🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_ششم_محرم
می رود مایه دلگرمی لشکر باشد
بی زره آمده تا حیدر دیگر باشد
سیزده بار زمین مقدم او بوسیده
دود اسپند بلنداست و خبر پیچیده
چه خبره
شیر بی واهمه تا مرز جنون می آید
قاسم بن الحسن از خیمه برون می آید
می رود با رجزش از پدرش یاد کند
می رود کرببلا را حسن آباد کند
چه رجزی خوند؟
إِنْ تُنْكِرُوْنِي فَأَنَا ابن الحَسَنْ
سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن
می رود با رجزش از پدرش یاد کند
می رود کرببلا را حسن آباد کند
مثل عباس که دور و بر مولا کم نیست
قاسمی هست حسین بن علی تنها نیست
همه دیدند به دستش شده شمشیر بلند
می شد از گوشه خیمه دم تکبیر بلند
میزند ضربه همه از روی زین می افتند
ازرق است و پسرانی که زمین می افتند
پهلوانی ست سراسیمه فقط می آید
دید این ازرق شامی ست وسط می آید
چارتا پسراشو دورش حلقه کرد با چه تبختری داره می آید
چه می آید سر این طفل،
خدا می داند
مادرش آن طرف خیمه دعا میخواند
حربه ای زد به عدو تا که سر او چرخید
وسط دشت چنان نعره حیدر پیچید
و إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ بلا نازل کرد
ازرق و چهار پسر را به درک واصل کرد
این حسن زاده عجب جنگ نمایانی کرد
بعد اکبر خودمانیم چه طوفانی کرد
دیدن اینجوری حریفش نمیشن،
یه عده رو عمرسعد اجیر کرده بود؛
برا ساعت مبادا،
اینا نگه داشته بود به عنوان تیر آخر ازشون استفاده کنه،
اگه می دید جنگ تن به تن باشمشیر و نیزه جواب نمیده سنگ اندازا رو صدا میزد
تیغ ها قاتل آن جسم نحیفش نشدند
پهلوانان عرب نیز حریفش نشدند
آخرش دست به آن قائده جنگ زدند
تاکه میشد به تن بی زرهش سنگ زدند
چه می آید سر این طفل خدا می داند
مادرش آن طرف خیمه دعا میخواند
وقت گذشت
دلتم آماده است برم قسمت آخر
قسمت آخر جنگ است خدا رحم کند
دستهاشان پر سنگ است خدا رحم کند
اینقدر این آقا زاده خشکل بود،
که نوشتن کأنّه فَلقَۀُ قَمَر انگار یه ماه پاره داره میاد میدون،
خوب چیکارکردن با این صورت زیبا
سنگ زد روی تماشایی او ریخت به هم
نیزه ای آمد و زیبایی او ریخت به هم
بعضیا گفتن یه ظالمی چنان با شمشیر به فرقش زد
فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ
دیدن این آقازاده با صورت به زمین افتاد ...
#حسین.....
نه نه نه نه دلم میخواد صحنه سازی کنی ها
اینقده دورش حلقه زدن،
ابی عبدالله دید یه نقطه پر از گرد و خاکه
سراسیمه خودشو رساند
چه خبره اینجا؟
سواره ها دورش کردن ...
#حسین ....
نه نه نه بشنو بشنو صدای من که در نمیاد
یه حسین بگو به این انگیزه،
صدای این جوان سیزده ساله هم
در نمی اومد
اگرچه گفت یاعَماه
اما از زیر سم مرکب ها،
از اون هیاهو صدا نمیدونم میرسید یا نه
تو یه دونه حسین بگو صدای این یتیم به ابی عبدالله برسه
#حسین ....
سنگ زد روی تماشایی او ریخت به هم
ضربه ای زد یا نیزه ای زد
نیزه ای آمد و زیبایی او ریخت به هم
جای گل اینجا داری گل بارون میکنی
جای گل هم چقدر تیر به بازوش زدن
گفت یا فاطمه و نیزه به پهلوش زدن
#حسین
بقیه اش بمونه ابی عبدالله از این ازدحام ،
از این حمله دسته جمعی بلافاصله خودشو رسوند؛
مهلت نمیداد،
چون میدونست اگه اینجا یه لحظه تعلل کنه بدنو قطعه قطعه میکنن،
به میمنه و میسره شمشیر میزد بلکه دور بدن قاسمو خلوت کنن،
حمیدبن مسلم میگه من اونجا بودم تا گردوخاک فروکش کرد،
تو همون گردوغبار دیدم حسین اومده بالا سر قاسم
فَوَقَعَ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ
این سینه شو گذاشت رو سینه قاسم،
اما دیدن این یتیم داره پاهاشو رو زمین میکشه...
#آی_حسین ....
https://eitaa.com/matnroozeh
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_ششم_محرم
مناجات
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ،
فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ ،
وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً ،
حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
عمریست که سربار تواَم یوسف زهرا
تو یاری و من عار توام یوسف زهرا
سرمایه ام اشکیست که آن هم کرم توست
بی مایه خریدار توام یوسف زهرا
با آنکه به زنجیر گُنَه بسته وجودم
یک عمر گرفتار تواَم یوسف زهرا
نام و نسب و شاَن و مقامم همه این است
خاک ره زوار توام یوسف زهرا
مگذار گنه پرده کشد بین من و تو
من تشنه ی دیدار توام
#یابن_الحسن .........
