🏴 شب #هفتم_محرم :
مصيبت جانسوز #حضرت_علی_اصغر عليهالسلام
هنگامى كه همه ياران و اصحاب #امام_حسين عليهالسلام به شهادت رسيدند، نداى غريبانه امام بلند شد:
«هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله ... هل من مغيثيرجوا الله باغثتنا».
«آيا حمايت كنندهاى هست تا از حرم #رسول_خدا صلى الله عليه و اله و سلم حمايت كند؟ آيا فريادرسى است كه براى اميد ثواب ما را يارى كند؟».
وقتى كه اين ندا به گوش بانوان حرم رسيد، صداى گريه و شيون آنها بلند شد، امام كنار خيمه آمد و به اهل حرم فرمود:
فرزند كوچكم را به من بدهيد تا با او وداع كنم، ام كلثوم عرض كرد:
برادرم، اين كودك سه روز است كه آب نياشاميده از قوم براى او شربت آبى بگير.
امام حسين عليهالسلام على اصغرش را در آغوش گرفت و به سوى قوم رفت، خطاب به قوم فرمود:
«شما برادر و فرزندان و يارانم را كشتيد، و از آنها جز اين كودك باقى نمانده كه از شدت تشنگى مثل مرغ، دهان باز مىكند و مىبندد اين كودك كه گناه ندارد، نزد شما آوردهام تا به او آب بدهيد».
«يا قوم ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل ا ما ترونه كيف يتلظى عطشا».
«اى قوم اگر به من رحم نمىكنيد به اين كودك رحم كنيد، آيا او را نمىبينيد كه چگونه از شدت و حرارت تشنگى، دهان را باز و بسته مىكند؟».
هنوز سخن امام تمام نشده بود، به اشاره #عمر_سعد ، #حرمله_بن_كاهل_اسدى گلوى نازك او را هدف تير سه شعبهاش قرار داد كه تير به گلو اصابت كرد
«فذبح الطفل من الوريد، او من الاذن الى الاذن».
«از شريان چپ تا شريان راست على اصغر بريده شد، و يا از گوش تا گوش او ذبح گرديد».
مصيبت جگر سوز على اصغر به قدرى بر امام حسين عليهالسلام سخت بود كه آن حضرت در حالى كه گريه میكرد، به خدا متوجه شد و عرض كرد:
«خدايا خودت بين ما و اين قوم، داورى كن، آنها ما را دعوت كردند تا ما را يارى كنند، ولى به كشتن ما اقدام میكنند».
از جانب آسمان ندائى شنيد:
«يا حسين دعه فان له مرضعا فى الجنه».
«اى حسين عليهالسلام در فكر اصغر نباش، هم اكنون دايهاى در بهشت براى شير دادن به او آماده است».
ا▪️▪️🔲▪️▪️ا
اي گل پرپر بابا چه بگويم به رباب
حال از کينه اعدا چه بگويم به رباب
آخرين ياور من بودي و با کشتن تو
مانده ام بي کس و تنها چه بگويم به رباب
رشته صبر من همچون گلويت پاره شده
آخر از داغ تو بابا چه بگويم به رباب
طلب آب نمودم که به تو تير زدند
حنجرت پاره شد حالا چه بگويم به رباب
حلق تو بينم و با خويش چنين مي گويم
من بيچاره خدايا چه بگويم به رباب
مادرت گر که سراغ تو بگيرد از من
پسرم گو تو به بابا چه بگويم به رباب
گر بپرسد ز من آيا به لبش آب رسيد
ماهي دور ز دريا چه بگويم به رباب
گر بپرسد زمن او را به چه جرمي کشتند
اي عزيز دل زهرا چه بگويم به رباب
طفل شش ماهه من گرکه عدويم بزند
بر سر نيزه سرت را چه بگويم به رباب
الا لعنة الله على القوم الظالمين
@Roznegaar
💠 #ستارگان_کربلا
#بشیر_بن_عمرو_حضرمی
🔹«بشیربن عمرو حضرمی» از اعراب قبلیه «کِنده» و مانند بسیاری از مردم کوفه اصالتی #یمنی داشت. او از یاران #امیرالمؤمنین علی السلام و از جمله تابعین محسوب میشد و بهنیکی ستوده شده بود. فرزندان او نیز افرادی شجاع و دلاور بودند و در جنگها به دلاوری معروف بودند.
بشیر در زمانی که #امام_حسین (ع) مشغول گفتگو با #عمر_سعد بود از فرصت استفاده کرد و به سپاه امام (علیه السلام) ملحق شد.
