eitaa logo
روزنگار
847 دنبال‌کننده
73.2هزار عکس
43.2هزار ویدیو
1.7هزار فایل
مجله روزنگار ، حاوی مطالب مفید در موضوعات مختلف مرتبط با حال و هوای روز و کاربردی است. قدمت چندین ساله این کانال آنرا به مرجعی قابل جستجو تبدیل کرده است.
مشاهده در ایتا
دانلود
بزرگترین #فرش #سرامیکی جهان #تبریز #ایرانگردی @Roznegaar
#سیدمحمدعلی_قاضی_طباطبایی اولین شهید محراب جمهوری اسلامی ایران است. او که اولین #امام_جمعه شهر #تبریز بود توسط گروه #فرقان ترور شد. @Roznegaar
#بارش_برف در #تبریز #ایرانگردی @Roznegaar
#پیست_اسکی #سهند #تبریز ، #ایرانگردی @Roznegaar
🔹 #برج_یانقین (اولین #آتش_نشانی کشور) 🔺این #برج در شهر #تبریز قرار دارد، ارتفاع آن ۲۳ متر است و در اواخر دوره #قاجار ساخته شده است. 🔺 این برج در قدیم کارکرد دیده‌بانی داشت و نگهبانی در بالای برج کشیک می‌داد تا در صورت وقوع آتش‌سوزی ، توسط زنگی آتش‌نشانان را خبر کند. #ایرانگردی @Roznegaar
#بیست_و_پنجم_اسفند ماه ۱۲۸۵ ه.ش ؛ زادروز رخشندهٔ #اعتصامی معروف به #پروین_اعتصامی شاعر معاصر ایرانی در #تبریز است. از وی به عنوان «مشهورترین #شاعر_زن ایران» یاد شده است. وی در ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ه.ش درگذشت و در #قم به خاک سپرده شد. @Roznegaar
#بارش_برف در #تبریز #ایرانگردی @Roznegaar
#مقبره_الشعرای #تبریز ! این مجموعه آرامگاه بیش از چهارصد شاعر و ادیب شناخته شده ایرانی همچون استاد #شهریار و #خاقانی است؛ و از آن به عنوان #نماد_فرهنگی تبریز یاد می کنند. #ایرانگردی @Roznegaar
:: 🔹 1367 هجری خورشیدی : درگذشت استادسیدمحمدحسین بهجت تبریزی متخلص به متخلص به در سال 1285 ش در خانواده ای اهل ادب در به دنیا آمد. در کودکی با قرآن و دیوان حافظ آشنا شد و پس از تحصیل مقدمات حوزوی، به تهران رفت و وارد شد. شهریار سپس وارد مدرسه طب شد، ولی در پی یک جریان عاطفی و پس از 5 سال تحصیل، بدون اخذ مدرک دکترا، تهران را ترک گفت و در خراسان وارد خدمت دولتی شد. عشق عرفانی در اشعار شهریار مقام والایی دارد و بر بیشتر شعرهای او سایه افکنده است. کلیات اشعار شهریار شامل بیش از پانزده هزار بیت و در قالب قصیده، غزل، مثنوی، قطعه و برخی است که در سه مجلد به چاپ رسیده است. او به تجدد و نوآوری در شعر گرایش محسوسی داشت و اشعاری که برای و به یاد او سروده، حکایت از این موضوع دارد. این شاعر شهیر سرانجام در ۲۷ شهریور 1367 ش در تهران درگذشت و در تبریز به خاک سپرده شد. @Roznegaar
در شهر زیارتگاهی وجود دارد که به قبر حمال معروفه ! فرد بیسوادی در تبریز زندگی میکرد و تمام عمر خود را در بازار به حمالی و بارکشی می گذراند تا از این راه رزق حلالی بدست آورد. یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچه های شلوغ بازار مشغول حمل بار بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین می‌گذارد و کمر راست می‌کند. صدایی توجه اش را جلب می کند؛ میبیند بچه ای روی پشت بام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا میکند که ورجه وورجه نکن، می افتی! در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک می شود و ناغافل پایش سر میخورد و به پایین پرت میشود. مادر جیغی میکشد و مردم خیره میمانند. حمال پیر فریاد میزند "خدايا نگهش دار"! کودک میان آسمان و زمین معلق میماند، پیرمرد نزدیک می شود، به آرامی او را میگیرد و به مادرش تحویل میدهد. جمعیتی که شاهد این واقعه بودند همه دور او جمع میشوند