eitaa logo
🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
2.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
372 ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بند اول: نگاهه شیرخدا ٬ به آسمونه خسته تر از٬ نامردیه این زمونه سینه ی آسمون پرشدازدرد وهرغم بادل این آقا قامت کوفه شدخم یا امیرالمومنین_یاعلی مولا(۲) ➖➖➖➖➖➖➖ بند دوم اروم اروم رولباش٬ اسمی میخونه دلتنگ زهراشده _ تواین زمونه۲ با دل پر زغم میکند یادهمسر پیرمردی غریب پای افطار دختر یا امیرالمومنین _یاعلی مولا(۲) ➖➖➖➖➖➖➖ بندسوم.. رفته به سمت مسجد٬ سحر رسیده به یاد زهرا٬ داره اشک دو دیده علی حاجت روا شده آه واویلا کوفه غرق عزاشده آه و واویلا یا امیرالمومنین*_آه و واویلا(۲) ➖➖➖➖➖➖➖ بندچهارم با زهرا امشب خدا من وعده دارم ببخش که دارم میرم دل تنگه یارم ذکرحق وعلی توی محراب میخونه آخه راحت شده علی از این زمونه ➖➖➖➖➖➖➖ بندپنجم علی تومسجد میره به سوی محراب خون سره تو ٬ میریزه توی محراب بی حیا تیغشو. داره میبره بالا واشده فرق سر امان از دل مولا ✍ آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی) https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️
☑️ ضربت خوردن حضرت امیر (ع) صورت خیس خودش را طرف چاه گرفت آسمان تیره شد از بسکه دل ماه گرفت بر سر سفره کمی درد دل خود را گفت یک نفس گفت؛ ولی آینه را آه گرفت راه افتاد میسحا که نفس تازه کند زیر سنگینی گامش نفس راه گرفت خانه آوار شد و روی قدم هاش افتاد اشک هی آمد و تا پای قدمگاه گرفت سمت در رفت ولی در به تقلّا افتاد و از این حادثه یک فرصت کوتاه گرفت درب بسته شد و قلاب به پهلوش گرفت روضه ای شد که دل حضرت درگاه گرفت باز هم روضۀ دیوار و در و یک مادر... باز با دختر خود ذکر "وا اُمّاه " گرفت لحظه ای بر در این خانه به زانو افتاد "اشکِ بر فاطمه" را توشۀ این راه گرفت وقت رفتن شده بود و سحرش آمده بود پا شد و جلوه ی "یا فالق الاصباح" گرفت رفت معشوق خودش را بکشد در آغوش رفت و وقتی که تنش حالت دلخواه گرفت بوسه ای زد به سرش تیغ و تنش آتش شد آتشی که به دل سنگ و پر کاه گرفت مثل زهرا به زمین خورد و به سجده افتاد آنچنان که دل محراب و دل ماه گرفت آه یک دست بر آن فرق شکسته که گذاشت خم شد و دست به پهلوش به ناگاه گرفت پا شد و رو به مدینه شد و با فاطمه گفت عاقبت حاجت خود را اسدالله گرفت 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️
☑️ ضربت خوردن حضرت امیر (ع) سلام ما به علی و نماز آخراو به حال راز و نیاز و به دیدۀ تر او سلام ما به علی و به عدل و ایمانش سلام ما به رخ غرق خون و منبراو سلام ما به سجودش که رنگ خون دارد سلام ما به رخ غرق خون اطهراو سلام ما به پریشانی حسین وحسن سلام ما به دل پُر زآه دختراو سلام ما به نفس های نفس پیغمبر سلام ما به فروغ نگاه آخر او سلام ما به غمی کز مدینه دارد او سلام ما به ملاقات او و همسراو چوخاک اوست سزای ابوذر ومقداد فتاده است «وفائی» به خاک قنبراو 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️
