eitaa logo
روضه (روضه مستند و شعر مناسبت)
2هزار دنبال‌کننده
126 عکس
30 ویدیو
96 فایل
@kashani312 لینک کانال فیش روضه https://eitaa.com/joinchat/3002663454C376341b68e کانال المراقبات (مباحث سیر و سلوکی_اخلاقی، سیره ی عملی) https://eitaa.com/almoraghebaat لینک کانال مواسات @movasaatt
مشاهده در ایتا
دانلود
🩸کام تو خونین و کام دخترت خونین نباشد؟! در نقلی آمده است: 🥀 وقتی که یزید ملعون، سر مطهر امام حسین علیه‌السلام را برای مخدرات در خرابه فرستاد.حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها جلو آمد و همینکه سر بابا را دید، 📋 فَاْنْکَبَّتْ عَلیهِ تُقَبّلُهُ و تَبکی وَ تَضْرِبُ عَلی رَاسِها و وَجهِها حتّی اِمتَلَأ فَمُها بالدَّم ▪️خود را بر آن سر انداخت و صورت پدر را می بوسید و آنقدر بر سر و صورت خودش زد تا اینکه دهانش پر از خون شد. 📚ریاض القدس (نسخه خطی) ج٢ ص٣٢٣ ✍ شکر خدا به جز تو ندارد ثنا لـبـم از شـوقِ پر کـشیـدن سویت لبـالـبم در سینه ام محـبت و بر لب ثنای تو صد آفرین به سینه و صد مرحبا لبم امشب فقط تو را سر سجاده خوانده ام این بـار پا نداد به ذکـر و دعـا لـبـم ...بگشایم و شکایتی از دردهـا کنم راضی است دست و پهلو و حتی رضا لبم خیلی دلم برای تو تنگ است، حق بده بوسیـد اگر که باز لـبت بی هوا لبم چشم و مشام پُر شده از بوی نانِ داغ اما نخـورده است به آب و غـذا لبـم "صد بار لب گشودم و بیرون نریختم خونها که موج میزند از سینه تا لبم" با من نگو که از چه لبت اینچنین شده؟ دارد هـزار قصه و صد ماجـرا لبم بابا ببخش این لب و دندان خونی ام می خـواست تا کند به لبت اقـتدا لبم 🏴🏴تولید فیش های مستند روضه در ایام ، ماه_مبارک_رمضان، ایام_فاطمیه جهت مجالس مادحین و مرثیه خوان های اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام رسانه باشید◀️◀️◀️ https://eitaa.com/joinchat/3002663454C376341b68e
🩸بگو بدانم پدرم را سیراب کرده‌اند یا نه ؟! صالح بن عبدالله یهودی گوید: 🥀 در وقت آتش زدن خیمه ها در اطراف صحرا نظر می‌کردم. دختری کوچک به نظر آوردم که گوشه جامه‌اش آتش گرفته بود. سراسیمه در آن بیابان به اطراف می‌نگریست و از شدت بیم میلرزید و مانند ابر بهاری می‌گریست. 🥀 مرا بر حالت او رحم آمده، به نزد او تاختم که آتش جامه‌اش را خاموش کنم. نزدیک شدم و گفتم: همان‌جا بايست. آن طفل بیچاره ایستاد. دیده حسرت بر من گشود. از اسب پیاده شدم، دیدم از ترس دوید به زیر شکم اسب و بر رکاب چسبید. 🥀 دلم به درد آمد آتش جامه‌اش را خاموش کردم. زبان بسته‌اش را گشاد، وقتیکه این مهربانی را دید، اشک در چشمش حلقه زد و فرمود: ای مرد! لبهایم را می‌بینی که از آتش عطش کبود شده؟ تو می‌توانی جرعه‌ای آب به کام تشنه‌ام برسانی! 🥀 از شنیدن این کلام رقّت تمام برای من دست داده؛ ظرف آب از همراهان خویش گرفته به او دادم. دیدم آب را گرفته قبل از آشامیدن آهی از جگر کشید و آهسته آهسته رو به راه نهاد. پرسیدم عزم کجا داری که آهسته آهسته راه می‌سپاری؟ 