#اجتماعی_سیاسی
#شعر_مقاومت
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
#ایمان_کریمی
برای دخترکان مظلوم فلسطینی
نشسته بود ... نگاهش به شاخهی زیتون
وَ زلفهاش که از روسری زده بیرون
نگاه کرد به رقص جنون جاده و برگ
به پیچ و تاب درختانِ سبز و گوناگون
نگاه کرد به ابر و به آسمان بلند
به بالهای پرستوی عاشقِ مجنون
نگاه کرد به چشم عروسکش خیره
نگاه کرد به چشمان آبیِ افسون ...
کمی که دست به موهای فِرفِریش کشید
شروع کرد سخن ... از شرارت صهیون
شروع قصهی تلخی به لهجهای شیرین
به نظم و نثر، ولی با روایتی محزون
وَ نابرابری جنگ سخت تَن با بمب
وَ داغها که شدند از ستارهها افزون
خیال کرد که بوی طعام میآید
ولی ز خانهیشان بوی دود و خاک ... وَ خون
@rozeneshinan
هدایت شده از شعر و سبک. رضا نصابی. یا رقیه
09129317823
هدیه به حضرت زهرا صلوات
شور و زمزمه و زمینه روضه ای حضرت زهرا
خونم رو نکن بی نور
چشم و چراغ خونم
ای دار و ندار من
ای وصله ی
جونم
از حال دلم تنها
زهر ا تو خبر داری
جز تو ندارم دیگه
من یاور و
یاری
این پهلو به اون پهلو
تا صبح میشی. بیداری
جز گریه نمیاد ش
از دست من
کاری
دستای ورم کردت
دیگه نمیاد بالا
کم تر کار خونه کن
جون علی
زهرا
پیراهنه تو می گه
از زخم روی پهلوت
جای کبودی. پیداس
از گوشه ی
ابروت
هر باری نگاهم تا
می افته به میخ در
زهرا میشه شرمنده
از روی تو
حیدر
به چوبه ی در خوردش
وقتی که پرت زهرا
با گریه صدا کردی
ای فضه
بیا
پشت در شعله ور
دیدم تن تو می سوخت
به سینه دیوار داشت
مسمار تورو
می دوخت
رضا نصابی
@rezanesabi