☑️ ضربت خوردن حضرت امیر (ع) صورت خیس خودش را طرف چاه گرفت آسمان تیره شد از بسکه دل ماه گرفت بر سر سفره کمی درد دل خود را گفت یک نفس گفت؛ ولی آینه را آه گرفت راه افتاد میسحا که نفس تازه کند زیر سنگینی گامش نفس راه گرفت خانه آوار شد و روی قدم هاش افتاد اشک هی آمد و تا پای قدمگاه گرفت سمت در رفت ولی در به تقلّا افتاد و از این حادثه یک فرصت کوتاه گرفت درب بسته شد و قلاب به پهلوش گرفت روضه ای شد که دل حضرت درگاه گرفت باز هم روضۀ دیوار و در و یک مادر... باز با دختر خود ذکر "وا اُمّاه " گرفت لحظه ای بر در این خانه به زانو افتاد "اشکِ بر فاطمه" را توشۀ این راه گرفت وقت رفتن شده بود و سحرش آمده بود پا شد و جلوه ی "یا فالق الاصباح" گرفت رفت معشوق خودش را بکشد در آغوش رفت و وقتی که تنش حالت دلخواه گرفت بوسه ای زد به سرش تیغ و تنش آتش شد آتشی که به دل سنگ و پر کاه گرفت مثل زهرا به زمین خورد و به سجده افتاد آنچنان که دل محراب و دل ماه گرفت آه یک دست بر آن فرق شکسته که گذاشت خم شد و دست به پهلوش به ناگاه گرفت پا شد و رو به مدینه شد و با فاطمه گفت عاقبت حاجت خود را اسدالله گرفت 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️
☑️ ضربت خوردن حضرت امیر (ع) وقتی خبر رسید که مسجد سری شکست در گوشه ای ز خانه قد دختری شکست باور نمیکند که علی را زمین زدند آن حیدری که با نگه ش خیبری شکست یاد مدینه کرد که در کوچه های شهر دلبر مقابل نگه دلبری شکست هجمه شدید بود، چهل ضربه خورد در در وانشد که زیر لگدها دری شکست در پشت در که رفت زمین خورد و بعد از آن تا در شکست پهلوی مادری شکست اینجا اگر فقط سر و پهلو شکسته شد کرب و بلا ز نعل و سنان پیکری شکست ... وقتی عقیله دید که الشمر جالس ... افتاد و قد حیدری خواهری شکست حجم سه شعبه بیشتر از حجم حنجر است پاره نشد گلوی علی حنجری شکست خیره شده به دست کسی چشم ساربان حالا خبر رسید که انگشتری شکست وقتی که حرف لعل لب و خیزران رسید از اهل خانواده دوباره سری شکست 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️
☑️ ضربت خوردن حضرت امیر (ع) می روی با فرق خونین پیش بازوی کبود شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود با وضو آمد به قصد لیله الفرقت، علی! ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود مسجد کوفه کجا، پشت در کوچه کجا ضربت کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بود دور محرابت نمی‌بیند ملائک را مگر؟ با چه رویی دارد این شمشیر می‌آید فرود ساقیا در سجده هم جام شهادت می‌زنی اولین مستی که می‌خوانی تشهد در سجود کینه‌ای از ذوالفقارت داشت گویی در دلش تا چنین فرق تو را وا کرد شمشیرِ حسود رسم شد شق القمر کردن میان کوفیان از همین شمشیر درس آموخت عاشورا، عمود در وداعت با حسین اشک تو جاری می‌شود دیده‌ای گویا از اینجا خیمه‌ها را بین دود بین فرزندانی اما این حسینت را غریب می‌کشندش با لبان تشنه در بین دو رود با یتیمان آمدم پشت سرای زینبت شیر آوردم پدر جان! دیر آوردم، چه سود؟ 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️
