#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
مادرم معنای مهر و معنی ایثار بود
مادرم بهر علی مرتضی غمخوار بود
مادرم زهرا همیشه فکر مردم بوده است
ورد لب هایش فقط الجّار ثم الدّار بود
مادرم هرگز نشد مغلوب دشمن چونکه او
مثل پیغمبر اشداء علی الکفّار بود
مادرم هجده بهار از حی سرمد عمر خواست
مادرم در سن هجده سالگی بیمار بود
در شب تدفین زهرا،اهل خانه مضطرب
غصه ی ما اهل بیت از داغی مسمار بود
اف بر این دنیا که پیش چشم زینب،مادرش
یکّه و تنها میان آن در و دیوار بود
مرتضی هنگام غسل پاره ی جان رسول
دید جای تازیانه بر تنش بسیار بود
سینه و بازو بجای خود،چرا سر درد داشت؟
مادرم تا صبح از درد کمر بیدار بود
دردگردن،دردپهلو کار او را سخت کرد
آب خوردن هم برای مادرم دشوار بود
درد پهلوها امان مادر مارا برید
مادرم باهر نفس در محنت و آزار بود
درد دارد ضربه خوردن از در و دیوار و میخ
مادرم هرروز،یکساعت فقط هُشیار بود
ارث او پوشیدگی و دوری از نامحرم است
دخترش زینب چرا راهی آن بازار بود؟
فاطمه نامی چو زهرا سوخت در کرب و بلا
ارث او از مادرش سوزش میان نار بود
🔸شاعر:
#رضا_کلاهدوز
_____________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
نام علی را هر نفس تکرار می کرد
افلاک را از نور خود سرشار می کرد
بر عهده رزق عالم لاهوت را داشت
روح الامین در منزل او کار می کرد
هر روز مانند نبی معراج می رفت
تا خویش را در آینه دیدار می کرد
آیینه بود و در تجلی کمالش
نور حسین خویش را اظهار می کرد
درگاه قدس از مقدم او نور می خواست
پس به غبار راه او اصرار می کرد
درکش برای خاطر خورشید سخت است
آتش چرا با چادرش پیکار می کرد
بی اذن آتش در رواق خانه آمد
ترغیب بی شرمانه ی مسمار می کرد
تا میخ در راه دگر را پیش گیرد
از او تمنا حیدر کرار می کرد
دستار زهرا در تب او سخت می سوخت
خیلی گلایه از در ودیوار می کرد
ای کاش قدری تازیانه نرم خو بود
با دست زهرا مهربان رفتار می کرد
با چارچوب در غمش را قاب کردند
رنگ کبودی، جلوه اش را تار می کرد
باغ فدک گلزار گلهای بنفشه است
یاد از رخ نیلی او بسیار می کرد
🔸شاعر:
#محسن_حنیفی
_______________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
#امام_زمان
دوباره در دلم آشوب عالم آمده است
قیامت آمده یا که مُحرّم آمده است
عزای کیست که حتی خود مُحرّم هم
به سر زنان و پریشان و درهم آمده است
عزای اشرف اولاد آدم است آری
عزای بنت نبی مکرم آمده است
تمام خلق دچار مُحرّمند ولی
برای فاطمه دلهای مَحرم آمده است
دوباره فاطمیه آمد و یقین داریم
در این حسینیه صاحب عزا هم آمده است
وضوی گریه بگیر و بیا که در روضه
عزیز فاطمه با قامت خم آمده است
رواست مردن از این غم که پشت درب بهشت
برای سوختن گل جهنم آمده است
🔸شاعر:
#محمدعلی_بیابانی
_______________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
زمین بدون تو گم میکند بهارش را
گرفته است جهان از تو اعتبارش را
به جز تو هیچ کسی موقع مناجاتش
نبرده است دل آفریدگارش را
خدا به خاطر تو خلق کرد دنیا را
سپس سپرد به دست تو اختیارش را
چه بنده ها که خدا آفریده است ولی
عیان نمود فقط با تو شاهکارشرا
هر آنکه نوکری نوکر تو را کرده ست
به قول مرشد ما، بسته است بارش را
تو را زدند و علیمانده است در این بِین
چگونه حفظ کند بغض ذوالفقارش را
علی که دید،ولیکاش بعداز این دیگر
میان شعله نبیند کسی نگارش را
خوش استچاه که هم صحبت علی شده است
خوش است وقف علیکرده روزگارش را
به فرض کل درختان قلم شوند،_قلم
چگونه وصف کند حُسن بی شمارش را
برای آدمیان جا نمانده ،وقتیکه
احاطه کرده هزاران ملک مزارش را
🔸شاعر:
#احسان_نرگسی_رضاپور
_________________________
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
دمِ آخر وصيتی دارم
اي علی جان به خاطرت بسپار
نيمه شبها حسينِ دلبندم
با لب تشنه می شود بيدار
بارِ سنگين اين وصيت را
