eitaa logo
🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
2.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
381 ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود بر چهره اش ز عصمت و عفت نقاب بود پیوسته داشت جلوه در او صبر فاطمه آیینۀ تمام نمای رباب بود نامش که بود آمنه مادر سکینه خواند کآرام بخش جان و دل مام و باب بود پیوند بست عشق حسین و رباب را یعنی سکینه حاصل این عشق ناب بود این دختر حسین به میدان کربلا با دختر بزرگ علی هم رکاب بود در کربلا حماسۀ اشک و پیام داشت گلواژۀ قیام و گل انقلاب بود او را اگر حسین به همراه برده است نِی حُسن اتفاق که یک انتخاب بود در پاسخ عطش زدۀ نوگلان عشق آب ار نداشت دامن او پر گلاب بود لب های خشک و تشنۀ او را به هر سوال یک مدّ آه، فاصله، وقت جواب بود می کرد ناله اش جگر سنگ را کباب از بس دلش ز آتش غم ها کباب بود دشمن اگر چه معجر او برده است باز در پردۀ جلال خدا در حجاب بود از یاد قتله گاه و شهیدان سر جدا نقش ضمیر او شب و روز التهاب بود در یاد داشت آن شب و روزی که از عطش طوفان خیمه زمزمۀ آب آب بود در یاد داشت آن شب و روزی که اصغرش از آب و شیر مانده و در پیچ و تاب بود در یاد داشت آن که رخ شیرخواره را آهسته بوسه می زد و او گرم خواب بود در یاد داشت آن که به مقتل دوید و دید خورشید پاره پاره به روی تراب بود آن ناز پروریدۀ دامان افتخار کی جای او خرابه ی شام خراب بود در آفتابِ گرمِ بیابانِ راه شام سرهای روی نیزه سرش را سحاب بود 🔸شاعر: ____________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
امشبم را سحر نمی‌آید خواب، در چشمِ تر نمی‌آید مدحش از من که بر نمی‌آید چون سکینه دگر نمی‌آید دختر شاه...گوهر نایاب بی‌قرینه... درست مثل رباب روضه می‌خواند، روضه با احساس روضه‌اش داشت عطر و بوی یاس شرم یک مرد... روضه‌ای حساس وای از مشک پاره‌ی عباس روضه‌ی دست و چشم و مشک عمو روضه‌ی قطره‌قطره اشک عمو روضه‌خوان چشم‌های خود را بست مادرش دست می‌زند بر دست رأس اصغر به روی نیزه نشست پای نیزه قد سکینه شکست خواهر اصغر است حق دارد به خدا خواهر است حق دارد به روی ناقه خواند نافله را دور ناقه شنید هلهله را چه کند خنده‌های حرمله را چشم دشمن به سوی قافله را مثل یک مرد... مثل عمه‌ی خود صبر می‌کرد... مثل عمه‌ی خود قلبش از غصه‌ها کباب شده بعد سقا فقط عذاب شده مثل او از خجالت آب شده وارد مجلس شراب شده خیزرانِ یزید پیرش کرد حرف مردی پلید پیرش کرد دختر بی‌قرینه‌ی پدرش روضه‌خوان مدینه‌ی پدرش همه‌جا شد سکینه‌ی پدرش یادش افتاده سینه‌ی پدرش... ... زیر پای سوارها افتاد روی گل، ردِ خارها افتاد یادش افتاد آه آهِ حسین غرق در خون همه‌سپاه حسین بود یک نیزه تکیه‌گاه حسین داد می‌زد که قتلگاهِ حسین... ... پر شد از خونِ زخم‌های تنش پر شد از تیر و نیزه‌ها بدنش وسط حجره‌ی محقر خود چشم گریان... میان بستر خود باز در لحظه‌های آخر خود یادش افتاد داغِ خواهر خود کنج ویرانه خواهرش جان داد سر بابا برابرش... جان داد 🔸شاعران: ____________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