خسته از مردمِ دنیاست ، چه تنها مانده چند سالی است که در حادثه ای جا مانده وقتِ رفتن ز درِ خانه به خود میگوید: روی "در" ، چند نخ از چادرِ زهرا مانده زیرِ لب زمزمه اش ذکرِ " اَغِثْنِی یا رَب " فاطمه رفت ، خدا... حیدرش اینجا مانده بعدِ سی سال غریبی و غمِ در به دری باز ، چشمانِ علی سوی "دری" وا مانده او فقط منتظرِ فاطمه ی زهرا بود... پس بدیهی است که بیگانه ز دنیا مانده زینبش گفت: پس از حادثه ی ”سیلی” و ”در”... نه در این خانه "حسن" مانده ، نه "بابا" مانده... سحرِ نوزدهم بود... علی راهی شد میرَوَد سوی قراری که به فردا مانده با چه شوقی طرفِ مسجد و محرابش رفت در و دیوار و ستون ها به تماشا مانده فاطمه ، منتظرِ دیدنِ روی علی و... دو سه تا چشم ، ولی در پِیِ آقا مانده یک طرف ، زینب و کلثوم و برادرهایش یک طرف ، فاطمه و حضرتِ طاها مانده یک طرف ، "خاک" عزادارِ غمِ بابایش... یک طرف ، منتظرش عالمِ بالا مانده ولی انگار که دلتنگِ رُخِ فاطمه است رفت مولا و... جهان ، واله و شیدا مانده وقتِ رفتن به لبش زمزمه ای داشت علی: روی "در" چند نخ از چادرِ زهرا مانده 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ☝️
☑️ ضربت خوردن حضرت امیر (ع) سلام ما به علی و نماز آخراو به حال راز و نیاز و به دیدۀ تر او سلام ما به علی و به عدل و ایمانش سلام ما به رخ غرق خون و منبراو سلام ما به سجودش که رنگ خون دارد سلام ما به رخ غرق خون اطهراو سلام ما به پریشانی حسین وحسن سلام ما به دل پُر زآه دختراو سلام ما به نفس های نفس پیغمبر سلام ما به فروغ نگاه آخر او سلام ما به غمی کز مدینه دارد او سلام ما به ملاقات او و همسراو چوخاک اوست سزای ابوذر ومقداد فتاده است «وفائی» به خاک قنبراو 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ☝️
     ☑️ ضربت خوردن حضرت امیر (ع) حالا که نیست مادر من هست دخترت حتی حسین هم به فدای تو و سرت از مسجد مدینه که خیری ندیده ای یادت که هست کوچه و پهلوی یاورت دل شوره ام شبیه هراس مدینه است رنگ کبود پر شده در دیده ی ترت آیا زمان رفتن تو سوی مادر است؟ خیلی به یاد فاطمه ای روز آخرت من قصد کرده ام که اگر رفتنی شدی گیسوی خویش پهن کنم در برابرت چه ضربه ای زدند که ای کاش می زدند آن ضربه را به جای تو بر فرق دخترت چه ضربه ای زدند که ابرو شکاف خورد چه ضربه ای زدند که افتاد پیکرت خون از بدن کنار زدن عادت من است آن روز خون سینه و حالا سحر سرت 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ☝️
☑️ ضربت خوردن حضرت امیر (ع) با گریه ایستاد، دوباره نگاش کرد تسبیح را بدست گرفت و دعاش کرد معلوم می شود که نمک گیر زینب است وقتى بجاى شیر نمک را غذاش کرد افتاد یاد کوچه و پاى برهنه اش وقتى مقابلش پدرش گیوه پاش کرد از بس به وصل فاطمه اش اشتیاق داشت در خواب بود قاتلش اما صداش کرد بین دو سجده بود که فرق سر على مانند ذوالفقار دودم شد...دوتاش کرد شمشیر تا میان دو ابروى صورتش طورى نشسته بود نمی شد جداش کرد می خواست دست و پا زدنش بیشتر شود شمشیر را میان سرش جابجاش کرد اى روزگار! آخر على را زمین زدند باید ازین به بعد جگر را فداش کرد وقت وصال بود، دوباره خضاب کرد وقت خضاب خون سرش را حناش کرد بین حصیر پاره پدر را حسین برد تا اینکه از قضا پسرش بوریاش کرد 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ☝️
