4_5949567888749759465.mp3
5.7M
بانوای#حاج جعفرایمان نژاد اردبیلی
🍂🍂🌾🍂🍂
#مرثیه_حضرت_زینب_سلام الله علیها
#روضه
#اسارت
مداح:#کربلایی_محمود_سلطانی👌😭
سبک شب به گلستان تنها
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
دست منو زنجیر ،فکرش را نمی کردم
چه زود گشتم پیر، فکرش را نمی کردم
بالای تل بودم خودم دیدم که شد خنجر
باحنجرت درگیر، فکرش را نمی کردم
من باتو بودم بی تو از عمرِ بدون تو...
...اینقدر باشم سیر ! ، فکرش را نمی کردم
مسمار و پهلو و غلاف و شعله را دیدم
اما گلو و تیر، فکرش را نمی کردم
دیدم برادر اصغرت را پیش چشمانت
تیری گرفت از شیر، فکرش را نمی کردم
بی دست شد سقا و پرچم بر زمین افتاد
آن دستِ پرچمگیر،...فکرش را نمی کردم
تا بود عباسم کنارم، شمر می لرزید
حالا که گشته شیر، فکرش را نمی کردم
شمشیر بالارفت و پایین آمد و اکبر...
مُردم از آن تصویر،فکرش را نمی کردم
در کوچه های کوفه در پیش کنیزانم
خیلی شدم تحقیر،فکرش را نمی کردم
خوابی که دیدم در زمان خردسالی ام
با اینکه شد تعبیر،فکرش را نمی کردم
حالا فقط من ماندم و رأس تو بر نیزه
ای وای از این تقدیر،فکرش را نمی کردم
#مهدی نظری
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
😭#مصیبت
#دهه_دوم_محرم
مداح:#حاج_منصور_ارضی👌😭
•-----🖤
*صل الله علیکم یا اهل بیت النبوه*
در کوچه ی تو پرچم روضه به سرم خورد
یک کاسه ی پر خون غمت را جگرم خورد
با ذکر شما تا به خذا اوج گرفتم
در موقع توبه پر فطرس به پرم خورد
هر روضه که رفتم به درش دست کشیدم
دستم زهمان کودکی ام خاک حرم خورد
شب سینه زدم صبح شدم اهل مناجات
فیض شب روضه به نماز سحرم خورد ...
😭حسین جان ...
هرگز نرود پشت در خانه ی اقیار
پایی که به فرش حرم شاه کرم خورد
باید بشود هر پسرش خادم هییت
یک عمر فقط نان شما را پدرم خورد
*خدا رحمت کنه همه پدر مادرا رو *
شش دنگ دلم خورد به نام تو و زینب
وقتی که به شش گوشه ی تو چشم ترم خورد
گفتند دل شیعه حسینیه ی زهراست ...
ناز قدمش روی دل دربه درم خورد
تقدیر من از روضه ی تو قامت خم شد
چون قصه ی تنها شدنت را کمرم خورد
*والله نمی دونه ادم چی بگه ، انقدر ممنون ابی عبدالله هستیم ما رو به روضه دهه ی سوم رسوند ..." یاد همه رفیقامون " پارسالیا بخیر که دهه ی سوم زنده بودن و با ما گریه می کردن " بی مقدمه برم سمت قتلگاه منتها اینطوری بگم: اومد بالاسرش ...."
رسید وقت سفر، سربه زیر شد زینب 2
حسین چشم تو روشن ، اسیر شد زینب ..... 2
هزار،هزار زخم روی پیکرت دهن وا کرد
هزار سال ز داغ تو پیر شد زینب ....
چقدر پای غنیمت کتک زلشکر خورد
چقدر زخمی مشته فقیر شد زینب
گرسنه بود ولی تازیانه خیلی خورد
غذا نبود ولی خوب سیر خورد ... زینب
همان زمان که به سر نیزه ها هولش دادن ...
نشست و حرف نزد ، گوشه گیر شد زینب ...