🥀 فرمود: خواهر کوچکتری دارم که از من تشنه تر است اجازه بده اول او را سیراب کنم. گفتم: نترس زمان منع آب گذشت؛ تو بنوش او را نیز سیراب خواهند کرد، گفت: ای مرد سوالی دارم! گفتم: بگو! 🥀 گفت: پدرم در وقت عزم میدان بسیار تشنه بود، آیا سیرابش کردند و یا اینکه تشنه کام او را کشتند؟ گفتم: نه. والله تا دم آخر می‌گفت: 📋 اُسقونِی شَربَةً مِنَ الْماءِ ▪️ به من کمی آب دهید. 🥀 اما کسی آبش نداد بلکه جوابش را نیز ندادند و با لب تشنه و شکم گرسنه او را کشتند. وقتی که این سخن را از من شنید آب را سرازیر گردانید وظرف آب را به من داد و گفت: اکنون که پدرم تشنه جان داده، من هم آب نخواهم خورد. 🥀 دیدم از تشنگی مشرف به هلاکت است، با تهدید، آبی بر او خورانیدم اما از یاد تشنگی پدرش آبی نخورد همین قدر که لبهایش را تر نمود و قطره‌ای از آن به حلقش نرسید و با ناله و زاری بر حال پدرش میگریست. 🥀 در آن حال زن بلند قامتی فریاد زد: ای دختر برادرم!کجایی که از عمه و خواهران جدایی؟ دختر از شنیدن صدای آن زن مضطر، مانند طفلی که خود را به دامان مادر پندارد خود را به دامان او انداخت و گریه درونش را عیان ساخت و هق هق گریه‌اش بلند شد. 📚بحر المصائب ج۵ ص۳۴۶ ✍ رفتی و تنها شدم، تنهای تنها سوختم بیشتر با یاد شیرین تو بابا سوختم با یتیمی دست و پنجه نرم کردم بعد تو سوختم بعد تو از دست لگدها، سوختم گفته بودی مادرت را تازیانه می زدند با خبر هستی که من هم مثل زهرا سوختم گیسوی طفل سه ساله زود می ریزد مگر؟ بیشتر بابا در این حل معما سوختم دختری هم سن من دور از پدر دق می‌کند مُردم و زنده شدم، امروز و فردا سوختم بعد از این مدت نپرس از من چرا قدّم خمید زیر بار طعنه و زخم زبان ها سوختم جای سالم بر تنم دیدی خدا را شکر کن با نوازش های زجر و شمر، اینجا سوختم نیمه جان خسته را مدیون عمه زینبم او سپر می شد ولی با ترس حتی سوختم بین بازار کنیزان دست و پایم سرد شد کاش می دیدی در آن حجم تماشا سوختم پرت میکردند سمت ما غذای خویش را موقع افطار هم از نان و خرما سوختم میوه ی خار مغیلان، زخم باز آبله است پا برهنه، کربلا تا شام، از پا سوختم کاش می آمد عمو تا که حساب زجر را می رسید، از بس که از دستش به صحرا سوختم 🏴🏴تولید فیش های مستند روضه در ایام ، ماه_مبارک_رمضان، ایام_فاطمیه جهت مجالس مادحین و مرثیه خوان های اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام رسانه باشید◀️◀️◀️ https://eitaa.com/joinchat/3002663454C376341b68e
🩸بابای من! ببین که عمه‌ام را کتک می‌زنند و گوشواره و چادرم را به غارت برده اند ... در نقلی آمده است: 🥀 وقتی که مخدّرات را بر بالای بدن مطهر سیدالشهدا علیه السـلام آوردند، دختر خردسال امام حسين عليه‌السلام (که برخی احتمال دادند همان حضرت رقیه سلام الله علیها باشد) آمد و خودش را بر روی بدن ،مطهر پدرش انداخت. 