🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#روضه_حضرت_ابوالفضل_عباس_علیه_السلام
#شب_نهم_محرم
تاسوعای حسینی
دعا کنید که سقا ...
پاش برسه به دریا
مشکو پرازآب کنه،
بیاره تو خیمه ها
عمو عمو ابالفضل ...
میخوای بشنوی؟
نمیتونی بشنوی،
تازه عموعمو گفتنشونم نمیشنوی
چه برسه به واعطشا...
اگه واعطشاشون رو بشنوی بیچاره میشی ...
دعا کنید که سقا...
پاش برسه به دریا
مشکو پرازآب کنه،
بیاره تو خیمه ها
عمو عمو ابالفضل ...
ابی عبدالله هرجوری بود اجازه داد قمربنی هاشم بره میدان؛
اما تعبیر حسین اینه
《أَطْلُبَ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ الْمَاءِ》
حالا که میخوای بری برو
امافقط برو آب بیار،
یه جمله هم بهش فرمود،
من نمیدونماین جمله رو لشگر دشمن شنید یا نه
فرمود:عباس من تو پرچمدار منی!
《لَقَد مَضَیتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي》
یعنی اگه تو زمین بخوری لشگرم از هم میپاشه،
فهمیدی چی گفتم؟من نمیدونم این جمله رو لشگر دشمن شنید یا نه! جایی ننوشتن اما همه حسین رو رها کردند،
دنبال عباس رفتن،
یه جا گیرش بندازند...
رفت تو شریعه،
دوس داری امروز داد بزنی میدونم اما اروم گریه کن
مشکو پر از آب کرد،
با چه هیبت و غروری آبی که تو دستش پر کرده بود مرکبش بنوشه،
مرکبش نوشید؛
《فَذَکَرَ عَطَشَ الْحُسَیْنِ فَرَمَی الماءَ عَلی الماء》
آب رو روی آب ریخت که همه بدونند من این آقام و که《الْمَاءُ الْعَذْبُ عَلَي الظَّمَإِ》ست
برا آب فرات و آب دنیا نمیفروشم،
کی گفته که من میخواستم آب بنوشم؟!
《فَرَمَی الماء》آب رو پرتاب کرد،که اگه آب هم به خیالش این توهم رو کرد،از این دستا یه سیلی بخوره،تو هنوز عباس و نشناختی! نانجیب تو مَهریه ی مادر حسینی! تو معرفت نداشتی اما من که مثل تو نیستم!《فَرَمَی الماءَ عَلی الماء》
تا قیامت این آب از خجالت و شرمندگی حول قبر ابالفضل میگرده،
تو سرداب اونایی که رفتن میدونن؛تا قیامت طواف میکنه،آقا منو ببخش من نشناختم تورو؛یه توجهی به من کن!سوار مرکب شد،
یا صاحب الزمان!
نوشته اند چهار هزارتیرانداز کمین کردند؛اگر یک صدم این تیرها بهش خورده باشه تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
دستاشو که قطع کردند،مرحوم علامه مجلسی مینویسد:
مشکو به دندان گرفت؛
هنوز داره به سمت خیمه ها میاد...
اخ یارب مکن امید کسی را تو ناامید...
تا تیر به مشک آب زدن نوشته اند: 《وَقَفَ مُتِحَیرا》
سرگردان،متحیر...
دست نداره که بجنگه،
آب نداره که به خیمه ها برگرده...
#الله_اکبر
#یا_صاحب_الزمان!
بذار من روضه رو از زبان خودش بخوانم:
مرحوم آشیخ محمدعلی خراسانی واعظ تو حرم خود عباس منبر رفت فقط یه گوشه از روضه رو اشاره کرد،
اون گوشه ای که فرمود:تیر به چشمش زدند،اومد پایین مرحوم ایت الله آسید ابراهیم قزوینی امام جماعت حرم عباسه گفت:آشیخ محمدعلی اشکم رو درآوردی؛دلم رو آتش زدی،اما این روضه ای که سندش ضعیفه رو نخون؛
اومد منزل؛شب تو عالم رویا خود حضرت رو زیارت کرد،
حضرت فرمود:آسید ابراهیم مگه تو کربلا بودی که بفهمی ضعیفه یا نه! حالا روضه رو خود عباس خوند؛
فرمود:آسید ابراهیم!دستامو که بریدن،به مشکم که تیر زدن؛یه تیر به چشمم زدن؛هرکاری کردم دست نداشتم تیرو دربیارم ،سرمو تکون دادم این تیر از چشمم بیرون بیاد بیرون نیامد عمامه از سرم افتاد؛
این زانوم رو آوردم بالا،تیرو بین زانوهام بذارم بلکه بتونم بیرون بیارم،چنان با عمود آهن به فرقم زدن...