(ابصارالعین فی انصارالحسین(ع))
🔸در شب #عاشورا زمانی که امام حسین (ع) اجازه ترک میدان به یارانشان دادند، همزمان با اسارت فرزند بشیر در مرز ری بود. اولین عکسالعمل بِشر نسبت به این رویداد، این جمله بود:
«پاداشش را از خدا مىگیرم، دوست نداشتم در حیاتم به اسارت گرفتار شود». امام حسین(ع) که معلم و مربی صحنه #کربلا و عالم بود، بشیر را بیشتر آزمود و فرمود:
«خدا رحمت فرماید، بیعت را از تو بازگرفتم براى آزاد کردن پسرت برو دست به کار شو؛ رَحِمَکَ اللَّهُ أَنْتَ فِی حِلٍّ مِنْ بَیْعَتِی فَاعْمَلْ فِی فَکَاکِ ابْنِک» بِشر که آتش محبت امام حسین(ع) بر جانش رخنه کرده بود، پاسخ داد:
«درندگان مرا زنده بخورند اگر از ساحت تو جدا شوم».
🔹این جمله بشیر بهحدی عمق داشت که در زیارت #ناحیه_مقدسه خطاب به ایشان میخوانیم:
«السَّلَامُ عَلَى بَشِیرِبْنِ عُمَرَ الْحَضْرَمِیِّ، شَکَرَ اللَّهُ لَکَ قَوْلَکَ لِلْحُسَیْنِ وَ قَدْ أَذِنَ لَکَ فِی الِانْصِرَافِ: أَکَلَتْنِی إِذاً السِّبَاعُ حَیّاً إِذَا فَارَقْتُکَ، وَ أَسْأَلُ عَنْکَ الرُّکْبَانَ، وَ أَخْذُلُکَ مَعَ قِلَّةِ الْأَعْوَانِ، لَایَکُونُ هَذَا أَبَداً؛
سلام بر بشربن عمر حضرمی؛ خدا به تو پاداش خیر دهد بهجهت اعلام وفاداریات نسبت به امام حسین(ع) آنگاه که به تو اجازه انصراف داد و در پاسخ گفتی:
«درندگان زنده زنده مرا بخورند اگر از تو جدا شوم و در این بیکسی تنهایت گذارم و سپس سراغت را از کاروانیان بگیرم، نه، نه، هرگز چنین نخواهد شد».
🔹اما امام حسین(ع) که تک تک اصحاب را بارها آزموده بود، مجدداً به ایشان فرمود:
«این بردها را به پسرت بده تا براى آزادى برادرش از آن بهره گیرد».
اما بشیر که مسیر هدایت را یافته بود و قصد نداشت به هیچ وجه آن را رها کند، تا جایی پیش رفت که در رکایت مولایش به مقام رفیع شهادت رسید.
@Roznegaar
🏴 شب #دهم_محرم :
شرح شهادت حضرت #اباعبدالله الحسین علیه السلام
×لطفا با حال و هوای عاشورایی بخوانید×
پس از آنکه همه یاران #امام_حسین علیهالسلام حتی طفل شش ماههاش به شهادت رسیدند امام پس از وداعی جانسوز با اهل بیتاش بسوی میدان جنگ رفت. حضرت به #عمر_سعد فرموده بودند چون من يك نفر هستم، بنابراين يك يك از افراد را به جنگ من بفرست. عمر سعد هم در ابتدا این درخواست امام را قبول کرد.
به فرمان عمر سعد چند تن از شجاعان دشمن به ميدان تاختند، امام حسين عليهالسلام تن به تن با آنها جنگيد، ولى همه آنها در برابر شمشير آتش بار امام به خاك هلاكت افتادند، عمر سعد ملعون دريافت كه در نبرد تن به تن احدى در برابر امام حسين عليهالسلام باقى نمىماند، از اين رو نقض عهد كرد و فرمان حمله دستجمعى را صادر نمود.
از هر سو به امام حمله كردند، امام آنچنان بر آنها هجوم برد كه آنها همانند ملخ پراكنده فرار مى كردند. مسعودى در اثباه الوصيه مى نويسد:
امام حسين عليهالسلام صدها تن از لشکریان یزید را به درک واصل کرد.
آنحضرت همچنان میجنگيد، و بر اثر شدت تشنگى آب طلب مىكرد ولى كسى پاسخ نمىداد، آنقدر تير به بدنش رسيده بود كه گفته اند: «حتى صار كالقنفذ».
شمر با جماعتى آمدند و بين او و خيمهاش قرار گرفتند، به طورى كه به خيمه نزديك شدند.امام فرياد زد: «ويلكم يا شيعه آل سفيان ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون يوم المعاد فكونوا احرارا فى دنيا كم ...»