و هر کس از او سوالی میپرسد: یکی میگوید تو امام زمانی، دیگری میگوید حضرت خضر است، کسانی هم میگویند جادوگری بلد است و سحر کرده. حمال که دوباره به سختی بارش را بر دوش میگذارد، خطاب به همه کسانی که هاج و واج مانده و هر یک به گونه ای واقعه را تفسیر می کنند، به آرامی و خونسردی می گوید: " خیر، من نه امام زمانم، نه حضرت خضر و نه جادوگر، من همان حمالی هستم که پنجاه شصت سال است در این بازار میشناسید. من کار خارق العاده ای نکردم، بلکه ماجرا این است که یک عمر هر چه خدا فرموده بود، من اطاعت کردم، یکبار من از خدا خواستم، او اجابت کرد. اما مردم این واقعه را بر سر زبان‌ها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد و قبرش زیارتگاه مردم تبریز شد. تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده پروری داند @Roznegaar
حتما نام برند « » به گوشتان خورده؛ حتما هم تعجب و یا حتی خندیدید، اما راز نام گذاری این برند چیست؟ حکایت این داستان به دهه ۱۳۳۰ برمی‌گردد زمانی که بچه‌های تبریز، در زنگ تفریح از بوفه و از فراش مهربان مدرسه می‌خریدند. « » معروف به مستخدم دبستان اکبریه و اصالتا از روستاهای نزدیک ارس بود که پس از قحطی و فراگیر شدن بیماری واگیردار و با ناشی از حمله متفقین، تمام اعضای خانواده‌اش را از دست داده بود و سپس به تبریز مهاجرت کرده و در این دبستان به عنوان مستخدم کار می‌کرد. حاج عبدالله به بچه‌های مدرسه علاقه وافری داشت چون خودش علاوه بر همسرش داغ سه کودک در همین سنین را دیده بود. بچه‌ها در زمان زنگ تفریح از بوفه مدرسه پشمک می‌خریدند و هر کس پول نداشت از حاج عبدالله پشمک قرضی می‌گرفت. حاج عبدالله با اینکه به همه جنس قرضی می‌داد اما هیچ دفتر ثبت بدهی نداشت، رفته رفته بچه‌ها از مهربانی حاج عبدالله سوء استفاده کردند و اصلا پول نمی‌دادند و برخلاف تصور حاج عبدالله، علی رغم درآمد ناچیز فرراشی به هیچ کس نه نمی‌گفت. تا اینکه مدیر مدرسه با دیدن تمام بچه‌هایِ پشمک به دست در ایام زنگ تفریح با پیگیری ماجرا، از این قضیه باخبر و سر همه کلاس ها حاضر شد و با صحبت‌های دلسوزانه‌اش همه را توجیه کرد. با این وجود هنوز اندکی از بچه‌ها شیطنت می‌کردند و پشمک رایگان از حاج عبدالله می‌گرفتند. این منوال تا اوایل دهه چهل ادامه داشت تا اینکه در اواخر خردادماه ۱۳۴۱ حاج عبدالله به دلیل بیماری و کهولت سن درگذشت. حاج عبدالله با اینکه در تبریز غریب بود اما یکی از باشکوهترین تشییع جنازه‌ها را داشت. انبوهی از جمعیت که اکثرا هم جوان بودند و گریه می‌کردند حاج عبدالله، بابای مهربان مدرسه را تا قبرستان قدیم تبریز بدرقه کردند. جالبتر اینکه هر پنجشنبه بر مزار حاج عبدالله و برای شادی روحش پشمک پخش می‌کردند و این منوال چندین سال و تا اوایل دهه پنجاه ادامه داشت. بچه های دبستان اکبریه داشتند قرضشان را به حاج عبدالله ادا می کردند. « » و « » موسسان پشمک حاج عبدالله دو تن از همان کودکان بازیگوشی بودند که هرگز بابت خوردن پشمک، پول به حاج عبدالله نداده بودند و الان به یاد مهربانی و بخشش بی منت و همراه با لبخند حاج عبدالله مستخدم دبستان اکبریه نام برند تجاری پشمک شرکت خودشان را حاج عبدالله نام گذاری کردند. زندگی صحنه زیبای هنرمندی ماست هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود صحنه پیوسته به جاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد @Roznegaar
سه طبقه مجزا ! این عکس از به نمادین‌ترین شکل واقعیت را گنجانده @Roznegaar