#آی_حسین...
اومد کنار بدن برادر
(فاطمه جان شاهد باش اینا همونایین که پیغمبر فرمود: مثل مادر بچه مرده زار میزنند)
سی هزار نفر دارن نگاه میکنند؛دیدند حسین
《فَوَقَفَ مُنحَنیا》...
زبان حال بگم:
تو مثل جون عزیزی،
اگر که برنخیزی
رقیه مو میبرد
عدو برا کنیزی...
#آی_حسین ...
https://eitaa.com/matnroozeh
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋#شب_دهم_محرم
#روضه_اسارت_ال_الله
#روضه_حضرت_سیدالشهدا
السلام علیک یا اباعبدالله
وقتی از دشمن امشب مهلت گرفت. فرمود عباس جان .امشب و مهلت بگیر من عاشق نمازم عاشق تلاوت قرآن و استغفار و دعا هستم .
همه برگشتن تو خیمه هاشون .
اما زین العابدین فرمود عمه جانم از خیمه زد بیرون
امد نزد ابی عبدالله داداش این اشعاری که الان خوندی این زبان حال کسی که
یقین داره میکشنش
فرمود بله خواهرم یه لحظه الان خوابم برد پیغمبر و بابام علی را دیدم
فرمودن حسین ما منتظر توییم بیا دلمون برات تنگ شده فقط همین یه اشاره کرد دیگه نگفت فردا منو قطعه قطعه میکنند نگفت فردا زیر سم مرکب می برند
نگفت سرمو به نیزه می زنند
نگفت لباس هامو به غارت میبرند
فقط گفت اری خواهرم کشته میشم نوشتن تازینب این و شنید چنان با سیلی به صورتش زد
لَطَمَتِوَجْهَهٰا
نمیدونم چه سر بود تا لتمه زد با صورت خورد زمین
از حال رفت
وَ خَرَّتْ مَغْشِيّاً عَلَيْهَا
جلو چشم ابی عبدالله نمیدونم این خاطره مادر زنده شد یا نه
بلافاصله اومد خواهر به هوش آورد دست رو قلب زینب گذاشت بلکه بتونه آرومش کنه
اما مگه میشه این خواهر و آروم کرد گفت داداش تازه فهمیدم مادرم از دنیا رفته تازه فهمیدم بابام علی را از دست دادم
من می خوام بگم حسین جان اینجا هرجوری بود تا صبح خواهرت آروم کردی کاش فردا شب هم بودی و زینب تو آرامم میکردی
یا صاحب الزمان شما فرمودید من از اینجا به بعد خون گریه می کنم برای اسارت عمه جانم زینب ای زینب همون خانومی که وقتی تا ساعت قبل اومد مقتل علی اکبر شما صورت رو صورت علی گذاشته بودی تا صدای نفس نفس ها خواهرتو شنیدی بدن جوان تو رها کردی نذاشتی یه لحظه هم بین نامحرم بمانه آخ نبودی ببینی از فردا نامحرما دورش حلقه می زنند
#یا_صاحب_الزمان
وقتی می خواست سوار ناقه بشه سنان میگه عمر هست به خودمن دستور داد گفت همه لشکر و دور زن و بچه اهاته کنید وقتیمیخواد بچه ها رو سوار کنه نگاه کرد دید هزاران چشم نامحرم داره ناموس حسین میبینه یک فریاد حیدری زد اما تَسْتَحْیون مِنَ الله وَرَسوله
نانجیبا ما دختر پیغمبریم
از اینجا دیگه نامحرما هی دور زن و بچه حلقه میزدن
یه اشاره کنم شاید دیگه زنده نباشیم اون روضه ماه صفر بخوانیم
تا رسیدن به دروازه شام
#یا_صاحب_الزمان
مرحوم محدث قمی می نویسد
پانصد هزار نفر به تماشا آمدن
دم دروازه شام یه نگاه کرد دید سربریده چشمانش را رو نیزه میبنده
گفت یااخا اُنظُر اِلینا
تو دیگه چشماتو نبند
اونایی که باید چشماشون رو ببندم خیره خیره دارن به من نگاه میکنن