☑️ شب 19 رمضان ضربت خوردن مولا «درد دل با حضرت زهرا (س)» سفره دار قديمي ام امشب شده ام ميهمان دخترمان شده سي سال كار من يادِ سفره ي روزهاي آخرمان سفره دار قديمي ام سي سال تكه نان و نمك مرا بس بود جاي نان جاي آب هر افطار غصه هاي فد مرا بس بود يادِ آن روزها كه تا دم صبح چادرت عطر و نور مي آورد گرچه دستت شكسته بود اما نان گرم از تنور مي آورد گندمي آرد ميشد و بعدش دسته ي آسياب خوني بود تا كه آبي به درد ميخوردي لبه ي ظرفِ آب خوني بود سفره اي پهن ميشد و طفلان غيره نانِ تو را نمي خوردند بعد روزي كه پشت در ماندي كودكانم غذا نميخوردند بعد روزي كه پشت در ماندي ميشنيدم صداي شيشه ي خُرد ميشد از لكه هاي پيرُهنت زخمهاي تو را نديده شمرد شعله روزي كه پشت در ماندي حلقه زد معجر تو را سوزاند زينبم خواست تا كه فضه شود آتشي دختر تو را سوزاند وقتِ افطار ِ من شده اما باز هم روضه خوان تو شده ام بعد سي سال نانِ تازه بپز سحري ميهمان تو شده ام 🔸شاعر: ؟؟؟ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ☝️
☑️ ضربت خوردن حضرت امیر (ع) تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو تا که از ضَرب علی باسرش اُفتاد زمین به سرش خورد ولی پهلویِ او درد گرفت دید از ضربه ی در همسرش اُفتاد زمین کَس نفهمید که عباس چگونه آمد بارها تا بِرِسَد مَحضَرَش اُفتاد زمین خواست تا خانه یِ زینب رویِ پا راه رَوَد دو قدم رفت ولی پیکرش اُفتاد زمین دخترش دید زمین خوردنِ بابایش را دخترش دید و....خودش آخرش اُفتاد زمین چقدر از رویِ تَل تا لبِ گودال دوید چقدر بینِ همه خواهرش اُفتاد زمین ذوالجناح آه ببین نیزه ای او را هول داد از رویِ زین به زمین با سَرَش اُفتاد زمین دید پایین قدمهاش سَنان می خندید دید بالایِ سرش مادرش اُفتاد زمین 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ☝️
🌺🌺 دعای روز هفدهم ماه رمضان 🌺🌺 بسم الله الرحمن الرحیم  اللهمّ اهْدِنی فیهِ لِصالِحِ الأعْمالِ واقْـضِ لی فیهِ الحَوائِجَ والآمالِ یا من لا یَحْتاجُ الى التّفْسیر والسؤالِ یا عالِماً بما فی صُدورِ العالَمین صَلّ على محمّدٍ وآلهِ الطّاهِرین.  ترجمه : خدایا راهنمائیم کن در آن به کارهاى شایسته واعمال نیک وبرآور برایم حاجتها وآرزوهایم اى که نیازى به سویت تفسیر وسؤال ندارد اى داناى به آنچه در سینه هاى جهانیان است درود فرست بر محمد وآل او پاکیزگان. https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
تا مگر ختم کند فاطمه راهی به علی شب قدر است بخوانید الهی به علی می کند درک پس از سجده خدا را بهتر هرکسی سجده کند چند صباحی به علی تکیه کرده به خودش تاکه چنان کوه شده هرکجا کرده توکل پرِِ کاهی به علی شک ندارم وسط باغچه آدم بشود متوسل بشود گر که گیاهی به علی نه ازاو، از کَرَم قنبر او فهمیدم می رسد در دو جهان منسب شاهی به علی بادها! میل نجف دارم و دستم خالی ست گله ام را برسانید شفاهی به علی بعد ازآن ضربه و آن تشنگی طولانی نگران گاه به اربابم و گاهی به علی مهدی رحیمی زمستان