بر سلطنت هر دو جهان ناز فروشم
تا سائل بازار تواَم یوسف زهرا
روز جمعه ست از زبان نورانی خود امام زمان عرض ادب کرده باشیم به ساحت مقدس ابی عبدالله
فَلَئِنْ أَخَّرَتْني الدُّهُورُ،
وَعاقَني عَنْ نَصْرِكَ الْمَقْدُور
یا جدی اگه روزگار منو به تاخیر انداخت نبودم کربلا تو رو یاری کنم
وَلَمْ أَكُنْ لِمَنْ حارَبَكَ مُحارِباً
اما
لاََنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَمَساء
و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما
تا کجا برات خون گریه میکنم
حَسْرَةً عَلَیْک،
وَ تَأَسُّفاً عَلى ما دَهاک
وَ تَلَهُّفاًحَتّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ
الْمُصابِ وَ غُصَّةِ الاِکْتِیابِ
یادم نميره اون ساعتی که اسب بی صاحبت آمد کنار خیمه ها
ای صدا زد
اَلظَّلیمَه اَلظَّلیمَه....
#حسین ....
من دوزخی بودم نه جایم جنت توست
جای مرا آقایی تو جابه جا کرد
https://eitaa.com/matnroozeh
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_ششم_محرم
هر دو همدیگر و بغل گرفتن انقدر گریه کردند که نوشتند هر دو از حال رفتن
این آقازاده دوسالش بوده که امام حسن و از دست داده
لذا تا اومد تو بغل عمو یاد بغل بابا افتاد؛ بچه یتیمه،
یازده ساله که آغوش باباشو ندیده،
گرمی بغل بابا رو حس نکرده
از یه طرفم وقتی عمو رو بغل گرفت،
تمام وجودش آتیش گرفت،
آخ این بدن از شدت عطش گر گرفته،
الله اکبر
عمو دستات چرا انقدر داغه لبات چرا ترک ترکه
عمو هم این یتیم برادرو که بغل گرفت،
شاید یادش افتاد اون شبی که دو تا داداش همدیگر و بغل کرده بودند،
بابا گفته بود آستین به دندان بگیرین مادرتون رو که غسل میدم
جوری گریه نکنید علی دشمن شاد بشه،
نمیدونی آخ چقدر بوی امام حسن میدی؛یادش افتاد،
شبایی که بابا اینارو میخوابوند،
آروم آروم ميومد کنار قبر مادر،
حسنین باهم تا صبح زجه ميزدند
یا خواهر و ساکت میکردن
الله اکبر
"فغشی علیهما"
هر دو از حال رفتند،
بازم اجازه نداد بعضی ها گفتند
رفت تو خیمه یه دست خط بیرون آورد دست خط باباش حسن،
تا ابی عبدالله دست خط برادر و دید بازم گریه کرد،
یادش بخیر دوتایی باهم خط مینوشتیم مادرم زهرا داوری میکرد.
این یتیم امام حسن میدونه که عمو اجازه خواهد داد؛
چون شب عاشورا وقتی پرسید عمو منم میکشن؟
فرمود آره،مرگ نزد تو چگونه است گفت:
احلي من العسل"
حضرت فرمود میکشنت
بَدَأَ تَبْلَُی و بَلَاءٌ عَظِيمٌ
الله اکبر،این تعبیر فقط مال قاسم بن الحسن،
اینو ذبح عظیم داره ميگه
حتی برات بگم شیر خواره ام میکشند،
حالا میخواد آماده رزم بشه
زره ای،لباس جنگی پیدا نمیشه"
حسین،عمامه شو لباس جنگی کرد،
یه جوری براش"تحت الحنک"بست
که وقتی اومد وسط میدان همه گفتند:
برگ گل سرخ را باد کجا میبرد
الله اکبر،
هر جوری بود راهی میدان شد،
فقط يه مبارزه شو بگم
"ازرق شامی"
هفت تا پسرشو کربلا آورده،
تا نگاه به قد و بالای این نوجوان کرد؛گفت کوچکترین بچه مو بفرستم کارشو یکسره میکنه"
از کوچیکترین و ضعیف ترین بچه اش فرستاد به رزم قاسم بن الحسن،
با یه ضربه زمین گیرش کرد،
بچه دوم،سوم هفتم"
هفت تا اولاد نحسش جلوی چشمش به درک واصل شدند"
خون همه چشم این ازرق شامی رو گرفت"
پا تو رکاب زد سوار شد چنان با سرعت آمد که ابی عبدالله تکون خورد
دیدند حسینم از خیمه فاصله گرفت،
دستشو بالا برد،
خدایا به یتیم برادرم رحم کن؛
الله اکبر،
همه متحیر این کیه اينجوري داره میجنگه، خودش و تا معرفی کرد فهمیدند آقا زاده سردار جمل"
إِنْ تُنْكِرُوْنِي فَأَنَا ابن الحَسَنْ
سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن
آیینه ی مرد جمل آمد به میدان
یک شیردل مانند یل آمد به میدان
با سیزده جام عسل آمد به میدان
ای لشگر کوفه اجل آمد به میدان
باید که قبر خویش را آماده سازید
در دل جگر دارید اگر بر او بتازید
رفته به بابایش که اینگونه شریف است
او که ز نسل صاحب دین حنيف است
قاسم اگرچه قد و بالایش ظریف است
اما خدایی او سپاهی را حریف است
گوید به او عمه به بد خواه تو لعنت
مهپاره ی نجمه به بد خواه تو لعنت
شاگرد رزم حضرت عباس قاسم
شاگرد رزم حضرت عباس قاسم
آمد ولی در هیبت عباس قاسم
در بازوانش قدرت عباس قاسم
به به که دارد غیرت عباس قاسم
عمامه ی اورا عمویش با نمک بست
مانند بابایش حسن تحت الحنک بست
قاسم حریف تن به تن دارد ندارد
این نوجوان جوشن به تن دارد ندارد
چیزی کم از بابا حسن دارد ندارد
اصلا مگر ازرق زدن دارد ندارد
ازرق کجا و شیر میدان خطرها
قاسم بود رزمنده ی نسل قمرها
با یه ترفند جنگی ازرق شامی رو به درک واصل کرد،یه وقت دیدن لشگر بهم ریخت عمر بن سعد ازدی،گفت گناه تمام عرب به گردن من باشه اگر داغ این بچه رو به دل مادرش نزارم ...