ای دسته گل وحی به گلزار مدینه قرآن حسین ابن علی بر روی سینه بر عمۀ سادات همانند و قرینه دریای کمالی و وقاری و سکینه هم فرش‌نشین استی و هم عرش مقامی همه عمه و هم خواهر و هم دختِ امامی * سر تا قدم آیینۀ پا تا سرِ زهرا زهرا به تو بالد که تویی کوثرِ زهرا هم کوثر زهرایی و هم دختر زهرا با زینب کبرا شده هم سنگر زهرا گردون شرف را ز ازل قائمه‌ای تو در شرم و حیا فاطمۀ فاطمه‌ای تو * هنگام دعا مرغ سحر با تو سخن گفت هفتاد و دو تابنده قمر با تو سخن گفت خورشید به بالای شجر با تو سخن گفت از حنجر ببریده پدر با تو سخن گفت ای نهضت سالار شهیدان به تو مدیون تـو دختر قرآنی و قرآن بـه تو مدیون * نه نام سکینه، که وجود تو سکینه است سر تا قدمت راضیه، مرضیه، امینه است مهر تو به طوفان بلا نوح و سفینه است جز زینب و کلثوم چه کس بر تو قرینه است؟ تو قلب حسین‌استی و تو روح ربابی در هُـرم عطش مـادر آیینه و آبی * پیغمبر و زهرای مطهر به تو نازد هنگام سخنرانی، حیدر به تو نازد عباس و حسین و علی‌اکبر به تو نازد بر شانۀ بابا علی اصغر به تو نازد در کوفه گشودی لب خود را به تکلم دیدم پـدرت زد بـه سرِ نیزه تبسم * دیدی پدرت سر به کف دست نهاده چون شعله کشیده سر و چون کوه، ستاده بـر رفتن میدان ز حرم کرده اراده تنها تـو ورا کردی، از اسب پیاده پای فرسش را بـه کف دست گرفتی انگار که یک لحظه از او هست گرفتی * ای فاطمۀ فاطمه، ‌ای کوثر بابا همسنگر عمه به کنار سر بابا الحق که تویی پاره‌ای از پیکر بابا وز حنجر ببریده پیام آور بابا تنها نه همین در دل آرام حسینی تـا روز جزا حامل پیغام حسینی * تو یک گل نیلوفری از گلشن زهرا دامان تو عکس گلی از دامن زهرا زیبد به تن پاک تو، پیراهن زهرا حتی بدنت گشت شبیه تن زهرا آغاز شد از دامن گودال، خروجت تا گوشۀ ویرانه چهل بار عروجت * ای جای لبت مانده بر آن حنجر پاره اشک تو به هفتاد و دو خورشید، ستاره عباس به تبخال لبت کرده نظاره حتی سر نی از تو خجل گشت دوباره روئید گل از شرم تو بر صورت عباس تو دست گرفتی به رخ از خجلت عباس * هر خانه که دارای رباب است و سکینه آن خانه بوَد خانه‌ای از شهر مدینه ای مانده تو را داغ روی داغ به سینه ای خون خدا را به ره شام، رهینه وصف تو جـز از عترت اطهار نیاید از «میثم» بی دست و زبان، کار نیاید 🔸شاعر : ____________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
راوی کرب و بلا دارد روایت می کند از جدایی سر و تن ها حکایت می کند شد سکینه معنی اش آرامش قلب حسین بشنو از دریا زمانی که شکایت می کند چون روایت می کند از کربلا یک روضه اش تا همیشه مجلس مارا کفایت می کند راوی کرب و بلا با روضه های مستند تازه در روز قیامت او قیامت می کند نام زیبایش برای بردن قلب حسین با رقیه با علی اصغر رقابت می کند تا رقیه می رسد محو سکینه می شود هرچه می گوید حسین،عباس اطاعت می کند آه «اَیْنَ عمِّیَ الْعباس» او هم نکته ای ست که خیال بچه‌ها را آه راحت می کند شمر یک بیماری سخت است که در قافله به تمام مردها دارد سرایت می کند درتمام راه هم بر ضرب و شتم بچه‌ها شمر فرمان می دهد خولی اطاعت می کند 🔸شاعر: ___________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
