#کانال_روزنگار ::
🔹 #دوازدهم_شهریور 1371 هجری خورشیدی : درگذشت پروفسور #سیدمحمودحسابی ، فیزیکدان شهیرایرانی و پدر فیزیك نوین ایران، در ژنو
دکتر #سیدمحمود_حسابی در سال 1281 شمسی در خانواده ای اهل تفرش در تهران متولد شد.
او از ابتدا تا پایان تحصیلات عالی، همواره حائز رتبه نخست در میان همکلاسی هایش بود.
دکتر حسابی همزمان با فراگیری دروس در مدرسه، به فراگیری و خواندن گنجینه های معارف اسلامی و ایرانی پرداخت. او تنها به یک رشته از علوم و فنون بسنده نکرد و از 17 سالگی موفق به اخذ مدارج عالی تحصیل از جمله کارشناسی ادبیات، علوم، مهندسی راه و ساختمان، معدن، برق، زیست شناسی و دکترای فیزیک شد.
او به زبان های رایج دنیا مانند عربی، انگلیسی، آلمانی و فرانسه، آشنایی کامل داشت و با زبان های سانسکریت، لاتین، یونانی، پهلوی، اَوِستا، ترکی، ایتالیایی و روسی نیز آشنا بود. دکتر حسابی پایه گذار ده ها مرکز علمی، صنعتی، فرهنگی و خدماتی در کشور بود که عبارتند از: دانشسرای عالی، اولین ایستگاه هواشناسی، اولین بیمارستان خصوصی ایران، دانشکده فنی و دانشکده علوم دانشگاه تهران، نخستین رصدخانه برای پیگیری اطلاعات ارسالی از ماهواره ها، مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران، انجمن موسیقی ایران و فرهنگستان زبان ایرانی و... .
در سال 1366 در کنگره شصت سال فیزیک ایران، از خدمات دکتر حسابی به عنوان پدر فیزیک نوین ایران، قدردانی شد. پروفسور محمود حسابی سرانجام در دوازدهم شهریور 1371 شمسی در نود سالگی درگذشت. پیکرش بنا به وصیتش در #تفرش به خاک سپرده شد.
@Roznegaar
کاش تمام ایرانیان این تصویر را ببینند!!چند لحظه قبل از مرگ پرفسور #سیدمحمود_حسابی ، به عنوان تکان دهنده ترین و تاثیر گذارترین لحظه ها در دنیا ثبت شده است! شرح تصویر را بخوانید!
@Roznegaar
📚 #جهان_سوم
دكتر #سیدمحمود_حسابی میگوید:
آخر ساعت درس یک دانشجوی دوره دکترای نروژی سوالی مطرح کرد:
استاد شما که از جهان سوم می آیید، جهان سوم کجاست؟
فقط چند دقیقه به آخر کلاس مانده بود. من در جواب مطلبی را فیالبداهه گفتم که روز به روز بیشتر به آن اعتقاد پیدا میکنم. به آن دانشجو گفتم:
جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند، خانهاش خراب میشود و هر کس که بخواهد خانهاش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد.
@Roznegaar
#داستان_کوتاه
در زمان تدريس در دانشگاه پرينستون، دکتر حسابي تصميم ميگيرند سفرهي هفت سيني براي انيشتين و جمعي از بزرگترين دانشمندان دنيا از جمله "بور"، "فرمي"، "شوريندگر" و "ديراگ" و ديگر استادان دانشگاه بچينند و ايشان را براي سال نو دعوت کنند ...
آقاي دکتر خودشان کارتهاي دعوت را طراحي ميکنند و حاشيهي آن را با گلهاي نيلوفر که زير ستونهاي تخت جمشيد هست (لوتوس) تزئين ميکنند و منشا و مفهوم اين گلها را هم توضيح ميدهند.
چون ميدانستند وقتي ريشه مشخص شود براي طرف مقابل دلدادگي ايجاد ميکند.
دکتر ميگفت:
"براي همه کارت دعوت فرستادم و چون ميدانستم انيشتين بدون ويالونش جايي نميرود، تاکيد کردم که سازش را هم با خود بياورد.
همه سر وقت آمدند اما انيشتين 20دقيقه ديرتر آمد و گفت:
چون خواهرم را خيلي دوست دارم خواستم او هم جشن سال نو ايرانيان را ببيند.
من فورا يک شمع به شمعهاي روشن اضافه کردم و براي انيشتين توضيح دادم که ما در آغاز سال نو به تعداد اعضاي خانواده شمع روشن مي کنيم و اين شمع را هم براي خواهر شما اضافه کردم.