#ای_حسین
https://eitaa.com/matnroozeh
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_اول_محرم
#روضه_حضرت_مسلم_بن_عقیل
السلام علیک یا اباعبدالله
روی من و تو حضرت زهرا حساب کرد
ما را برای بزم عزا انتخاب کرد
باز این چه شورش است که درخلق عالم است
نام حسین باردگر انقلاب کرد
دلشوره داشتم که نبینم محرمش
یک سال این فراق دلم راعذاب کرد
توبه شکسته ها همه گویند یا حسین
رب الحسین هر چه دعا مستجاب کرد حالا شناسنامه توبه ابی عبدالله بگو
چیز دیگه نمونده به کربلا برسه
از کودکی حسینیه دار محرمیم
این رو سیاه را خودش عالیجناب کرد
هر کس شنید ناله حی علی العزا
تاخیش رابه روضه رساند شتاب کرد
مگه چه خبره خودتو با عجله رسوندی اید به گوش ناله محزون فاطمه
مادر به نام یک یک ما را خطاب کرد خوش آمدید تو عزای حسینم
ماه محرم آمده پیچیده بوی سیب
صل علی الحسین و صل علی الغریب
حالا بریم بالای دارالاماره
دستاشو که بستند
دندون هاشو شکستن لبهاشو با شمشیر بریدند اولین کسی که تو گودال انداختنش مسلم
نی ها را آتش زدند اون مصیبتی که بر سر زینب تو شام آوردند اول تو کوفه بر سر مسلم آوردهاند
نی ها رو آتش زده رو سرش ریختن
به تین کیفیت زخمی خونی خسته گرسنه و تشنه از شبی که مهمان توعه شد لب به آب و غذا نزد
همه نگرانیش امام مظلوم شه به نامه او داره با زن و بچه میاد کربلا آوردنش بالا دارالاماره دو سه جمله زبان حال مسلم بنویسید مرا یار حسین
حسینش تو بگو روضه خون بشی بنویسید مرا یار حسین
عاشق و کشته دیدار حسین
اولین بی سر بازار حسین
مسلم کوفه اما علمدار حسین
او دلش خاص سفیرش باشم
من دلم خواست اسیرش باشم
تکه تکه بدنم گفت نیا
دیگه تو مقدمه نمیخوای
تکهتکه بدنم گفت نیا
پاره پیراهنم گفت نیا
به سر میخ تنم گفت نیا
خاک و خون دهنم گفت نیا
کاروانت نشود سرگردان
به مدینه همه را برگردان
قاصدش دیر رسید تو منزل زباله
بعضیام گفتن سه علبیه خبر رسید
همه نگرانی مسلم تو این بند
ترسم از گم شدن دختر هاست
ترسم از سوختن معجر هاست
ترسم از وا شدن زیور هاست
ترسم از غارت انگشتر هاست
#حسین
چی کار کردن با این نائب ابی عبدالله اصلا هرچی من تو مقتل مسلم میگردم میبینم قطعه به قطعه گوشه به گوشه مرثیش شریک الحسین
یه گوشش را امشب بگم فیض آماده است مجلس و تقدیم کنم
سر مبارکش جدا کردن
هم سر و پرتاب کردن هم بدن و پرتاب کردند
دستور دادن بچه ها به پاهای مسلم طناب ببندن جسارت بالاتر از این
بدن بی سر شو تو کوچه ها می کشاندند #الله_و_اکبر
بعد بدن آوردن تو بازار قصاب ها
به قناره زدن
#یا_صاحب_الزمان
سر بریده را فرستادن به دربار یزید
یزید هم سر مسلم گذاشت بالای دروازه از این روز که روز عرفه است سر وقتی فرستادم تا اول صفر سر بریده مسلم رو دروازه شام آویزان
اول سفر وقتی زن و بچه رسیدن به شام بلا
دیدن یک سر بریده به دروازه آویزانه
اما دیگه قابل شناسایی نیست
#حسین
@rozehdaftari