درد دل کرد، به محسن شهید مسمار طفل مظلوم حسین، اصغر شیرین گفتار من که آغوش پدر ،قتلگَهم میباشد روی دستان حسین، رزمگَهم میباشد آتش پشت در و میخ ،شده قاتل تو بَطن زهرا(س)شده گهواره تو، مقتل تو ای عمو جان ،من وتو،روز قیامت با هم نزد زهرا(س) و علی(ع)و،رسول(ص) خاتم سخنی نزد خدا،بهر شکایت داریم و به این گونه مصائب همه عادت داریم شکوهٔ تو ز عمر ،آنکه لگد زد بر در مادرت ،پشت در و بستهٔ دستان پدر تو در آن معرکه همچون درِ، نیم سوخته ای صبر ،بر رنج و بلا ، از علی(ع)آموخته ای شِکوهٔ من بُود از حرملهٔ کافرِ دون همهٔ عرش ز قنداقه من ،شد پر خون به سفیدی گلویم احدی رحم نکرد حرمله از همه بدتر ،ز خدا شرم نکرد پدرم نعش مرا زیر عبا پنهان کرد پشت خیمه چه سخت است ولیکن، آن کرد چه کند ،خیمه برد، این سر آویزان را؟ او چِسان دفن کند ،پاره ای از قرآن را؟ ای عمو جان به مدینه گل پرپر بودی نی کجا ، در بر زینب،تو بی سر بودی؟ نی کجا ؟ جسم تو را ریز به ریزه کردند؟ سر پاکت ز جفا بر سر نیزه کردند؟ من نبودم و ندیدم ضربت سیلی را و از آن سیلی کین ، روی رخ نیلی را تو ندیدی که پدر سوی علی عازم شد نوبت کار جوانان بنی هاشم شد شکر اَلَه که قَدِ سرو ابوالفضل دیدم آن دو چشمان پر از معرکه اش، بوسیدم بُرد مظلومیِ ما آبروی عدوان را نزد مادر بِبَرد آه و دل سوزان را 🔸شاعر: _____________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
اینسان که سکینه دختر و بابایی است در چشم رباب آینه ی زهرایی است باید که زبان زد ادیبان باشد گلواژه ترین سرود عاشورایی است https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
وقتی امام عصر ما امشب عزادار است برپایی این روضه ها واجب ترین کار است پیراهن و شال عزا مولا به تن دارد امشب تمام عرش با آقا عزادار است بی جرم و تقصیری به زندان شد امامِ ما یوسف به زندانی شدن آیا سزاوار است؟ زندان برای عاشقان خلوتگه خوبی است هر روز، روزه... هر شبش دیدارِ دلدار است ای کاش قدری معتمد شرم و حیا می کرد اصلا که گفته او ز آقا دست بردار است؟ با زهرِ کاری، عاقبت زهر خودش را ریخت این روضه ی زهر و جگر الحق که دشوار است از ترسِ رسواییِ خود از این جنایت ها در هر کجا پشت سرش گفتند: "بیمار است..." مردی که هر شب تا سحر غرق عبادت بود این چند روزه تا سحر از درد، بیدار است رنگش دگرگون می شود هر بار از دردش... ...پهلو به پهلو می کند، هرچند ناچار است در این دم آخر شنیدم کعبه هم می گفت: بیچاره من که قسمتم هجرانِ از یار است در سامرا بوی مدینه می رسد انگار آقا به یاد محسن و خونِ به دیوار است در بسترش هر شب سؤال از مادرش می کرد مادر چرا پس بسترت اینقدر گلدار است؟ در جست و جوی علت آن سینه ی مجروح... ...حالا شده خیره به در، در فکر مسمار است میخواست تا یک جرعه ی آبی بنوشد که افتاد از دستش قَدح، از بس که تب دار است این جا پسر سیراب کرد آخر امامش را در کربلا شرمندگی سهم علمدار است سر منشأ هر روضه ای از روضه ی زهراست گرچه مصیبت در دل تاریخ بسیار است 🔸شاعر: _ ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد وقتی که با تو اینچنین نامهربان باشد ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم جایی که فرزندت در آنجا روضه خوان باشد دريايي از درد و غريبي موج خواهد زد پای حسن هرگاه جایی درمیان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست سقف مزارت هم زمانی آسمان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست وضعت میان خانه چون زندانیان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست خون دلت از کنج لب هایت روان باشد آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد سخت است تشنه باشی و لب های لرزانت حتی برای آب خوردن ناتوان باشد هنگام برخورد لبت با کاسه ی آب است وقت گریز روضه های خیزران باشد 🔸شاعر: ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