"الله اکبر ..."
وقت پریدن ناگهان بال و پرش ریخت
محاصره اش کردند اول سنگ اندازها اومدن،
زره به تن نداره ...
کلاه خود به سر نداره ....
اونقده با سنگ زدنش...
که ضربه هايي که از اطراف ميومد را نتونست هدایت کنه
وقت پریدن ناگهان بال و پرش ریخت
یک لشگری را ریخت آخر پیکرش ریخت
از "میمنه تا میسره"روی تنش ریخت
از روی زین افتاد قلب مادرش ریخت
سنگ بارونش کردند یه وقت دیدند یه ظالمی چنان با شمشیر به فرقش زد دیگه نتونست رو اسب دوام بیاره،
اسب سوارها دورش و گرفتن،
دیگه نگم چه شد يه وقت دیدند حسین داره با سرعت میاد
یکی هم زیر دست و پا میگه عمو به دادم برس....
#حسین.....
https://eitaa.com/matnroozeh
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_هفتم_محرم
روضه حضرت علی اصغر سلام الله علیها
السَّلامُ عَلى الطِّفلِ الرَّضیعِ،
المَرمِیِّ الصَّریعِ ،
المُتَشَحِّطِ دَما ،
، المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ ،
سکینه بنت الحسین
میگه سهمیه آب تو خیمه ما بچه ها تمام شد
غروب تاسوعا بود
با خودم گفتم برم خیمه عمه جانم زینب
جایگاه زینب و تو بچه ها ببین
هرکی به گرفتاری میوفته میره سراغ زینب
حتی خود حسین هم همینجوره
هرچی ناله زن و بچه ها تو خیمه بلند می شد ابی عبدالله اول زینب صدا میزد
امان از دل زینب
اومدم تو خیمه عمه جانم زینب
بلکه بتونم به توسط عمه جانم تشنگیم رفع کنم
دیدم عمه م داداش شیرخواران ما بغل گرفته
از مادرها می پرسم این بچه عوض این که بغل رباب باشه چرا بغل زینب
من اینجوری میفهمم یعنی معلومه دیگه مادرشم نتونسته ساکتش کنه
همه برای رفع گرفتاری شون میان سراغ زینب
دیدم داداشم و بغل گرفته
متوجه حضور من تو خیمه نشد
دیدم هی بلند میشه هی مینشینه
میگه صبر کن الان خودم میدم برادرم ببره سیرابت کنه
مگه تو خیمه ها چقدر قحط آب شده
که حتی یک جرعه هم برا شیرخواره رباب وجود نداره
پشیمون شدم
بلافاصله از خیمه عمه ام بیرون امدم
وقتی دیگه اینجوری دیدم حال عمه مو
دیگه صحبتی از عتش نکردم
فقط اومدم به عموم گفتم عمو
داداشم داره میمیره
این بچه از غروب تاسوعا تو بغل زینب
تا عصر عاشورا
دیدن ابی عبدالله داره استغاثه میکنه
یه نگاه کرد دید یه دونه یارم دیگه براش باقی نمونده
همه ی یاراش رو زمین افتادن
برای خودش نگفت
فرمود کیه که از حرم پیغمبر دفاع کنه
فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ"
اینجا بود صدای زجه از خیمه ها بلند شد
یه مرتبه حسین شنید زنها دارم جیغ میزنن زجه میزنن
بلافاصله استغاثه شو ترک کرد
اومد سمت خیمه ها
چه خبره خواهرم
فرمود" نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ
" این بچه شیرخوارمو بده
من می خوام باهاش وداع کنم
بچه را که از خواهر گرفت
تعبیر لهوفه
نگفت رباب بچه مو بده
بچه را از خواهرش گرفت
رباب کجا بود نمیدونم
تابچه رو داد بغل ابی عبدالله گفت داداش
سه روز آب نخورده
الله و اکبر
ما کجا اینو میفهمیم
بگیر و سیرابش کن
آورد وسط لشکر
ببینید از شدت عطش داره لباش و باز و بسته میکنه
مرحوم سید مینویسد
هنوز حرف امام تمام نشده بود
دیدن چنان با تیر گوش تا گوش علی دریده شده
یا حسین ...
https://eitaa.com/matnroozeh
.
