#هر_صبح_یک_آیه
#قرآن_کریم
🌺 اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم 🌺
« قَالَ إِن سَأَلْتُكَ عَن شَيْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّي عُذْرًا»
(موسی) گفت:
«بعد از این اگر درباره چیزی از تو سؤال کردم، دیگر با من همراهی نکن؛ (زیرا) از سوی من معذور خواهی بود!»
#سوره_کهف آیه ۷۶
@Roznegaar
❇ #تفسیر_آیه
موسى(علیه السلام) به یاد پیمان خود افتاد، توجهى توأم با شرمسارى; چرا که دو بار پیمان خود را ـ هر چند از روى فراموشى ـ شکسته بود، و کم کم احساس مى کرد گفته استاد ممکن است راست باشد و کارهاى او براى موسى(علیه السلام) در آغاز غیر قابل تحمل است، لذا، بار دیگر زبان به عذرخواهى گشوده چنین گفت: این بار نیز از من صرف نظر کن، و فراموشى مرا نادیده بگیر، اما اگر بعد از این، از تو تقاضاى توضیحى در کارهایت کردم (و بر تو ایراد گرفتم) دیگر با من مصاحبت نکن; چرا که تو از ناحیه من دیگر معذور خواهى بود (قالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْء بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً).
🌺🌺🌺
این جمله، حکایت از نهایت انصاف و دورنگرى موسى(علیه السلام) مى کند، و نشان مى دهد او در برابر یک واقعیت، هر چند تلخ، تسلیم بود.
و یا به تعبیر دیگر بعد از سه بار آزمایش، براى او روشن مى شد که مأموریت این دو مرد بزرگ از هم جدا است و به اصطلاح آبشان در یک جوى نمىرود!
#تفسیر_نمونه
ذیل آیه ۷۶ #سوره_کهف
@Roznegaar
📱با فضای مجازی میتوانیم چند برابر پیشینیان ثواب ببریم و جهاد کنیم!
استاد #علیرضاپناهیان
💻 #فضای_مجازی (۴)
@Roznegaar
🔅#امام_سجاد علیهالسلام:
✍️ أشكَرُكُم للّه ِِ أشكَرُكُم للناسِ
💠 سپاسگزارترين شما از خدا،
سپاسگزارترين شما از مردم است.
📚الكافي : ۲/۹۹/۳۰
@Roznegaar
🔅 #پندانه
✍ به یاد شهدا
🔹سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید:
این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن و میارن ایران، به نظرتون کار خوبیه؟ کیا موافقن؟ کیا مخالف؟
🔸اکثر دانشجویان مخالف بودن!
🔹بعضیها میگفتن:
کار ناپسندیه. نباید بیارن.
🔸بعضیها میگفتن:
ولمون نمیکنن. گیر دادن به چهار تا استخون. ملت دیوونن!
🔹بعضیها میگفتن:
آدم یاد بدبختیاش میفته!
🔸تا اینکه استاد درس رو شروع کرد. ولی خبری از برگههای امتحان جلسه قبل نبود!
🔹همه سراغ برگهها رو میگرفتن، ولی استاد جواب نمیداد.
🔸یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت:
استاد برگههامون رو چیکار کردید؟ شما مسئول برگههای ما بودید؟
🔹استاد روی تخته کلاس نوشت:
من مسئول برگههای شما هستم.
🔸سپس گفت:
من برگههاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم.
🔹همه دانشجویان شاکی شدن.
🔸استاد گفت:
چرا برگههاتون رو میخواین؟
🔹گفتن:
چون واسشون زحمت کشیدیم، درس خوندیم، هزینه دادیم، زمان صرف کردیم.
🔸هر چی که دانشجویان میگفتن استاد روی تخته مینوشت.
🔹استاد گفت:
برگههای شما رو توی کلاس بغلی گم کردم، هرکی میتونه بره پیداشون کنه؟
🔸یکی از دانشجویان رفت و بعد از چند دقیقه با برگهها برگشت. استاد برگهها رو گرفت و تکهتکه کرد. صدای دانشجویان بلند شد.
🔹استاد گفت:
الان دیگه برگههاتون رو نمیخواین! چون تکهتکه شدن!
🔸دانشجویان گفتن:
استاد برگهها رو میچسبونیم.
🔹برگهها رو به دانشجویان داد و گفت:
شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید. پس چطور توقع دارید مادری که بچهاش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ، الان منتظر همین چهار تا استخونش نباشه!؟ بچهاش رو میخواد، حتی اگه خاکستر شده باشه.
🔸چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد! و همه از حرفی که زده بودن پشیمون شدن!
@Roznegaar