پلکهای نیمه بازش آیه های درد بود آخرین ساعات عمر حیدر شبگرد بود   چادر خاکی زهرا بالش زیر سرش عکس دربی سوخته در قاب چشمان ترش زخم فرقش،ترجمان عمق زخم سینه بود کوفه هم مثل مدینه دشمن آیینه بود   آتش آه حزینش بر جگر افتاده است این دم آخر،به یاد میخ در افتاده است   در نگاه زینب دل خسته زخمش آشناست زخم فرقش شکل زخم پهلوی خیرلنساست   زخم های کهنه بر رفتن مجابش کرده اند نا امیدانه طبیبان هم جوابش کرده اند   معنی فـُـزتُ وَ رَبِّ الکـَعبه ی او روشنست حیدر مظلوم سی سال ست،فکر رفتنست   کوفه شبها آشنا با اشک فانوسش  شده ماجرای کوچه سی سالست، کابوسش شده   اضطراب زینب او را بُرده در هُول  و ولا زیر لب با گریه می گوید که وای از کربلا   گریه های مرتضی دنیای رمزوراز بود معجر زینب برایش روضه های باز بود   دانه های اشک او می گفت باصد شوروشین کربلا عباسِ من!جانِ تو و جانِ حسین وحید قاسمی
شکسته بالی و با دخترت سخن گفتی کمی ز غربت خود را برای من گفتی چقدر طعنه شنیدی چقدر دم نزدی چقدر حرف خدا را به مرد و زن گفتی چقدر حرف دلت را به چاه می بردی چقدر درد و دلت را به خویشتن گفتی دم غروب سلامی به همسرت دادی گمان کنم که به زهرا ز آمدن گفتی دلت گرفت پدر، یاد مادر افتادی ز شعله های در و از لگد زدن گفتی یتیم ها که برای تو شیر آوردند ز بی وفایی این کوفیان به من گفتی تو از شلوغی و ترس از ربودن اطفال ز سنگ خوردن و سختی رد شدن گفتی برایم از غم بزم حرامیان ای وای برایم از غم معجر نداشتن گفتی سحر به رسم سفارش کنار عباست فقط حسین حسین و حسن حسن گفتی نوشت بر کفنت جوشنی حسین غریب تو از وصیت زهرا و پیرهن گفتی ز کشتن نوه هایت ز کشتن پسرت ز قتلگاه و بدن های بی کفن گفتی… محمد جواد پرچمی
(روضه شب نوزدهم  ) خوب کردی که سرِ سفره نمک هم داری چون که زخم دلم امشب به نمک داشت نیاز همسر من که زمین از نفسش بر پا بود به مناجات شبش حور و ملک داشت نیاز با خودش بود  و به کار احدی کار نداشت مهربان بود و به سوداش ، فلک داشت نیاز خلق شد عالم هستی به وجود زهرا به دعاهاش ، سما تا به سمک داشت نیاز پشت در رفت حمایت کند از من  ورنه یک چنین فاطمه ای کِی به فدک داشت نیاز یک زن و کودکِ بی تاب ، میان کوچه کِی به بی حرمتی و فحش و کتک داشت نیاز جای حیدر کمک از فضه گرفت و بر خاست پشت در سقط جنین شد به کمک داشت نیاز با نسیمی رُخِ گلبرگِ گُلم لَک می شد تو بگو برگ گل یاس به چَک داشت نیاز ؟؟!! .. حرمله …! تا ز عطش جان ندهد طفل رباب چند قطره فقط از آب خنک داشت نیاز مهدی مقیمی