#روضه_متنی
#روضه_حضرت_رباب(س)
(السلام علیک یا اباعبدالله)
▪︎غزل امام حسین ع
عمری گذشت اما به درد تو نخوردم
شرمنده ام آقا به درد تو نخوردم
تو فکر من بودی ولیکن من نبودم
اصلا به فکر نوکری کردن نبودم
من دور بودم تو مرا نزدیک کردی
راه مرا از کربلا نزدیک کردی
گفتی اگر تو بی توپناهی من حسینم
حتی اگر غرق گناهی من حسینم
آواره ام آواره را آواره تر کن
بیچاره ام بیچاره را بی چاره تر کن
آوارگی در این حسینیه می ارزد
بیچارگی در این حسینیه می ارزد
من چای میریزم گناهم را بریزی
یکجا تمام اشتباهم را بریزی
من عالمی دارم در اینجا با رقیه
هر وقت دستم سوخت گفتم یا رقیه
اینجا همان جاییست که مولا می آید
زینب می آید، بیشتر، زهرا می آید
منت ندارم بر سرت، تو لطف کردی
حالاکه هستم نوکرت،تو لطف کردی
▪︎روضه کلامی حضرت رباب س:
همه داشتن نگاه میکردن...همه سرها رو
بالای نیزه برده بودند....هر سری رو جلوی
یه محملی نگه داشته بودند...
سَر ابی عبدالله،جلوی محمل زینب...
سر علی اکبر جلو محمل سکینه خانم...
سر ابالفضل جلوی چشمان رقیه....
اما نگاه کردن دیدن یه سیبِ سرخی
بالای نیزه ها جلوی یه مادره....
▪︎مرثیه #حضرت_رباب س:
چقدر نیزه بلند است، نیفتی پسرم
گیر این حرمله پست، نیفتی پسرم
هر طرف رفت سرت دست به آن سو بردم
نیزه دار تو بود مَست، نیفتی پسرم
بیشتر جای خودت را سر نِی محکم کن
سفر شام به پیش است، نیفتی پسرم
▪︎روضه کلامی:
هِی زن های کوفه این سر رو نشون
هم میدادن...میگفتن الهی مادرش
براش بمیره...یه نفر صدا زد..اونی
که داره زیر آفتاب، لطمه میزنه
مادرش ربابه....
▪︎زبانحال #رباب س به سبک دشتی:
دو دستم را به زیر آب بردم
حلالم کن نبودی آب خوردم
شکایت زیر لب از تیر دارم
بیا پایین از نیزه شیر دارم
میخواستم بزرگ شوی محشری شوی
تا چند سال بعد، علی اکبری شوی
می خواستم كه قد بكشی مثل دیگران
شاید عصای پیریِ یک مادری شوی
مثل دو تکه چوب لبت را بهم نزن
اسبابِ خجلتم جلوی دیگری شوی
این مادری من که به دردت نمیخورد
تو حاضری علی که تاج سری شوی
▪︎تک بیتی آخر روضه:
میکرد به نِی اشاره میگفت رباب
ای وای، سرِ نیزه کمی کوچک بود
▪︎تک بیتی آخر مجلس:
اگر این است تاثیر شنیدن
شنیدن کِی بُوَد مانند دیدن
صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
▪︎دعای آخر مجلس:
باسمک العظیم الاعظم...
الهی بحق حضرت رباب س،۱۰مرتبه یاالله
🤲فرج امام زمان عج برسان.
🤲آقامون از ما راضی و خوشنود بگردان.
🤲رهبر عزیزمون حفظ بفرما.
🤲مریضای اسلام،شفا بده.
🤲حاجات این جمع،برآورده به خیر بفرما.
▪︎جمله ی صلوات آخر مجلس:
*برای سلامتی وجود مقدس آقا
امام زمان عج صلوات ختم کنید.
#شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر
#استاد_درویش✍
.