🕊#سینه_زنی_حضرت_زینب سلام الله علیها
🌾#اسارت #شام
🌾#پیشنهادم👌👌
🕊به سبک امیری حسین و نعم الامیر
ملائک ز نجوای تو نوحه خوان
به صورت زنند از غمت حوریان
اسیری تو داغ صاحب زمان (۲)
🕊مولاتی یا زینب سلام علیک
شده اشک دیده چراغ شبت
به قربان چشمان پر کوکبت
تو روح نمازی که گفته حسین
دعا کن مرا در نماز شبت ( ۲)
🕊مولاتی یا زینب سلام علیک
فلک چه بلای عظیم آفرید
خدایا چه بر روز زینب رسید
رود دخت زهرا به بازار شام
رود دخت حیدر به بزم یزید ( ۲)
🕊مولاتی یا زینب سلام علیک
به اشکت بخندند اگر شامیان
اگر تازیانه زند ساربان
تو ای دختر عصمت این داغ توست
که زینب کجا جمع نامحرمان ( ۲)
🕊مولاتی یا زینب سلام علیک
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
روضه و توسل جانسوز _ ویژه اسارت وحضرت زینب کبری سلام الله علیها _کربلایی حنیف طاهری
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
*السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ وَلیِ اللهِ المُعَظَّم ،السَّلامُ علیکِ یا عَمَّةَ وَلِیِ اللهِ المُکَرَّم السَّلامُ عَلیکِ یا أُمُّ المَصائِبِ یا زَینَب، السَّلامُ علیکِ یا مَن ظَهَرَت مَحَبَّتُها لِلحُسَینِ المَظلوم،فِی مَوارِدِ عَدیدةٍ وَ تَحَمَّلَت المَصائِبَ المُحرِقَةَ لِلقُلوبِ مَعَ تَحَمُّلاتٍ شَدیدَةِ، السَّلامُ علیکِ أَیَّتُهَا البَعیدةُ عَن الأَوطانِ"سلام بر اون خانومی که از خونه اش دور افتاد" السَّلامُ علیکِ أَیَّتُهَا الأَسیرَةُ فِی البُلدان"سلام به اون خانومی که شهر به شهر به اسارت رفته" السَّلامُ علیکِ أَیَّتُها المُتَحَیِّزَةُ فِی خَرابَةِ الشّام السَّلامُ علیکِ أَیَّتُها المُتَحَیِّرَةُ فِی وُقُوفِکَ عَلی جَسَدِ سَیِّدِ الشُّهَداءِ، وَ خاطَبَتِ جَدَّکِ رَسولَ اللهِ (صَلّی الله علیهِ وَآلِهِ) بِهذا النِّداءِ: صَلَّی عَلیکَ مَلیکُ السَّماءِ هذا حُسَینٌ بِالعَراءِ مَسلُوبُ العِمامَةِ وَ الرِّداءِ مُقَطَّعُ الأَعضاءِ وَ بَناتُکَ سَبایا وَ إِلَی اللهِ المُشتَکی....*
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید
شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده
و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده
زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟
تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری؟
جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت
از این عالم چه می خواهی همه عالم به قربانت
مرا از فیض رستاخیز چشمانت مکن محروم
جهان را جان بده، پلکی بزن، یا حی یا قیوم
خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی
و عیسی را به آیین مسلمانی در آوردی
خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی
از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی
تو می رفتی و می دیدم که چشمم تیره شد کم کم
به صحرایی سراسر از تو خالی خیره شد کم کم
تو را تا لحظه ی آخر نگاه من صدا می زد
چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا می زد
حدود ساعت سه ، جان من می رفت آهسته
برای غرق در دریا شدن می رفت آهسته
* شب شهادت چه خانومیِ؟ بین یه مشت حرومی برادر داره میره،دیگه محرمی براش نمونده،تا قبلش هی می گفت:کجا میخوای بری؟مارو به کی میسپاری؟ ابی عبدالله زینب رو آرام می کرد،تا دستش رو گذاش رو قلب زینب..زینب گفت:برو قربونت برم،ولی زینب داره نگاه می کنه...*
بخوان! آهسته از این جا به بعد ماجرا با من
خیالت جمع ای دریای غیرت خیمه ها با من
✍شاعر:سید حمیدرضا برقعی
*عبدالله چند باری سئوال کرد از کنیز،حالش چطوره؟بهتر شده؟چند وقتِ لب به آب و غذا نمیزنه، نگاه کرد به عبدالله بن جعفر،گفت:آقا خیلی حالش خرابه، هر کاری می کنیم آروم نمیگیره،عبدالله ثروتمند بوده،یه روز نشست مقابل زینب،خانوم! بریم یه باغی یه بستانی حالت بهتر بشه،خیلی اصرار کرد خانوم قبول کرد،اومدن باغ و بستان،یه لحظه نگاه کرد دید زینب کنار جوی آب نشسته،هی به این آب نگاه میکنه،خانوم!چی شده؟اومدیم اینجا آروم باشیم،دیگه دست از گریه بردار..عبدالله! چه کنم دست خودم نیست، آب می بینم یاد حسین می افتم..لباش به هم می خورد،هی می گفت:جیگرم میسوزه...گلارو می دید گریه می کرد،عبدالله! همه گلام رو کربلا پرپر کردن...*
فراق بعد تو با هیچ عاشقی دیگر
چنانکه با دل من کرده است تا نکند
به روی شانه هر کس جنازه ای دیدم
نشد که خواهر تو یاد بوریا نکند
*شب شهادتِ،شب عاشورایِ زینبِ،امشب جا داره بگم:حسین این کشته منو....*
تو زنده بودی من هر چقدر ناله زدم
نشد که رأس تو را از بدن جدا نکند
#حضرت_زینب
#مجلس_یزید (لعنت الله علیه)
من از وصلِ تو دیگر دل بریدم
به شام و کوفه بارِ غم کشیدم
تنت را بی کفن با زخمِ کاری
چنان با خاک و خون آغشته دیدم
سرت در کاخِ آن شیادِ بی دین
شناور گشته بینِ تشتِ خونین
به زردی رفته رنگِ لاله گونت
الا ای نَصِِّ طاها، آلِ یاسین
حسین جان، ای گلِ خوشبوی مادر
بگو زینب کجا کاخِ ستمگر
چرا ای لاله ی آغشته در خون
شدم با دشمنت اینجا برابر
میانِ تشتِ زر کردم صدایت
شنیدم پاسخ از راسِ جدایت
نگاهم کردی و آهی کشیدی
چکیده اشکِ خون از گونه هایت
تو میدانی که سینه پر ز درده
تو میدانی عدو با ما چه کرده
ببین این رنگِ زردم را برادر
گلویم پر ز بغض و آهِ سرده
تو میدانی. بزار دیگر نگویم
عدو اینجا نشسته روبرویم
مبادا بشنود این گفتگو را
مبادا حمله ور گردد به سویم
بزار ای جان بگویم من چه دیدم
هر آنچه گفته ای من هم شنیدم
شنیدم آهی از دل بر کشیدم
چطور از تل به تا مقتل دویدم
به زیرِ تیغِ کین کردی صدایم
من از سوزِ صدایت آشنایم
تویی در چنگِ دشمن بینِ گودال
بخوان قرآن حسین جان از برایم!
