر روی آن در رفت و آمد داشتند بعد از ان این کوچه  و آن کوچه حیدر را کشید بچه‌ها کَندند در را تا که مادر پا شود یک نفر او را کشید و یک نفر در را کشید پشت بابا بود اما  ضربه‌ی سخت غلاف روی سنگ کوچه مادر نه پیمبر  را کشید حال امشب بُغچه‌ای را باز کرد و گریه کرد روضه خواند و پیشِ زینب حرفِ آخر را کشید کربلا می گوئیم :"مادر تماشا می‌کنی از همانجایی که بوسیدیش خنجر را کشید یک حرامی آمد و پیراهنش را کَند و بُرد یک حرامی رویِ خاک و خار دختر را کشید" هر دو می‌گفتند از آن سر که نیزه می‌بَرد تا حسینش باز زیر پای او سر را کشید حسن لطفی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادری پیش نگاه دخترش آتش گرفت دختری از آهِ سرد مادرش آتش گرفت پشت دربِ خانه ای که خادمش جبریل بود همسر شیرخدا بال و پرش آتش گرفت زیر دست و پای شیطان بود قرآن، وای وای گو به احمد آیه های کوثرش آتش گرفت گوشواره بینِ کوچه ماند، اما پشت در موی او همراهِ سنجاق سرش آتش گرفت آمد از زیر فشار در به پا خیزد، ولی غنچه ی یاس سفیدش در برش آتش گرفت چشم هایش تارتر می شد میان دود، آه دخترش می گفت اینجا حیدرش آتش گرفت چند سالِ بعد، ارث فاطمیه داده شد کودکی در بین آتش معجرش آتش گرفت آن قَلافی که دلیلِ مرگ مادر بود، آه حنجر اولاد او از خنجرش آتش گرفت باز هم مادر زمین افتاد، اما قبل از او با دو بوسه از گلویش خواهرش آتش گرفت رضاباقریان
4_375975772029976625.ogg
275.5K
‍ . مادر مادر مادر جان مادر جان ......... از چه رو ای مادر من دست بر پهلو گرفتی زینبم من دختر تو از چه از من رو گرفتی کشتی من را ، دردم حل کن مادر یکبار من را ، تو بغل کن مادر ای کبود، ارغوانی ، نیمه جانی ، مادر مادر مادر مادر مادر مادر جان مادر جان ......... بین علی را زار و تنها سر نهاده روی زانو قطره قطره اشک مردی میچکد بر صورت او گوید آخر ،حیدر از پا افتاد دشمن شاد است ، پشتیبانم جان داد ای کبود، ارغوانی ، نیمه جانی ، مادر مادر مادر مادر مادر مادرجان مادرجان .......... از سرا پای وجودم میکشد آتش زبانه تا نمایم من تماشای در و دیوار خانه دشمن بر ما ، رنگ خاکستر زد اینجا مادر ، افتاد و پر پر زد ای کبود ، ارغوانی، نیمه جانی مادر مادر مادر مادر مادر مادر جان مادرجان ....... تعجیل در امر فرج
بال و پرم بسته شده، پال و پرت زخمی شده رویت کبود و، صورت و چشم ترت زخمی شده با سرفه هایت زخم پهلویت دهن وا می کند انگار با این حال، زخم بسترت زخمی شده بسکه نگاهت کردم و ماتم گرفتی روز و شب چشمان غرق خون این هم سنگرت زخمی شده دارد کبودی می چکد از رنگ رخسارت، ولی بدتر از آن بازوت، پیش دخترت زخمی شده خورد و خوراکت روز و شب آه و فغان و گریه شد حتی ز اشک چشم هایت معجرت زخمی شده مخفی نمی ماند ز من اسرار قلب مجتبی حتماً زمین افتاده ای که چادرت زخمی شده دست من از ردّ طناب و دست تو از آن قلاف اما ز تو بشکسته، دست همسرت زخمی شده از گریه های مجتبی فهمیده ام اینکه چرا رویت کبود و،  صورت و چشم ترت زخمی شده
حضرت زهرا در باز شد با یک لگد اما به یک سمت افتاد در با حضرت زهرا به یک سمت فضه دوید اما میان راه افتاد تا دید بانو می‌کشد خود را به یک سمت با تازیانه قنفذ آمد سمت زهرا پایین آمد ضربه از بالا به یک سمت حوریه از جا پا شد اما بر زمین خورد شیطان علی را برد از آنجا به یک سمت مولا خجالت می‌کشید از روی زهرا وقتی که دستش بسته بود آقا به یک سمت دنبال حیدر با تنی مجروح می‌رفت تا دید دارد می‌رود مولا به یک سمت خیلی دلش می‌خواست تا از پا نیفتد افتاد اما بین راه از پا به یک سمت