https://eitaa.com/matnroozeh
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
چه جوانی رو داره راهی میدان میکنه
جوانی که هم خود ابی عبدالله این تعبیر رو درموردش دارند
و هم تعبیریست از عمر سعد در مورد علی اکبر
کُنّا اِذَا اشْتَقْنا به رسولله نَظَرْنا اِلی وَجْهِهِ؛ علی
هر وقت ما دلمون برا پیغمبر تنگ می شد نگاه به چهره علی اکبر میکردیم
این تعبیر امام حسین وا
حسین کیه ابی عبدالله خودش وقتی تو بغل فاطمه قرار می گرفت
صدیقه طاهره وقتی با حسین بازی می کرد
لالاییش این بود
حسین و بالا مینداخت میفرمود
«أنتَ شبیه بِأنبی/ لست شبیها بعَلی»
یعنی خود حسین أشبه الناس برسول الله است
اما همین حسین میگه ما دلمون که برا پیامبر که تنگ میشد به علی نگاه میکردیم الله و اکبر
از این وجه الله و وجه رسول الله
چی درست کردن که تمام صورت شده لخته خون
مرحوم علامه دربندی رضوان الله تعالی علیه
به مقتل علی اکبر که رسید داره مقتل مینویسه
رسید به این تعبیر
مرکب این آقا این آقا رو عوض اینکه به خیمه ها برگردونه اشتباهی برد وسط لشکر دشمن
این عبارت رو نوشت بعد نشست با خودش فکر کرد چطور میشه که مرکب اون هم مرکب عربی
که بهش میگفتن فارس
راکبش را اشتباهی ببره تو لشکر
دشمن
احتمال اول نوشت که وقتی شمشیر به فرق زدن خون فرق مقدس امد ریخت روی چشم مرکب مرکب راه رو گم کرد قانع نشد
احتمال دوم وقتی شمشیر به فرق مبارکش زدن اونتونست مستول قامه رو مرکب بمانه لذا افتاد رو گردن مرکب دستاشو دور سر و چشمان مرکب انداخت مرکب جلوشوندید اشتباهی رفت تو لشکر
بازم قانع نشد
آنقدر نوشت خوابش برد در عالم رویا صدیقه طاهره را زیارت کرد
روضه علی اکبر به روضه حضرت زهرا گره خورده
جوانهاباید حقش امشب ادا کنند
بی بی دو عالم فرمود
دربندی تا اینجا نوشتی از اینجا به بعدشو از زبان من زهرا بنویس
فحمله الجواد الا معسکرالععدا
تا اینجاشو نوشتی بقیه شو من میگم بنویس
همین که مرکب رفت وسط لشکر دشمن فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِم اِربَن اِربا
تا خورد روی زمین صدا زد
ابی عبدالله اومد اما چه آمدنی
نوشتن هفت قدم رو زانوهاش داره میاد
بعضیا نوشتن هنوز از رو مرکب پیاده نشده بود
دیدن حسین رو زین مرکب هفت مرتبه بلند شدو نشست
هی میگه ولدی علی
الله و اکبر چه خبر شده
تا رسید کنار مقتل علی اکبر
نوشتن تا اینجا صدای گریه هاش کسی نشنیده بود
فبکا بکاء عالیا
اگه میخوای سنخیت پیدا کنی یعنی تو روضه علی اکبرباید بلند بلند گریه کنی
نشست رو خاکا دلش آرام نشد
اونقدر معطل شد لشکر خوشحال شدند گفتند با یک تیر دو نشان زدیم
هم پسر و قدیم هم پدر و زمین گیر کردیم
صورت رو صورت جوان ش
یه وقتی صدای ناموسش زینب داره میاد
راوی میگه دیدم یه خانوم بلند قامت
هی زمین میخوره و بلند میشه
هی میگه یا اخیا وبن اخیا
یعنی اول نگران حال حسین
تا زینب آمد وسط میدان
ابی عبدالله بدن جوان شورها کرد نمیخواد خاطره مدینه تکرار بشه
یه بار ناموسش بین نامحرما گیر افتاده بسه
چه کرد زیر بغل خواهر و خودش گرفت
خواهر و خودش به خیمه ها رسوند
آماده ای بگم یا نه آقا جان یه لحظه امدن ناموس تو بین نامحرم طاقت نیاوردی
پس کجا بودی مجلس یزید
دست خواهرتو به طنابی بسته بودند دلقک ها و نامحرما داشتند شادی
می کردن
ای حسین
https://eitaa.com/matnroozeh
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#روضه_حضرت_ابوالفضل_عباس_علیه_السلام
#شب_نهم_محرم
تاسوعای حسینی
دعا کنید که سقا ...
پاش برسه به دریا
مشکو پرازآب کنه،
بیاره تو خیمه ها
عمو عمو ابالفضل ...
میخوای بشنوی؟
نمیتونی بشنوی،
تازه عموعمو گفتنشونم نمیشنوی
چه برسه به واعطشا...
اگه واعطشاشون رو بشنوی بیچاره میشی ...
دعا کنید که سقا...
پاش برسه به دریا
مشکو پرازآب کنه،
بیاره تو خیمه ها
عمو عمو ابالفضل ...
ابی عبدالله هرجوری بود اجازه داد قمربنی هاشم بره میدان؛
اما تعبیر حسین اینه
《أَطْلُبَ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ الْمَاءِ》
حالا که میخوای بری برو
امافقط برو آب بیار،
یه جمله هم بهش فرمود،
من نمیدونماین جمله رو لشگر دشمن شنید یا نه
فرمود:عباس من تو پرچمدار منی!
《لَقَد مَضَیتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي》
یعنی اگه تو زمین بخوری لشگرم از هم میپاشه،
فهمیدی چی گفتم؟من نمیدونم این جمله رو لشگر دشمن شنید یا نه! جایی ننوشتن اما همه حسین رو رها کردند،
دنبال عباس رفتن،
یه جا گیرش بندازند...
