4_5873069444556656883.mp3
1.26M
#امام_سجاد_زمزمه
#زمزمه
یه چشمم کاسه اشک و ، یه چشمم کاسه خون ه
چهل ساله غم و غصه ، توی این سینه مهمونه
خودم دیدم ز بی آبی ، رقیه رفته بود از حال
خودم دیدم ز بی آبی ، پر زخم لب اطفال
خودم دیدم ، ستاره از ، دو چشم آفتاب می رفت
از این خیمه ، به اون خیمه ، رباب دنبال آب می رفت
نمیره تا ، علی اصغر ، چجوری با شتاب می رفت
.........
نمی ره تا ابد یادم ، دلای سنگ و بی رحم و
به زیر تابش خورشید ، بدنهای پر از زخم و
خدا می دونه که ناله ، شده کار شب و روزم
به یاد اون تن عریان ، دارم هر لحظه می سوزم
شدم دلخون ، به یاد اون ، تنی که گشته بود پامال
با این چشمام ، دیدم بابام ، غریب افتاده تو گودال
..........
چهل ساله که این غصه ، میون سینه محبوسه
غمی که قاتل من شد ، غم سنگین ناموسه
کسی نشنیده تا حالا ، که با ما این جوری تا شه
زنی از آل پیغمبر ، اسیر کوچه ها باشه
مارو تو شام ، تو بزم عام ، سر هر کوچه گردوندن
با حرفاشون ، با کاراشون ، دلم رو خیلی سوزوندن
چه بی دردن ، چه نامردن ، ماهارو خارجی خوندن
جلو چشمام ، دادن دشنام ، به اهلبیت پیغمبر
همه خوشحال ، شد استقبال ، ز ما با سنگ و خاکستر
تو دستا دف ، کشیدن صف ، به دور دختر
#علی_سلطانی