📋 و تأخُذُ مِن دَمِهِ الشّريفِ و تُخضّبُ شَعرَها، و وَجهَها ▪️خون ها از بدن پدر می‌‌گرفت و بر سر و صورت خودش می‌کشید و میگفت: 📋 يا أبا عبداللّه! ألبَسَتْني بَنو أميّة ثَوبَ اليُتم علَى صِغَر سنّي، يا أبتاه! إذا أظلَمَ اللّيلُ مَن يَحمٰي حُماي؟ و إنْ عَطشْتُ فَمَنْ يَروي ضَمَأي؟ ▪️یااباعبدالله! بني امیه لباس یتیمی در این سن و سال بر تن من کردند. بابای من! وقتی که شب فرا رسد من به چه کسی پناه ببرم!؟وقتی که تشنه شوم چه کسی مرا سيراب کند!؟ 📋يا أبتاه! نَهَبوا قُرطي، و رِدٰائي، يا أبتاه! اُنظُر إلىٰ رُؤوسِنا المَكشوفة، و إلٰى أكبادِنا المَلهوفة، و إلى عَمّتي المَضروبة، و إلى أمّي المَسحوبة. ▪️بابای من‌ !؟گوشواره و چادرم را به غارت برده اند. بابای من! نگاه کن به سرهای بی معجر ما؛ به جگرهای سوخته ما؛ نگاه که عمه‌ام را کتک میزنند؛ و مادرم را به این سو و آن سو می‌کشند. 🥀 آن دختر خردسال داشت اینگونه نجوا می‌کرد و همه را به گریه درآورده بود که زجر بن قیس لعین آمد و گفت: امیر می‌گوید حرکت کنید. حضرت رقیه عليهاالسلام آمد و به زجر ملعون گفت: حال که می‌خواهید بروید مرا همین جا نزد پدرم بگذارید و زن ها ببرید تا من همین جا بمانم و بر پدرم اشک بریزم. 🥀 اما آن ملعون آمد و به زور او را کشید و برد؛ حضرت رقیه سلام الله علیها باز برگشت و بازوی بدن مطهر پدرش را گرفت اما دوباره آن ملعون آمد و با زور و کتک آن دختر بی گناه را کشید و برد. 📚 اسرار الشهاده، ص۴۶۰ ✍ دستی که زد بر روی زهرا، عمه را زد خلخال‌ها را بُرد و با حرصش مرا زد سیلی به من می‌زد ولی بر عمه می‌خورد هر ضربه‌ای را که به من زد، جابجا زد بابا غرورم بدتر از پایم شکسته آن مرد شامی بارها تهمت به ما زد دارد سیاهی می‌رود چشمم هنوزم نفرین به آنکه مُشت‌های بی هوا زد سوغات برد اما مچاله سوی شهرش آن چارقد را که عمو با گریه تا زد بیخود نشد مویم سفید آن چند ساعت نامحرمی صدبار اسمم را صدا زد شیرین زبان بودم ولی لکنت گرفتم وقتی سرت را دشمنت بر نیزه‌ها زد 🏴🏴تولید فیش های مستند روضه در ایام ، ماه_مبارک_رمضان، ایام_فاطمیه جهت مجالس مادحین و مرثیه خوان های اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام رسانه باشید◀️◀️◀️ https://eitaa.com/joinchat/3002663454C376341b68e
🩸حکایت جگرسوز زن غساله و بدن کبود حضرت رقيه سلام‌الله‌علیها... در نقل‌ها آمده است: 🥀 زن غساله‌ای که بدن مطهر حضرت رقيه سلام الله علیها را غسل می‌داد، ناگهان دست از کار کشید و دو دست بر سر خود زد و گفت: بزرگ اسیرها کیست؟حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: من هستم. زن غساله گفت‌: این نازدانه در اثر چه بیماری ای از دنيا رفته است؟ 📋 کانَ متنُها مجروحةً مِن کثرة ِ الضرب ▪️چرا که پشتش از ضرب و شتم، جراحت برداشته است. 🥀 صدای زینب کبری علیها السلام به گریه بلند شد و فرمود: ای زن غساله! این لکّه های کبود، اثر تازیانه و کعب نیزه و جای شلاق دشمنان است... 