رفت تو شریعه،
دوس داری امروز داد بزنی میدونم اما اروم گریه کن
مشکو پر از آب کرد،
با چه هیبت و غروری آبی که تو دستش پر کرده بود مرکبش بنوشه،
مرکبش نوشید؛
《فَذَکَرَ عَطَشَ الْحُسَیْنِ فَرَمَی الماءَ عَلی الماء》
آب رو روی آب ریخت که همه بدونند من این آقام و که《الْمَاءُ الْعَذْبُ عَلَي الظَّمَإِ》ست
برا آب فرات و آب دنیا نمیفروشم،
کی گفته که من میخواستم آب بنوشم؟!
《فَرَمَی الماء》آب رو پرتاب کرد،که اگه آب هم به خیالش این توهم رو کرد،از این دستا یه سیلی بخوره،تو هنوز عباس و نشناختی! نانجیب تو مَهریه ی مادر حسینی! تو معرفت نداشتی اما من که مثل تو نیستم!《فَرَمَی الماءَ عَلی الماء》
تا قیامت این آب از خجالت و شرمندگی حول قبر ابالفضل میگرده،
تو سرداب اونایی که رفتن میدونن؛تا قیامت طواف میکنه،آقا منو ببخش من نشناختم تورو؛یه توجهی به من کن!سوار مرکب شد،
یا صاحب الزمان!
نوشته اند چهار هزارتیرانداز کمین کردند؛اگر یک صدم این تیرها بهش خورده باشه تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
دستاشو که قطع کردند،مرحوم علامه مجلسی مینویسد:
مشکو به دندان گرفت؛
هنوز داره به سمت خیمه ها میاد...
اخ یارب مکن امید کسی را تو ناامید...
تا تیر به مشک آب زدن نوشته اند: 《وَقَفَ مُتِحَیرا》
سرگردان،متحیر...
دست نداره که بجنگه،
آب نداره که به خیمه ها برگرده...
#الله_اکبر
#یا_صاحب_الزمان!
بذار من روضه رو از زبان خودش بخوانم:
مرحوم آشیخ محمدعلی خراسانی واعظ تو حرم خود عباس منبر رفت فقط یه گوشه از روضه رو اشاره کرد،
اون گوشه ای که فرمود:تیر به چشمش زدند،اومد پایین مرحوم ایت الله آسید ابراهیم قزوینی امام جماعت حرم عباسه گفت:آشیخ محمدعلی اشکم رو درآوردی؛دلم رو آتش زدی،اما این روضه ای که سندش ضعیفه رو نخون؛
اومد منزل؛شب تو عالم رویا خود حضرت رو زیارت کرد،
حضرت فرمود:آسید ابراهیم مگه تو کربلا بودی که بفهمی ضعیفه یا نه! حالا روضه رو خود عباس خوند؛
فرمود:آسید ابراهیم!دستامو که بریدن،به مشکم که تیر زدن؛یه تیر به چشمم زدن؛هرکاری کردم دست نداشتم تیرو دربیارم ،سرمو تکون دادم این تیر از چشمم بیرون بیاد بیرون نیامد عمامه از سرم افتاد؛
این زانوم رو آوردم بالا،تیرو بین زانوهام بذارم بلکه بتونم بیرون بیارم،چنان با عمود آهن به فرقم زدن...
#آی_حسین...
اومد کنار بدن برادر
(فاطمه جان شاهد باش اینا همونایین که پیغمبر فرمود: مثل مادر بچه مرده زار میزنند)
سی هزار نفر دارن نگاه میکنند؛دیدند حسین
《فَوَقَفَ مُنحَنیا》...
زبان حال بگم:
تو مثل جون عزیزی،
اگر که برنخیزی
رقیه مو میبرد
عدو برا کنیزی...
#آی_حسین ...
https://eitaa.com/matnroozeh
#روضه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
خواهی بروی کنارنهرعلقمه بنشینی
برسقای کربلاوعلمدارحسین،عباس صلوات
-بخوان دعای فرج راکه دعااثردارد
دعاکبوترعشق است ودوبال دارد
بخوان دعای فرج راکه امام زمان
زپشت پرده ی غیبت زکرده های ماخبردارد
⬅یاصاحب الزمان،امشب شب نهم محرم،شب سقای کربلا،عموتون ابوالفضله..یاصاحب الزمان امشب کجاخیمه زدی؟
حالاصدابزن....اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن...
-امشب هوای روضه سقاگرفته ام
امشب دل ازاهالی دنیاگرفته ام
یابن الحسن بهانه ی دیدارحاضراست
چون روضه عموی شماراگرفته ام
یاصاحب الزمان2-خودتون فرمودید:هرکجا نامی ازعموم عباس برده بشه سراسیمه میام،آقاقدم برچشم شیعیان بگذاریدوبیاییدبه مجلس ما...
شب تاسوعاست.شب آقامون ابوالفضله..
شب تاسوعاست.امشب درخانه باب الحوائج حضرت عباس اومدیم.بگو یاکاشف الکرب عن وجه الحسین
ای کسیکه کرب واندوه راازحسین دورکردی!
ای کسیکه پناهگاه حسین بودی..