از سرِ شانه های من بردار
قبل خوابيدنش عزيز دلم
ظرف آبی برای او بگذار
گريه كردم ز غربتش ديشب
تا سحر سوختم برای حسين
با همين دست ناتوان امروز
پيرهن دوختم برای حسين
كفنش را به زينبم دادم
حرف های نگفته را گفتم
چند ساعت برای دختر خود
فقط از رنج كربلا گفتم
گفتمش ميوه ی دلم زينب
كربلا باش يار و ياور او
ظهر روز دهم به نيتِ من
بوسه ای زن به زير حنجر او
وقت افتادنش به روی زمین
چشم خود را ببند مثل خدا
صبر كن دختر عقيله ی من
قهرمان بزرگ كرب و بلا
🔸شاعر:
#وحید_قاسمی
_____________________________
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
امشب که ناله از لبت اُفتاده رو مَگیر
بعد از سه ماه که تبت اُفتاده رو مَگیر
دیدار تو اگرچه غم انگیز میشود
بعد از سه ماه قسمتِ من نیز میشود
دردِ عیال دارم و پیرم نمودهاند
سی و سه سال دارم و پیرم نمودهاند
این آشیانه داغِ پرستو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
امروز فضه گفت که خانم وضو گرفت
بعد از سه ماه خانهی ما رنگ و بو گرفت
گفتم که کار کم بکن اینجا عزیزِ من
ممنونِ نان تازه ام اما عزیزِ من
نان را بدونِ قوَت بازو نمیپزند
نان را که با جراحت پهلو نمیپزند
این خانه مدتیست که جارو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
اصرار میکنیم که نانی -کمی- بخور
ای پلکِ نیمه باز تکانی -کمی-بخور
رد تو از تنور به بستر هنوز هست
زینب دوید گفت که مادر هنوز هست
او دختر است حسرتِ آغوش میخورد
این سینهی شکسته-بمان-جوش میخورد
دستت شکسته است که بالا نمیرود؟
این شانهات چه دیده چرا جا نمیرود
چشمِ تو نیز بستن بازو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
یادم نرفته تا در خانه تو را زدند
یادم نرفته با در خانه تو را زدند
چشمِ علی شکستنِ اَبرو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
امشب چقدر پیشِ حسن سوخت دخترت
امشب ببین که با سه کفن سوخت دخترت
گفتی وصیتت دو سه بوسه به حنجر است
گفتی لباسِ محسنِ تو قدِ اصغر است
**
بس کن رباب دستِ خودت را تکان نده
بر رویِ نیزه زخمِ گلو را نشان نده
بس کن رباب حرمله بیدار میشود
سهمت دوباره خندهی انظار میشود
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
_________________
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
زمین بدون تو گم میکند بهارش را
گرفته است جهان از تو اعتبارش را
به جز تو هیچ کسی موقع مناجاتش
نبرده است دل آفریدگارش را
خدا به خاطر تو خلق کرد دنیا را
سپس سپرد به دست تو اختیارش را
چه بنده ها که خدا آفریده است ولی
عیان نمود فقط با تو شاهکارشرا
هر آنکه نوکری نوکر تو را کرده ست
به قول مرشد ما، بسته است بارش را
تو را زدند و علیمانده است در این بِین
چگونه حفظ کند بغض ذوالفقارش را
علی که دید،ولیکاش بعداز این دیگر
میان شعله نبیند کسی نگارش را
خوش استچاه که هم صحبت علی شده است
خوش است وقف علیکرده روزگارش را
به فرض کل درختان قلم شوند،_قلم
چگونه وصف کند حُسن بی شمارش را
برای آدمیان جا نمانده ،وقتیکه
احاطه کرده هزاران ملک مزارش را
🔸شاعر:
#احسان_نرگسی_رضاپور
_________________________
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
خواست خاموش کُنَد دور و بَرَش را که نشد
پشتِ در جمع کُنَد بال و پَرَش را که نشد
در آتش زده شد ضربدرِ ضربهی پا
خواست تا دفع کُنَد ضربِ دَرَش را که نشد
تاکه در خورد به او دادِ علی در آمد
هرچه او کرد نفهمد اثرش را که نشد
آتش ، جمعیت ، داد ، در ، دود ، علی
خواست از اینهمه گیرد خبرش را که نشد
خم شده تا نرسد بر پسرش زخمی تیز
تا به گهواره ببیند پسرش را که نشد
***
تاکه فهمید کشیدند علی را بُردند
رفت با دست بگیرد کمرش را که نشد
تا به مسجد برسد آنقدری راه نبود
رفت... بستند مسیرِ گذرش را که نشد
قنفذ آمد نگذارد برسد تا مسجد
تا مغیره شکند بال و پَرَش را - که نشد
گرچه او رد شد و تا خانه علی را آورد...