جای خلوت کردن و بیتوته جلوت میکنم پنبه ای در گوشم و یک ریز صحبت میکنم من خودم وضعم خراب است و گنه کارم ولی این و آن را دائما دارم نصیحت میکنم جای شاکر بودن و تسلیم امر تو شدن تا بلایی میرسد فورا شکایت میکنم تازه فهمیدم چرا سوزی ندارد ناله ام چونکه تهمت میزنم یا اینکه غیبت میکنم من خودم را میشناسم، رو نده گاهی بزن اینقدر بخشش نکن دارم بدعادت میکنم سیئاتم را بدل کردی به خوبی ها، ولی جای عبد تو شدن به تو خیانت میکنم کربلا رفتن برای من شده یک آرزو اربعینی قسمتم کن التماست میکنم قبه اش با مجلس اش فرقی ندارد باطنا بین روضه کربلایش را زیارت میکنم دوستان من همه گریه کن و سینه زن اند من فقط با نوکران تو رفاقت میکنم لحظه ی افطار تا آب گوارا میخورم قاتلانش را هزاران دفعه لعنت میکنم از عطش لبهای او مثل دو تکه چوب شد تا زمین افتاد دور خیمه ها آشوب شد رضا قربانی
☑️ ضربت خوردن حضرت امیر (ع) زبان حال حضرت زینب سلام الله تا صبح گردِ بسترت آرام می‌پرم شاید دوباره بال بگیری کبوترم شد قسمتم دوباره پرستاریَت کنم بابا بگویم و تو بگویی که دخترم... از بس که قطره قطره‌ی خون‌ات گرفته‌ام خون لخته بسته است تمامیِ معجرم شُکرِ خدا که خونِ سَرَت بند آمده دیدی چه کرد چادر خاکی مادرم 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ☝️
☑️ ضربت خوردن حضرت امیر (ع) ﻋﻠﯽ از ﭘﺎ اﻓﺘﺎد ﺧﺒﺮ زﺧﻢ ﺳﺮش ورد زﺑﺎن ﻫﺎ اﻓﺘﺎد آﺳﻤﺎن ﻫﺎ ﻟﺮزﯾﺪ ﻧﺎﮔﻬﺎن وﻟﻮﻟﻪ در ﻋﺮش ﻣﻌﻠﯽ اﻓﺘﺎد روﺿﻪ ای ﺑﺮﭘﺎ ﺷﺪ مصطفی در وسط ﺻﺤﻦ ﻣﺼﻠﯽ اﻓﺘﺎد ﺗﺎ زﻣﯿﻦ ﺧﻮرد ﻋﻠﯽ ﮐﻨﺞ ﻣﺤﺮاب دﮔﺮ ﺣﻀﺮت زﻫﺮا اﻓﺘﺎد ﯾﺎدی از فاطمه ﮐﺮد غرق خون ﺑﺮ روی ﺳﺠﺎده ﺳﺮش ﺗﺎ اﻓﺘﺎد ﺑﻪ در ﺧﺎﻧﻪ رﺳﯿﺪ ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻤﺎن ﺗﺮ زﯾﻨﺐ ﮐﺒﺮی اﻓﺘﺎد ﺑﺎز ﻫﻢ زﺧﻢ زﺑﺎن ﺑﺎر دﯾﮕﺮ ﺷﺮری در دل آﻗﺎ اﻓﺘﺎد ﻫﻤﮕﯽ دﻟﮕﯿﺮﻧﺪ ﻣﺤﻨﯽ در دل ﻣﺮﻏﺎﺑﯽ درﯾﺎ اﻓﺘﺎد ﺑﺴﺘﺮی ﭘﻬﻦ ﮐﻪ ﺷﺪ ﯾﺎد ﺑﺎغ ﮔﻞ اﻧﺴﯿه ی ﺤﻮرا اﻓﺘﺎد ﻧﻪ ﻓﻘﻂ در ﮐﻮﻓﻪ ﮐﺮﺑﻼ ﻫﻢ ﻋﻠﯽ دﯾﮕﺮی از ﭘﺎ اﻓﺘﺎد إﺑﻦ ﻣﻠﺠﻢ آﻣﺪ ﺣﯿﺪری در دل دشمن تک و تنها اﻓﺘﺎد ﺑﺎز ﻫﻢ ﺿﺮب ﻋﻤﻮد ارﺑﺎ ارﺑﺎ ﭘﺴﺮی در دل ﺻﺤﺮا اﻓﺘﺎد ﺑﺎز ﻫﻢ ﻓﺮق دو ﻧﯿﻢ از سر زﯾﻦ ﺑﻪ زﻣﯿﻦ اﮐﺒﺮ ﻟﯿﻼ اﻓﺘﺎد پدر از راه رسید ﺗﺎ ﺑﻪ زاﻧﻮ ﺑﮕﺬارد ﺳﺮش اﻣﺎ اﻓﺘاد ساعتی بعد از آن سر طفلی به روی شانه ی بابا افتاد روضه در لفافه ست سیب سرخی بغل حضرت مولا افتاد ﻋﺎﺷﻘﯽ دردﺳﺮ اﺳﺖ ﻫﺮ ﮐﻪ ﻫﻢ ﻧﺎم ﻋﻠﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺧﻄﺮﻫﺎ اﻓﺘﺎد 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ☝️
☑️ ضربت خوردن حضرت امیر (ع) گره گشای دو عالم گره به ابرو داشت تمام عمر پس از فاطمه غم او داشت شبانه روز علی بود و گریه خون بود تمام عمر عزای شکسته پهلو داشت گره ز ابروی مولا فقط شبی وا شد که تیغ، بین دو ابروی او تکاپو داشت ندای قد قتل از آسمان کوفه رسید زمین کوفه زمین لرزه و هیاهو داشت تمام کینه دشمن به فرق مولا خورد ولی هنوز علی با خودش دو بازو داشت و تا حسین و حسن بازوی علی بودند به کوفه دختر زهرا امان ز هر سو داشت امان ز بی کسی و بی برادری روزی که کوفه قصد جسارت به معجر او داشت تقاص خطبه کوفه به شام اجرا شد اگر چه قافله هشتاد و چند بانو داشت مغیره های جدید و غلافهای قدیم و دست دختر زهرا هنوز نیرو داشت پیام خطبه شامش به کاخ دشمن گفت: علی شهید عدالت، زبان حق گو داشت همینکه رأس حسین از علی تلاوت کرد شدید بر دهنش خیزران اصابت کرد 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ☝️