آقای سامرا چقدر ناتوان شدی خیلی شبیه مادر خود قدکمان شدی عمری اسیر طعنه و زخم زبان شدی تبعیدی مجاور یک پادگان شدی آه ای بهار زرد و خزانی تو میروی چون مادرت زمان جوانی تو میروی دور از مدینه حضرت جانان چه میکنی؟ یوسف،جدا ز خیمه کنعان چه میکنی تنها غریب گوشه زندان چه میکنی ابن الرضا به حلقه شیران چه میکنی حتی درندگان به تو تعظیم میکنند اینجا تو را نیامده تکریم میکنند دور از مدینه ای سفرت سخت میگذشت ای آسمان به بال و پرت سخت میگذشت باگریه ها به چشم ترت سخت میگذشت آقا چقدر بر جگرت سخت میگذشت بغصی شکسته داری و فریاد کوچه ای هی میخوری زمین و ولی یاد کوچه ای گرچه غریب بودی و کس سوی تو نرفت شکرخدا که میخ به پهلوی تو نرفت شعله سراغ پیچش گیسوی تو نرفت اینجا غلاف بر روی بازوی تو نرفت آتش کسی به خرمن نیلوفرت نزد اینجا کشیده کس به روی همسرت نزد تو ضعف میکنی پسرت گریه میکند مهدی رسیده و به برت گریه میکنند خاکی شده است موی سرت گریه میکند این ظرف آب بر جگرت گریه میکند برروی دامن پسرت دست و پا مزن اینگونه چنگ بر روی این خاک ها مزن آقا سلام بر تو و دریای تشنه ات این کاسه میخورد روی لبهای تشنه ات یاد حسین می دمد از نای تشنه ات دادی سلام بر لب بابای تشنه ات خونابه گرچه از دهنت ریخته شده آلاله روی پیرهنت ریخته شده شکرخدا که لعل لبت خیزران نخورد شکرخدا که روی گلویت سنان نخورد چکمه به روی پیکرتو بی امان نخورد سرنیزه ای نیامد و روی دهان نخورد شکرخدا که تو کفنی داشتی حسن بر جسم خویش پیرهنی داشتی حسن بی تو وقار خواهر تو مستدام ماند با احترام آمد و با احترام ماند پوشیده از نگاه خواص و عوام ماند وای از زنی که در وسط ازدحام ماند... احساس های خواهری اش لطمه خورده بود حتی غرور روسری اش لطمه خورده بود 🔸شاعر: ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
اَلا شیعیانم، اَلا عاشقان مرا درد دلهاست با دوستان غمم روی غم بسکه انباشته جوانی،مرا پیر اِنگاشته همه عمرِ من بود، خونِ جگر من از نوجوانی شدم دربدر همانان که ما را اَمان خوانده اند مرا بیست سال از حرم رانده اند ز فرعونیانِ زمان، آه آه و از مکرِ مأمونیان، آه آه بمن دشمنانم چها کرده اند مرا دوستان هم، رها کرده اند پس از قتلِ بابای مظلوم من نشد رحم، بر قلبِ مهموم من هنوز آب غسل پدر بر تنَش و نگذشته یکماه، از کُشتنَش عدویم ز خود، ساخت یک ماجرا به حیله مرا خواند، تا سامرا مدینه بهم ریخت از این خبر که از شهرِ جدم شدم دربدر یتیمی، گِران بود و غم شد مَزید که نوبت به روزِ اسیری رسید اگر چه، چو من کس اسارت ندید کسی مثل عمه جسارت ندید ندیدم روی نیزه هرگز سری ندیدم بدستِ عدو معجری تمام منازل که در راه بود فقط کار من ناله و آه بود بیاد شهیدان دشت بلا بیاد اسیران کرب و بلا بیاد یتیمان ناقه سوار بیاد غریبان دور از دیار مرا نوجوانی،چو پیری گذشت به هر درد و داغی، اسیری گذشت سواره، پیاده، عیان و نهان مرا بُرد دشمن، به یک پادگان دگر خانه ام، کُنجِ تبعید شد و در