خواست پنهان بکند زخمّ سرش را که نشد
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
________________________
هدایت شده از 🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
حمله کردند سمت خانه ی وحی
غاصبانی که خیره سر بودند
تک و تنهاست پشت در مادر
ولی آن سو «چهل نفر» بودند
نا نجیبی به شعله دامن زد
سَخت سرگرمِ هَتکِ حُرمَت شد
بی حیا با لَگَد به دَر می زد
میخِ دَر سُرخ از خجالت شد
روضه را باز تر نباید خواند
«دست بسته ست» حیدر کرار
تلخیِ خاطراتِ آتش را
هر "نفس" تازه می کند مسمار
تاوَلِ دست های او می سوخت
دردِ پهلو زیاد تر شده بود
زینب از حال رفت…وقتی دید
مادرش دست بَر کَمر شده بود
شانه می زد به موی سوخته اش
ولی انگار نا امید شده
باورش هم نمیشود زینب
گیسوی مادرش "سفید" شده
بازویش باز هم وَرَم کرده
مرهم درد پهلوی او چیست!؟
حرف های علی نشان می داد
دلخور از «رو گرفتن» او نیست
تار می دید خانه را می گفت:
نکند! باز! آتش آوردند!؟
اشک می ریخت در غم محسن
آخر آن ها چقدر نامردند...
🔸شاعر:
#علی_اصغر_یزدی
______________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
صدای ناله می آید، چرا حیدر پریشان است؟
چرا این در شکسته فاطمه بی تاب و حیران است؟
صدا زد فضه را در بین دیوار و در خانه
خُذینی فضه جان، محسن گشوده بال و بی جان است
حسن با گریه در آغوش مادر روضه می خواند:
بمیرم... جای سیلی زیر چشمانت نمایان است...
به ضرب تازیانه می زدن اُمِّ اَبیها را
صدای گریه ی حیدر چه بی اندازه سوزان است
بدور از چشم حیدر می کشد دستی به پهلویش
ندا آمد که پیغمبر میان عرش گریان است
علی را با جسارت می برند و خوب می دانند
اگر فرمان پیغمبر نبود او مرد میدان است
به باغستان حیدر تک گل ریحانه پرپر شد
از آن پس هرشب این باغبان شام غریبان است
🔸شاعر:
#سیدعلی_حسینی
_____________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#مرثیه_حضرت_زهرا
اثر دست ستم از رخ نیلی نرود
هرگز از یاد علی ضربت سیلی نرود
@rozeneshinan
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
حمله کردند سمت خانه ی وحی
غاصبانی که خیره سر بودند
تک و تنهاست پشت در مادر
ولی آن سو «چهل نفر» بودند
نا نجیبی به شعله دامن زد
سَخت سرگرمِ هَتکِ حُرمَت شد
بی حیا با لَگَد به دَر می زد
میخِ دَر سُرخ از خجالت شد
روضه را باز تر نباید خواند
«دست بسته ست» حیدر کرار
تلخیِ خاطراتِ آتش را
هر "نفس" تازه می کند مسمار
تاوَلِ دست های او می سوخت
دردِ پهلو زیاد تر شده بود
زینب از حال رفت…وقتی دید
مادرش دست بَر کَمر شده بود
شانه می زد به موی سوخته اش
ولی انگار نا امید شده
باورش هم نمیشود زینب
گیسوی مادرش "سفید" شده
بازویش باز هم وَرَم کرده
مرهم درد پهلوی او چیست!؟
حرف های علی نشان می داد
دلخور از «رو گرفتن» او نیست
تار می دید خانه را می گفت:
نکند! باز! آتش آوردند!؟
اشک می ریخت در غم محسن
آخر آن ها چقدر نامردند...