هستی محرابی
#مصائب_شام
یک شبی خواندم زمقتل قصه ی درد و بلا
خواندم آنجا بدتر از آن مقتل شاه ولا
ماجرای غربت زینب(س) زهجران حسین(ع)
دستِ بسته،سرشکسته،دیده گریانِ حسین(ع)
لابه لای روضه هادیدم مصیبت شد عجیب
خواندم از بی حرمتی مردمانی نانجیب
زینب از ره میرسد با غصه های ناتمام
پشت آن دروازه های شهرکینه، شهر شام
من بگویم خاطرات حضرت زین العباد(ع)
حرمت آل علی(ع) را دیده او رفته به باد
پشت آن دروازه های شهر غم زانو زدیم
یک به یک مانند یک شمعی همه سو سوزدیم
شوکت ما در میان قاتلان بشکسته شد
هم صغیر و هم کبیر از دست شامی خسته شد
شهر شام و ازدحام و سنگها از پشت بام
عمه ام می شد برای خواهرانم التیام
جای غل برگردنم والله که چیزی نبود
تا صدا زد خارجی، دیگر توانم را ربود
روی دست و روی پای کودکان هم آن پلید
زد طناب و بین آن نا محرمان، او می کشید
شهر شام و آن همه بی حرمتی ها یک طرف
بر سر بازار و آن بدطینتی ها یک طرف
تازیانه و جسارت، سیلی و تهمت زدن
یک به یک براهل بیت مصطفی(ص) قیمت زدن
مجلس کفر و شراب و خنده های بی امان
کی رود از یادمان آن تشت و چوب خیزران
بعد از آن ساعات بد، دلها همه غمخانه شد
شب که شد منزل وَ ماوا کنج یک ویرانه شد
آه من دیگرچه گویم ازخرابه های شام
نیمه شب ناله برآمد عمه زینب(س) کو بابام؟!
ناله و شیون به کاخ آن ستمگر می رسید
گریه های دختری دلتنگِ بابا را شنید
میبرد نام پدر،پس بهر او بابا دوا
رأس بابا روبروی دختری دیگر چرا؟
آن طبق را دید و گفت سیرم خدا بابا کجاست
عمه جان دوری بابا تابه کی دیگر رواست
با اشاره گفت عمه، خواهر غم دیده را
مقصد و مقصود تو، باشد در این تشت طلا
دست دختر تا به روی چشم و لب هایش رسید
درخیالش صورت بابای خود را میکشید
گفت بابا رفتی و غم بر دلم گشته مقیم
این سه ساله را کدامین دشمنت کرده یتیم
بر محاسن دست برد و کرد دل ها را کباب
گفت باباجان چرا کردی سر و رویت خضاب؟
ای خدا دستش به رگهای بریده چون رسید
ناله زد بابا رگای گردنت را کی برید
کس دگرناله زلبهای رقیه(س) نشنید
لب به لبهای پدربه وصل یارخود رسید
مهدی منصوری
🏴 اشعار #حضرت_زینب
#مصائب_شام #رباعی
ما نسل پیمبریم و بی همتاییم
مانند پیمبر خدا تنهاییم
ای پیر اگر اهل کتابی برگرد
ما معنی آشکار ذی القربی ایم
افسوس که رحمی به دل دشمن نیست
سوگند که این مسیر جای زن نیست
یک لحظه از این قافله دورم نکنید
ناموس من اند و محرمی جز من نیست
جا دارد اگر شهید الشام شوم
وقتی که بناست بی تو ناکام شوم
ای کاش که ساربان گذارد قدری
رخسار پدر ببینم آرام شوم
سی سال به چشم من عذاب آوردند
هر لحظه که پیش روم آب آوردند
اما همه ی عذاب من از آنجاست
وقتی که کنارمان شراب آوردند
🔸شاعر:
#امیر_فرخنده