☑️ ضربت خوردن حضرت امیر (ع) یک کوچه غیرت ای قلندر تا علی مانده است شمشیر بر دارد هر آن کس با علی مانده است دیشب تمام کوچه های کوفه را گشتم تنها علی، تنها علی، تنها علی مانده است ای ماهتاب آهسته تر اینجا قدم بگذار! در جزر و مد چاه، یک دریا علی مانده است از خیل مردانی که می گفتند می مانیم انگار تنها ابن ملجم با علی مانده است ای مرد! بر تیغت مبادا خاک بنشیند برخیز! تا برخاستن یک «یاعلی» مانده است 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ☝️
☑️ ضربت خوردن حضرت امیر (ع) میان قبلۀ محراب ناله ها کردم به هرقنوت برای همه دعا کردم برای اینکه به وصل حبیبه ام برسم به قلب سوخته هر شب خداخدا کردم گرفته مسجد کوفه شمیم تو زهرا ببین چه محشری از عاشقی به پا کردم میان گودی محراب تا زمین خوردم عجیب یاد تو و داغ کوچه را کردم تو گیر کردی و نام مرا صدا کردی ببین به صورت خونین تو را صدا کردم عزیز من به تو گفتم که بی تو می میرم ببین به عهد چهل ساله ام وفا کردم دلم زبس نگران نگاه زینب بود دوشانۀ حسینین خودم رها کردم محارمند کنون دور دخترم اما اشاره جانب گودال کربلا کردم تمام شاخه گلانش به نیزه چیده شود به پیش دیده زینب گلو بریده شود 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ☝️
☑️ ضربت خوردن حضرت امیر (ع) یک مرد تنهای خمیده از دیگران طعنه شنیده داغ غریبی را چشیده یک عمر بیخوابی کشیده دارد عجب شوقی برای دیدن روی شهیده در شهر محنت‌زای کوفه شبگرد خسته پای کوفه بی همنفس آقای کوفه این رهبر تنهای کوفه رد می‌شود از خواب شوم بی خیالی‌های کوفه سی سال اشک بی تبسم سی سال درد مرقدی گم سی سال تنها بین مردم سی سال خون دل ، تلاطم سی سال بی زهرا نخورده آب خوش با نان گندم این آخر عشق و عبادت شبها به گریه کرده عادت مرد میاندار رشادت بسته کمر بهر شهادت یا فاطمه یا فاطمه گویان رود سوی سعادت با مردم از فردایشان گفت از آخر آخر زمان گفت از راههای آسمان گفت حرف خدا را بی امان آرام بر بالای بام مأذنه رفت و اذان گفت بیتاب آمد پیش منبر نیّت نمود الله اکبر با تیغ برّان خصم کافر آمد به سوی فرق حیدر ناگه امیر لافتی شد در میان خون شناور صدیقه‌ی پهلو شکسته از آسمان بازو شکسته فریاد می‌زد: او شکسته شد جلوه‌ی یاهو شکسته فرق امیرالمؤمنین تا اوّل ابرو شکسته 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ☝️
☑️ ضربت خوردن حضرت امیر (ع) با کوله‌بار نان ، شبِ آخر قیام کرد مردی که هرچه داشت به کف وقف عام کرد یک در میان جواب سلامش نمی رسید آن که خدا به هر قدم او سلام کرد هم جود کرد و هم به خودش ناسزا شنید او باز هم مقابلشان احترام کرد از غربتش به قول خودش بس ، که روزگار با مرتضی معاویه را هم کلام کرد بر دوش اوست چرخش دنیا ولی بر آن طفلی نشست وحس نشستن به بام کرد بعد از نماز نافلۀ شب بلند شد سمت مدینه فاطمه اش را سلام کرد با این سلام روضۀ آخر شروع شد با خاکهای چادر