شمر فرياد زد: اى پسر فاطمه! چه مىگوئى؟
امام فرمود: مىگويم من با شما مىجنگم شما با من، زنها تقصيرى ندارند، از گمراهان و متجاوزين خود جلوگيرى كنيد و تا زنده ام متعرض حرم من نشويد.
شمر فرياد زد: اى پسر فاطمه، متعرض حرم نخواهند شد.
آنگاه شمر به سپاه خود خطاب كرد و فرياد زد: همه متوجه حسين عليه السلام شويد و كار او را تمام كنيد.
سپاه دشمن به امام حمله كردند، آنحضرت همچنان مىجنگيد تا اينكه بدنش پر از زخم سرانجام ظالمى بنام «صالح بن وهب» پيش آمد آنچنان بر ناحيه ران آنحضرت ضربت زد، كه آن مظلوم از پشت اسب به زمين افتاد، طرف راست صورتش به زمين برخورد كرد، سپس در همين حال برخاست و به جنگ ادامه داد.
در لحظات آخر عمر امام حسين عليهالسلام زينب عليها السلام از خيمه بيرون آمد، در حالى كه فرياد مى زد:
«وا محمداه! وا ابتاه! وا علياه! وا جعفراه».
آنگاه به سوى امام حسين عليهالسلام نزديك شد، در آن هنگام عمر سعد با جماعتى نزديك شد، و امام در حال جان كندن بود، زينب عليها السلام صدا زد:
اى عمر! آيا اين ابا عبدالله، كشته مى شود و تو مى نگرى؟
امام حسين عليه السلام از زمين برخاست و مانند شيری شجاع بر دشمن حمله كرد همچنان با دشمن جنگيد تا دهها زخم بر بدنش وارد آمد.
امام كنار آمد تا اندكى استراحت كند، در كنار ايستاده بود ناگاه سنگى از جانب دشمن آمد و به پيشانى آنحضرت خورد و خون جارى شد، دامنش را بلند كرد تا خون پيشانى را پاك كند، در اين هنگام تيرى سه شعبه زهر آلود آمد و بر سينه (يا شكم) آنحضرت اصابت كرد، فرمود: بسم الله و بالله و على مله رسول الله.
سپس سرش را به طرف آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا تو میدانى مردى را مى كشند كه در روى زمين پسر پيغمبرى غير او نيست».
آنگاه آن تير را گرفت و از پشت بيرون آورد، و خون مانند ناودان از آن جارى شد.
در اين هنگام ضعف بر بدن آقا مسلط شد، سپاه دشمن دست از جنگ كشيد و مدتی از اين جريان گذشت، و كسى جرئت نمى كرد آخرين ضربه را بزند (و به عنوان قاتل، با خدا ملاقات كند).
شمر بر سپاه خود فرياد زد:
ويحكم ما تنتظرون بالرجل اقتلوه ثكلتكم امهاتكم.
در اين وقت، دشمنان بىرحم، از هر سو به آن امام غريب، حمله كردند، يكى به شانه چپش ضربت زد، ديگرى بر دوشش ضربت زد، سنان بن انس به پيش آمد و چنان نيزهاش را بر گودى گلوى آنحضرت فرو برد و سپس نيزه را بيرون آورد و بر استخوانهاى سينهاش كوبيد و تير بر حلقوم او وارد ساخت، كه آنحضرت بر روى خاك زمين افتاد، پس از لحظهاى برخاست و نشست و تير را از گلوى خود بيرون كشيد، سر محاسنش را با خون بدنش رنگين نمود و مى فرمود: هكذا القى الله مخضبا بدمى مغصوبا على حقى.
#هلال_بن_نافع (كه از سربازان دشمن بود) مى گويد:
نگاه به قتلگاه كردم ديدم حسين عليهالسلام به خود مىپيچد و در حال جان دادن است، درخشندگى چهره، و زيبائى قامت او مرا از فكر در مورد كشتن او بازداشت و من هرگز كشته آغشته به خونى را چنين نديده ام.
در اين حال فرمود:
شربت آبى به من برسانيد.
ظالمى گفت:
آب نچشى تا از آب سوزان دوزخ بياشامى، حضرت فرمود:
آيا من آب سوزان جهنم را مىآشامم؟، نه هرگز، بلكه من بر جدم رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم وارد مى شوم و در محضر او از آب گواراى بهشتى مى آشامم، و از ظلم و ستم شما به آن حضرت شكايت مىكنم.
ادامه در پست بعدی👇