🔸شاعر:
#علی_اصغر_یزدی
______________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
صدای ناله می آید، چرا حیدر پریشان است؟
چرا این در شکسته فاطمه بی تاب و حیران است؟
صدا زد فضه را در بین دیوار و در خانه
خُذینی فضه جان، محسن گشوده بال و بی جان است
حسن با گریه در آغوش مادر روضه می خواند:
بمیرم... جای سیلی زیر چشمانت نمایان است...
به ضرب تازیانه می زدن اُمِّ اَبیها را
صدای گریه ی حیدر چه بی اندازه سوزان است
بدور از چشم حیدر می کشد دستی به پهلویش
ندا آمد که پیغمبر میان عرش گریان است
علی را با جسارت می برند و خوب می دانند
اگر فرمان پیغمبر نبود او مرد میدان است
به باغستان حیدر تک گل ریحانه پرپر شد
از آن پس هرشب این باغبان شام غریبان است
🔸شاعر:
#سیدعلی_حسینی
_____________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_ام_البنین
کسی از خانهاش هر شب گذر روحالامین دارد
که از ترس خدا در سجده پینه بر جبین دارد
کسی که همسر شیر خدا باشد یقین دارم
خبر از عالم لاهوت و از عرش برین دارد
خدا میخواست هم کُفوِ علی باشد پس از زهرا
چه شأنی دارد این بانو هزاران آفرین دارد
مسیر نور او از آسمانها سر در آورده
اگر چه ظاهرش این است، جا روی زمین دارد
کنیز زینب کبری شدن زیباست، ور نه او
شبیه مرتضایش دست حق در آستین دارد
بنازم خانهای را که امیرالمؤمنین در آن
سخن از فاطمه با حضرت امالبنین دارد
علی فرزندهایش را سپرده دست این مادر
یقین دارد که بعد از فاطمه یاری امین دارد
از آنجایی که حامیِ ولایت بود فهمیدم
شبیهِ فاطمه این فاطمه هم درد دین دارد
خودش میگفت من هستم کنیز خانهی زهرا
چه افتادهاست این مادر که حسّی اینچنین دارد
خودش اُمُالاَدَب، فرزند او بابُالاَدَب یعنی
کسی که اینچنین باشد علمداری چنین دارد
به وصف و مدح او هرچه بگویم باز کم گفتم
چرا که همسری همچون امیرالمؤمنین دارد
تمام عزت و شأن و مقامش از اباالفضل است
خدا هرچه به او داده از این شورآفرین دارد
چه زیبا تربیت کردهاست او ذُخرُالحسینش را
چرا که ترس از آن روزهای واپسین دارد
رکاب پای زینب زانوی عباس خواهد شد
عقیله در زمین کربلا حِصّ حصین دارد
چه آمد بر سر این مادرِ چون کوه استاده
نمیدانم چه حرفی با عمود آهنین دارد
شنید از راویِ کرببلا عباس از مرکب...
زمین افتاد، حالا بر لب آهِ آتشین دارد
بشیر از علقمه میگفت و از چشم علمدارش
ولی امالبنین در سینه داغ یا و سین دارد
#کربلایی_رضا_باقریان
https://eitaa.com/rozeneshinan
هدایت شده از 🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
🏴اگر عباس ماه هاشمین است
🏴هنرجوی امیر المومنین است
🏴اگر اسطوره ی فخر و ادب شد
🏴چو مامش حضرت ام البنین است..