زهرا تمام کرد غمگین ترین امیر ۀ الهی که بشکند دستی که خنده را به لب تو حرام کرد هفت آسمان به جوش خروش آمده مرو آن را علی به گوشه ای از چشم رام کرد جای صلات ماذنه باصوت مرتضی حی العزای علی را پیام کرد بیدار کرد قاتل خود را که حاضرم... با شوق خویش خون خودش را به جام کرد تا ضربه خورد عالم آدم به سر زدند در عرش و فرش گریۀ خواص و عوام کرد تا ضربه خورد خنده به لبهای او نشست گویا به زهر تیغ عسل را به کام کرد دستی به روی دوش حسن تا به خانه اش هر کوچه را به خون سرش سرخ فام کرد درخانه زینب است رهایم دگر کنید آری رعایت دل او را امام کرد زهراست کعبه و حجرش زینب است و بس روی جبین دختر خود استلام کرد آری رعایت دل زینب سفارش است وای از دمی که بنت علی رو به شام کرد آن دختری که سایۀ او هم ندیدنی است چشمان بد به دور و برش ازدحام کرد یک بی حیا که دید کنیزی نمی‌برد از آل مرتضی طلب یک غلام کرد 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ☝️
☑️ ضربت خوردن حضرت امیر (ع) امام، رو به پریدن... عمامه روی زمین! قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین خطوط آخر نهج‌البلاغه ریخت به خاک چکید هر طرفی صد چکامه روی زمین... خودت بگو به که دل خوش کنند بعد از تو گرسنگان «حجاز» و «یمامه» روی زمین؟! زمان به خواب ببیند که باز امیرانی رقم زنند به رسم تو نامه روی زمین: "مرا بس است همین یک دو قرص نان ز جهان مرا بس است همین یک دو جامه روی زمین.." ... تو رفته‌ای و زمین مانده است و ما ماندیم و میزهای پر از بخشنامه؛ روی زمین! 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ☝️
☑️ ضربت خوردن حضرت امیر (ع) نَخْلى از اَشك تو سيراب نگرديد دگر از همان لحظه كه بر فرقِ تو شمشير آمد حوريان هم به عزاى تو سيه پوشيدند تا بِگوشِ فَلَكَتْ ، نَعره ى تكبير آمد شير، تَجْويز به درمان سَرت كرد طبيب هر كه آمد به مُلاقات تو، با شير آمد صُحبت از شيرشد و رَفت دلم كرب وبلا كه به ميدان، پسرى با پدرى پيرآمد قَدْرِ يك جُرعه ازين شير، اگر داشت رُباب طفل مى مانْد، ولى حرمله با تير آمد 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ☝️
☑️ ضربت خوردن حضرت امیر (ع) دوش بر فرق تو شمشیر فرود آمده بود سنگ بر آینۀ اصل وجود آمده بود شب تودیع تو از جوش ملک غوغا شد وحی نازل شده و روح فرود آمده بود به تمنّای حضور تو ز بام ملکوت پیک قدسی به سلام و به درود آمده بود آن شب از سرخی خون تو شفق رنگین شد فجر حیرت زده با روی کبود آمده بود جان ما بودی و بدرود جهان می گفتی آن شب قدر که مسجد به سجود آمده بود به امید کرمی پیک اجل این همه راه به گدائی به در خانۀ جود آمده بود ای گره خورده حیات دو جهان با نفَسَت مرگ آن شب به سراغ تو چه زود آمده بود غمت این بود که در خانۀ بی فاطمه باز محشر تازه ای آن شب به وجود آمده بود می شنید از گل لب های تو الله الله شاهد غیب که از بزم شهود آمده بود ای نماد حرم عشق و محبّت، نجفت از تو شعر شفق آن جا به نمود آمده بود 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ☝️