کاخِ ظلم و ستم عید شد چو دشمن سرِ دوشِ ما، بار ماند امامت، به هجران گرفتار ماند در این بیست سالی که زندانی ام شده مونسم، چشمِ بارانی ام مرا گاه با تهمت آزرده اند گهی بِرکۀ شیرها بُرده اند به تَفتیش، گاهی که دامن زدند چه بَرچسبهایی که بر من زدند ز کوهِ بلا قامتم خم نشد ز جور و جفا تاقتم کم نشد همه درد و غمهای من یکطرف دعاهای شبهای من یکطرف ز دیدارِ مهدی، رها مانده ام به تبعید، از او جدا مانده ام شب و روزِ من گریه بر غیبتش دعایم شده یاریِ حضرتش دعا در نهان و عیان میکنم دعا بر شما شیعیان میکنم نه پرهیز کردم ز مسکینِ خود نه غافل شدم از محبینِ خود به درگاه نورانیِ فاطمه رسانم سلامِ شما را همه به زهر جفا عمرِ من شد تمام شما را رسانم یکایک سلام در این لحظه های پُر از شور و شین نسازم فراموش، ذکرِ حسین کنون غربتم را نشان میدهم در این لحظه، لب تشنه جان میدهم خدا را به هم عهدی ام جان دهم سرِ زانوی مهدی ام جان دهم خداحافظ ای یوسف فاطمه خداحافظ ای انتظار همه خداحافظ ای انتقام حسین خداحافظ ای صبح و شام حسین 🔸شاعر: _______________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
در بسترش نشسته فقط آه می کشد با چشم خیس نالۀ جانکاه می کشد در بسترش نشسته سرش درد می کند می سوزد از درون جگرش درد می کند یک عمر می شود که غمی بین سینه داشت در سر هوای رفتن شهر مدینه داشت این عمر کم به غربت و تبعید سر شده با ظلم و جور و کینه و تهدید سر شده عمرش میان حلقۀ عدوان گذشته است یعنی میان غربت و زندان گذشته است هر چند بی توان شد و بی حال و خسته بود لبهای خشک و تشنۀ خود را ز هم گشود فرمود لحظه ای پسرم را بیاورید مهدی کجاست تاج سرم را بیاورید شب می رسد دوباره بیار آفتاب را در پای بسترم برسان عشق ناب را ناگاه مخفیانه و دور از نگاه ها سر زد در آسمان حسن ماه ماه ها آمد کنار بستر بابا نشست و بعد... بغضش به حال غربت بابا شکست و بعد دارد وصیت پدر آغاز می شود دارد زمان گفتن صد راز می شود با احتضار و حال و هوای غروبی اش دستی کشید بر روی صندوق چوبی اش می خواست تا عبای پیمبر در آورد عمامه و قبای پیمبر درآورد می دید در رخ پسرش اقتدار را می داد دست مهدی خود ذوالفقار را ناگاه علت غمِ دائم شد آشکار اسرار داغ و ماتمِ دائم شد آشکار اینجا غمی به وسعت تاریخ جلوه کرد در آن نگاه غمزده یک میخ جلوه کرد بر یادگار عصمت و پاکی نگاه کرد بر لاله های چادر خاکی نگاه کرد خون در جوار چادر زهرا چه می کند؟ هیزم کنار چادر زهرا چه می کند؟ فرمود از غم دل ما زار گریه کن از غصه های حیدر کرار گریه کن بر مادری که پشت در افتاد بر زمین بر جرأت و جسارت مسمار گریه کن هنگام روزه داری ات ای میوۀ دلم با یاد مجتبی دم افطار گریه کن بر آن کسی که در وطنش هم غریب بود بر آن امیر بی کس و بی یار گریه کن بر پیکر فتاده به دریای علقمه بر حسرت نگاه علمدار گریه کن آخر پدر به سمت لباسی اشاره کرد شرح مصیبت بدنی پاره پاره کرد برکشتۀ فتاده به گودال گریه کن بر آن تن شکسته و پامال گریه کن بر خواهری که آمده گودال قتلگاه رفته کنار پیکرش از حال گریه کن بر چشم خونفشان علمدار کربلا بر زخم دست ساقی اطفال گریه کن ناله بزن به پیکرِ زیر و زبر شده فرمود گریه کن به تن مختصر شده 🔸شاعر: ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️