چون هرموقع امام حسین علیه السلام عباسشومیدیدخوشحال میشد..غم واندوه آقاازبین میرفت..
اما کربلاییا!امون ازاون وقتیکه امام حسین تاابوالفضلودیدعوض اینکه خوشحال بشه،دیدند چهره آقا پرازغم شد...جگرش سوخت.
مگرچه دید؟
یوقت دیدن:علمدار دستهاشوازبدن جداکردند،فرق سرشکافته..بدن غرقه خون وتیرونیزه بربدن...
صدازد:آلان ان کسرظهری---یعنی برادرم کمرم شکست
غمه دل بیشماره یاابالفضل
ندارم راه چاره یاابالفضل
پس ازتوساقیه بی مشک وبی آب
که میمیره شیرخواره یاابالفضل
🔸دیدنداباعبدالله داره برمیگرده،اما یک دست به کمرویک دست قبضه شمشیر...
اومدجلو،عمودخیمه عباسوپایین انداخت...یعنی اهل حرم دگرعلمدارندارم..سپه دارندارم..
ای اهل حرم میروعلمدارنیامد
سقای حسین.سیدوسالارنیامد
🔸هرکی حاجتداره .گرفتاره.غم داره.جوونداره.مریضداره ..کربلامیخواد.بسم الله
گرفتارم 2ابوالفضل
گره افتاده درکارم ابالفضل
دعایی کن دوباره چندوقتی است
هوای کربلادارم ابالفضل
سبک دشتی 😭😭😭
تموم زندگیم قربون عباس
فدای دیده ی پرخون عباس.
سرناقابلی داروم که اون هم.
کنوم فرش کف ایوون عباس.
اباالفضل. ابالفضل. یاابوفاضل.
دوای هرچه دردی یاابالفضل.
طبیب دوره گردی یاابالفضل.
ندیدوم مثل تومن دردوعالم.
خدایی خیلی مردی یاابالفضل.
دلم ازرنج ومحنتها شکسته
همه درها برویم گشته بسته.
جز این درگه که باز است ونبسته.
بگیرد
https://eitaa.com/matnroozeh
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋#شب_دهم_محرم
#روضه_اسارت_ال_الله
#روضه_حضرت_سیدالشهدا
السلام علیک یا اباعبدالله
وقتی از دشمن امشب مهلت گرفت. فرمود عباس جان .امشب و مهلت بگیر من عاشق نمازم عاشق تلاوت قرآن و استغفار و دعا هستم .
همه برگشتن تو خیمه هاشون .
اما زین العابدین فرمود عمه جانم از خیمه زد بیرون
امد نزد ابی عبدالله داداش این اشعاری که الان خوندی این زبان حال کسی که
یقین داره میکشنش
فرمود بله خواهرم یه لحظه الان خوابم برد پیغمبر و بابام علی را دیدم
فرمودن حسین ما منتظر توییم بیا دلمون برات تنگ شده فقط همین یه اشاره کرد دیگه نگفت فردا منو قطعه قطعه میکنند نگفت فردا زیر سم مرکب می برند
نگفت سرمو به نیزه می زنند
نگفت لباس هامو به غارت میبرند
فقط گفت اری خواهرم کشته میشم نوشتن تازینب این و شنید چنان با سیلی به صورتش زد
لَطَمَتِوَجْهَهٰا
نمیدونم چه سر بود تا لتمه زد با صورت خورد زمین
از حال رفت
وَ خَرَّتْ مَغْشِيّاً عَلَيْهَا
جلو چشم ابی عبدالله نمیدونم این خاطره مادر زنده شد یا نه
بلافاصله اومد خواهر به هوش آورد دست رو قلب زینب گذاشت بلکه بتونه آرومش کنه
اما مگه میشه این خواهر و آروم کرد گفت داداش تازه فهمیدم مادرم از دنیا رفته تازه فهمیدم بابام علی را از دست دادم
من می خوام بگم حسین جان اینجا هرجوری بود تا صبح خواهرت آروم کردی کاش فردا شب هم بودی و زینب تو آرامم میکردی
یا صاحب الزمان شما فرمودید من از اینجا به بعد خون گریه می کنم برای اسارت عمه جانم زینب ای زینب همون خانومی که وقتی تا ساعت قبل اومد مقتل علی اکبر شما صورت رو صورت علی گذاشته بودی تا صدای نفس نفس ها خواهرتو شنیدی بدن جوان تو رها کردی نذاشتی یه لحظه هم بین نامحرم بمانه آخ نبودی ببینی از فردا نامحرما دورش حلقه می زنند
#یا_صاحب_الزمان
وقتی می خواست سوار ناقه بشه سنان میگه عمر هست به خودمن دستور داد گفت همه لشکر و دور زن و بچه اهاته کنید وقتیمیخواد بچه ها رو سوار کنه نگاه کرد دید هزاران چشم نامحرم داره ناموس حسین میبینه یک فریاد حیدری زد اما تَسْتَحْیون مِنَ الله وَرَسوله
نانجیبا ما دختر پیغمبریم
از اینجا دیگه نامحرما هی دور زن و بچه حلقه میزدن
یه اشاره کنم شاید دیگه زنده نباشیم اون روضه ماه صفر بخوانیم
تا رسیدن به دروازه شام