به هر حال بعد از يک سري صحبتهاي عمومي، انيشتين از من خواست که با دميدن و خاموش کردن شمع ها جشن را شروع کنم.
من در پاسخ او گفتم:
ايراني ها در طول تمدن 10هزار ساله شان حرمت نور و روشنايي را نگه داشته اند و از آن پاسداري کردهاند.
براي ما ايراني ها شمع نماد زندگيست و ما معتقديم که زندگي در دست خداست و تنها او مي تواند اين شعله را خاموش کند يا روشن نگه دارد."
آقاي دکتر ميخواست اتصال به اين تمدن را حفظ کند و ميگفت بعدها انيشتين به من گفت: "وقتي برميگشتيم به خواهرم گفتم حالا ميفهمم معني يک تمدن 10هزارساله چيست.
ما براي کريسمس به جنگل ميرويم درخت قطع ميکنيم و بعد با گلهاي مصنوعي آن را زينت ميدهيم اما وقتي از جشن سال نو ايراني ها برميگرديم همه درخت ها سبزند و در کنار خيابان گل و سبزه روييده است."
بالاخره آقاي دکتر جشن نوروز را با خواندن دعاي تحويل سال آغاز مي کنند و بعد اين دعا را برای مهمانان تحليل و تفسير ميکنند...
به گفتهي ايشان همه در آن جلسه از معاني اين دعا و معاني ارزشمندي که در تعاليم مذهبي ماست شگفت زده شده بودند.
بعد با شيرينيهاي محلي از مهمانان پذيرايي ميکنند و کوک ويلون انيشتين را عوض ميکنند و يک آهنگ ايراني مينوازند.
همه از اين آوا متعجب ميشوند و از آقاي دکتر توضيح ميخواهند.
ايشان پاسخ میدهند که موسيقي ايراني يک فلسفه، يک طرز تفکر و بيان اميد و آرزوست.
انيشتين از آقاي دکتر ميخواهند که قطعه ي ديگري بنوازند.
پس از پايان اين قطعه که عمدأ بلندتر انتخاب شده بود انيشتين که چشمهايش را بسته بود چشمهايش را باز کرد و گفت:
"دقيقا من هم همين را برداشت کردم و بعد بلند شد تا سفرهی هفت سين را ببيند..."
آقاي دکتر تمام وسايل آزمايشگاه فيزيک را که نام آنها با "س" شروع مي شد توي سفره چيده بود و يک تکه چمن هم از باغبان #دانشگاه_پرينستون گرفته بود.
بعد توضيح ميدهد که اين در واقع هفت چين يعني 7 انتخاب بوده است.
تنها سبزه با "س" شروع مي شود به نشانهي رويش...
ماهي با "م" به نشانه ي جنبش،
آينه با "آ" به نشانه ي يکرنگي،
شمع با "ش" به نشانهي فروغ زندگي و ...
همه متعجب ميشوند و انيشتين ميگويد آداب و سنن شما چه چيزهايي را از دوستي، احترام و حقوق بشر و حفظ محيط زيست به شما ياد ميدهد.
آن هم در زماني که دنيا هنوز اين حرفها را نميزد و نخبگاني مثل انيشتين، بور، فرمي و ديراک اين مفاهيم عميق را درک ميکردند.
يک کاسه آب هم روي ميز گذاشته بودند و يک نارنج داخل آب قرار داده بودند.
آقاي دکتر براي مهمانان توضيح ميدهند که فلسفهی اين کاسه 10هزارسال قدمت دارد.
آب نشانهي فضاست و نارنج نشانهي کرهي زمين است و اين بيانگر تعليق کره زمين در فضاست.
انيشتين رنگش ميپرد عقب عقب ميرود و روي صندلي ميافتد و حالش بد ميشود.
از او ميپرسند که چه اتفاقي افتاده؟
ميگويد:
"ما در مملکت خودمان 200 سال پيش دانشمندي داشتيم که وقتي اين حرف را زد کليسا او را به مرگ محکوم کرد اما شما از 10هزار سال پيش اين مطلب را به زيبايي به فرزندانتان آموزش ميدهيد.
علم شما کجا و علم ما کجا؟!"
خيلي جالب است که آدم به بهانهي نوروز يا هر بهانهي خوب ديگر، فرهنگ و اعتبار ملي خودش را به جهانيان معرفي کند.
برگرفته از کتاب خاطرات دکتر #سیدمحمود_حسابی بنام #استاد_عشق که توسط فرزندش #ایرج_حسابی چاپ و نشر گردیده، خواندن این کتاب را به همه عزیزان بخصوص فرزندان آنها پیشنهاد میکنم.
@Roznegaar