🌹سالروز وفات اسطوره ادب ،مادر حضرت ابالفضل(ع) تسلیت باد...◾️
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
هدایت شده از 🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_زهرا #مدح_حضرت_زهرا
شب شب عشق، شب نور، شبی بالاتر
شبی از صبح ملاقات خدا زیباتر
از دل عرش شب حادثه پیغام رسید
حاصل سیب بهشتی به سرانجام رسید
جبرئیل آمده، پیداست که اوخوش خبر است
کوثر آورده و یا سوره ی قدری دگر است
آمد از عرش که نازل بکند کوثر را
سوره ی آمدن مادر پیغمبر را
یا محمد، غم دوران یتیمی سر شد
ابتر آن است که محروم از این کوثر شد
هرچه خیر است در عالم، همه دادیم به تو
غم به دل راه مده، فاطمه دادیم به تو
فاطمه کیست که اسرار به او گفته شده
توبه ی آدم از این نام پذیرفته شده
سوره ها بی نفس فاطمه تفسیر نداشت
یا اگر داشت دگر آیه ی تطهیر نداشت
برکت اوست که اسلام دوام آورده است
کیست جز او که به دنیا دو امام آورده است
نسل در نسل علی، نور امامت با اوست
صحنه گردانی فردای قیامت با اوست
او که از آسیه و مریم و حوا سر بود
دستش آیینه ای از بوسه پیغمبر بود
به خدا می رسد آن راه که در پیش گرفت
عالمی را خبر رخت عروسیش گرفت
او که آزاد شود بنده ز گردنبندش
در صف حشر شفاعت بکند لبخندش
به فقیران و اسیران برسد افطارش
و به فریاد دل ما «فطمت من نار»ش
هرکجا او برود، نور و حیا آنجایند
در تماشای حجابش همه نابینایند
بر بلندای یقینش دل شک می سوزد
سر سجاده ی او بال ملک می سوزد
عرش را هر شب از عطر نفسش پر می کرد
به نمازش که خداوند تفاخر می کرد
خشت بر خشت اگر خانه ی او از گل بود
در جهازش ولی از عشق هزاران دل بود
خانه ای را که نیامد به جهان تکرارش
غرق تسبیح خدا بود در و دیوارش
خانه ای را که ملک سجده به بامش می کرد
مصطفی اول هر صبح سلامش می کرد
تشنه لب آمده ام تا که به دریا برسم
همه را گفتم و گفتم که به اینجا برسم
احترام دل زهرا به همه واجب بود
او فقط کفو علی بن ابی طالب بود
فاطمه کیست؟ نه افسانه و نه آمال است
این همه فیض فقط حاصل هجده سال است
ظلمت کفر از این نور به تشویش گذشت
فاطمه در ره مولا ز جوانیش گذشت
او جوان بود ولی پیر خرد دربندش
گشته ام نیست، نگردید پی مانندش
آن زمان که همه پیران به ره کج رفتند
و به بیراهه به جای سفر حج رفتند
یک جوان بود که جبران خطای همه بود
یک نفر پای علی ماند که او فاطمه بود
مثل زهرا کسی اینقدر دلش محکم نیست
انقلابی تر از او در همه ی عالم نیست
چارده قرن گذشته است از این دست به ما
انقلابی که به پا کرد رسیده است به ما
این چهل سال دمی راه به ما بسته نشد
فاطمه لحظهای از گفتن حق خسته نشد
مومن آن است که در عشق، حماسی باشد
خنده و گریه عشاق، سیاسی باشد
انقلاب از پی تجدیدنظر هرگز نیست
غیر خون شهدا هیچ خطی قرمز نیست
نوبت نسل جوان است نفس تازه کند
خویش را در همه آفاق پر آوازه کند
عرصه هر بار که شد تنگ، جوان ها بودند
مغز فرماندهی جنگ جوان ها بودند
همچنان سبز و برومند جوان ها هستند
عده ای نیز ببینند جوان ها هستند
طی این مرحله از راه توان می خواهد
بار مسئولیت امروز، جوان می خواهد
فاطمه آمد و الگوی جوان داد به ما
او جلودار شد و راه نشان داد به ما
ما در این راه، مسیری به خدا میجوییم
آخرین بیت، ز دلتنگی خود میگوییم
عمر ما رفت، بگو فرصت دیدار کجاست؟
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟
🔸شاعر:
#محمد_رسولی
______________________
#حضرت_زهرا #مدح_حضرت_زهرا
فاطمـــه رکن و اساس خلقت است
عشق اوصاحب زمان را حجت است
فاطمـــه باران نـــــــور ایزد است
عیــد میلادش سراسر رحمت است
گـــر علی روح و ،روان هم مصطفی
فاطمــــه روح و روان را علت است
گوهــــر قدســی از او گردید عیان
کَز وجودش عالمــی در حیرت است
نــور عیــن، تابیده بر چشم نبـــی
عیـــــد مــیلادِ دلیل خلفت است
چهار مه و شمسِ همه خیــر النساء
از هــمه والاتـــر و با سیرت است
همچنان فخر جهان مهــدی اوست
تا ظهـورش عالمی در ظلمت است
🔸شاعر:
#حمیدرضا_میرزایی
_____________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
هدایت شده از 🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
هدایت شده از 🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
هدایت شده از 🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
https://eitaa.com/rozeneshinan
♻️درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️