#یا_صاحب_الزمان
مرحوم محدث قمی می نویسد
پانصد هزار نفر به تماشا آمدن
دم دروازه شام یه نگاه کرد دید سربریده چشمانش را رو نیزه میبنده
گفت یااخا اُنظُر اِلینا
تو دیگه چشماتو نبند
اونایی که باید چشماشون رو ببندم خیره خیره دارن به من نگاه میکنن
#ای_حسین
https://eitaa.com/matnroozeh
🔅متن روضه شب دهم محرم _شب عاشورا_محرم سيد مهدي ميردامادقسمت اول:🔅
شب بود و صحرای بلا بود و حرم بود
*شب مقدمه نيست، منتظري امشب،شايد خيلي ها يك سال منتظر يك همچين شبي هستند،اول كه بايد سجده ي شكر به جا بياريم:خدايا يه شب عاشوراي ديگه زنده ايم ،به ما اجازه دادن برا پسر فاطمه گريه كنيم،از همين ابتدا دلت مهيا ست، مقدمه نچينم،معطلت نكنم*
شب بود و صحرای بلا بود و حرم بود
جان ها به کف، تنها سپر ،سرها علم بود
آن شب خدا بود و خدا بود و خدا بود
برلب دعا بود و دعا بود و دعا بود
*چه خبره كربلا؟هر شب يه سئوال پرسيدم از همه تون، امشب هم يه سئوال مي پرسم، اين حسيني كه محاله به دشمن رو بزنه، چه اتفاقي مي افته كه يه شب مهلت مي گيره از دشمن؟ جانم فدات آقا جان، دو تا دليل براش نوشتن، دليل اول اين بود، مي خواست تا صبح مناجات كنه و قرآن بخونه و نماز،وقت برا عبادت گرفت،دليل دومش كه با دل ِ من و تو بازي مي كنه، حضرت مي خواست وقت بگيره، اونايي كه قرار ِ برسن،برسن، قربون تو برم آقا منتظر بودي يه عده بيان،آقا جان ممنونتم صبر كردي ما هم به تو برسيم*
یاران همه در فکر وصل یار بودند
در انتظار صبح خون بیدار بودند
* همه مشتاق شهادتند،چه خبره؟ مي خواي يه پرده اش رو كنار بزنم،بگم؟*
اصغر گلو را بهر تیر آماده کرده
آغوش ثارالله را سجاده کرده
*اي سلام خدا به حبيب بن مظاهر، خوشبحال اونايي كه الان كنار ضريحشن*
آن شب حبیب اطراف خیمه پاس می داد
پاس حرم پشت سر عباس می داد
* همين جوري كه داشت سر كشي مي كرد، پاسباني مي كرد، فرمانده ي اصحاب حبيب بن مظاهر ِ، رسيد كنار خيمه ي زينب، صدا داره ميآد، خواهر و برادر دارن با هم حرف ميزنن*
جان جهان از دادن سر حرف می زد
آهسته زینب با برادر حرف می زد
*كجا مي خواي بري داداش؟*
می گفت ای که عالِم ِ غیب و شهودی
آیا همه یاران خود را آزمودی؟
*داداش من نگرانم*
این ها که با تو دعوی اخلاص دارند
فردا مبادا که تو را تنها گذارند
*داداش من هنوز مدينه يادمه،اينا نكنه فردا مثه بابام علي تو رو تنها بذارن؟نكنه اينها مثه ياراي داداش حسنم باشن؟ اينها رو امتحان كردي؟ جواب ابي عبدالله رو ببين*
فرمود خواهر یک به یک را آزمودم
هر چند خود از قلبشان آگاه بودم
اینان که بر عمر ابد هم ناز دارند
حاشا که دست از یاری ما باز دارند
* تا اين حرف هارو حبيب شنيد، دست و پاش شروع كرد لرزيدن*
ز این گفت و گو رنگ حبیب از رخ پریده
انگار بر تن جامه ی جان را دریده
انگار اینجا مرگ خود را آرزو کرد
زاری کنان در خیمه ی انصار رو کرد
*با اين كه ابي عبدالله يارانش رو آزموده، با اين كه از دلشون با خبره، ولي حبيب رفت تو خيمه ي اصحاب*
کی حامیان اهلبیت از جای خیزید
باید همه خون جای اشک از دیده ریزید
* مگه چي شده حبيب؟خبر نداريد،زينب نگرانه،زينب نگرانه ما اينجا نشستيم*
جاری به رخ از دیده ی زینب گلاب است
بر امشب و فردای ما در اضطراب است
بر غربت آل پیمبر اشک ریزید
زینب صداتان میزند از جای خیزید
#سيد_مهدي_ميرداماد
#روضه_امام_حسين_عليه_السلام
https://eitaa.com/matnroozeh
https://eitaa.com/matnroozeh
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
روضه های ده شب محرم جهت تمرین و تکرار ذاکرین و مادحین بزرگوار
https://eitaa.com/matnroozeh
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
روضه های ده شب محرم جهت تمرین و تکرار ذاکرین و مادحین بزرگوار