📚وقایع الایام ج۵ ص٨١ 📚مرقات الایقان ص۵٢ 📚ریاض القدس (خطی) ج٢ص٣٢۴ ✍ من هم شبیه مادرم زهرا به سختی پا میشوم از جای خود اما به سختی بعد از سر تو قاتلت بال مرا چید پر میزنم از شام عاشورا به سختی آرامشم بعد از تو دیگر رخت بربست گفتم به خود می افتم از فردا به سختی بیش از همه دنبال انگشت تو گشتم در نیمه های شب تک و تنها به سختی آب خوشی پایین نرفته از گلویم من خون دل هم میخورم حتی به سختی وَ نَحنُ مَثبورونَ مَطرودونَ...ای وای قومی نیفتاده ست مثل ما به سختی با استخوان مویه کرده مویه کردم خود را کشاندم در دل صحرا به سختی خورد و خوراکم شد لگد با تازیانه روز رقیه شب نشد الا به سختی مثل لبان تو تن من هم کبود است یک جای سالم میشود پیدا به سختی تو روی نی بودی و من با تاول پا سویت قدم برداشتم بابا به سختی دامان خود را فرش راهت کردم از شوق تا از طبق برداشتم سر را به سختی این حجم اشک و ناله و دلتنگی ام را دارد تحمل میکند دنیا به سختی پهلو به پهلو میشوم شاید بخوابم آنگونه که انسیه الحورا به سختی... کاری ندارد از لبت بوسه گرفتن من بوسه میگیرم ولی حالا به سختی جان کندن راحت به طفل تو نیامد جان میکَنم با این جراحت ها به سختی غسّاله غسلم میدهد اما به اکراه غسّاله غسلم میدهد اما به سختی 🏴🏴تولید فیش های مستند روضه در ایام ، ماه_مبارک_رمضان، ایام_فاطمیه جهت مجالس مادحین و مرثیه خوان های اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام رسانه باشید◀️◀️◀️ https://eitaa.com/joinchat/3002663454C376341b68e
🩸آنچه که حضرت رقيه سلام‌الله‌علیها در خرابه شام در خواب می‌بیند ... در نقلی آمده است: 🥀 حضرت رقيه سلام‌الله‌علیها در خرابه شام خوابش برد. در خواب سر پدرش را دید که در میان طشت طلا جلوی یزید است و یزید با جوب خیزران بر لب و دندان پدرش می‌زند و آن حضرت، استغاثه به درگاه خدا می‌کند. 🥀 آن دختر یتیم از دیدن این صحنه، با وحشت از خواب بیدار شد و فریاد زد: وا ابتاه! وا غربتاه! با اشک چشمانش می‌گفت: 📋 اِیتُونی بِوالدی و قُرّة عَینی ▪️پدرم و نور چشمانم را برایم بیاورید. 📋 اَینَ أبي؟ لِأنّی رَاَیتُ رأسُهُ بینَ یَدَی یَزید و هو یَنکُثُه ▪️پدرم کجاست؟ الان خواب دیدم که سر بریده پدرم، جلوی یزید است و او با چوب بر لب و دندانش می‌زند. 🥀 مخدرات هرچه کردند اما رقيه سلام‌الله گ‌علیها باز آرام نمی‌گرفت و ناله و گریه اش زیادتر میشد. امام سجاد علیه السلام خواهرش را به آغوش گرفت و او را تسلی داد و فرمود: ای نور دیده! با گریه دل ما را مسوزان. 🥀 باز هم رقيه سلام الله علیها آرام نگرفت و با اشک می‌گفت: باباجان!حسین... باباجان! حسین... 📚ریاض القدس خطی ج٢ص٣٢٣ ✍ عجب خوابی، عجب حالی، عجب رؤیای شیرینی چه زیبا می‌شود وقتی، پدر را خواب می‌بینی عجب عشقی، عجب شوری، عجب عطر دل انگیزی چه رؤیایی‌ست با یاد پدر از خواب برخیزی چه کس حالا جوابی می‌دهد چشم پر آبم را به بیداری نخواهم داد شیرینیِّ خوابم را کجا رفته؟ کجا عمه؟ همین لحظه، همین جا بود همین حالا، همین دلخسته در آغوش دریا بود همین حالا کنارم بود و از غم‌ها رهایم کرد دوباره جان به من داد و رقیه جان صدایم کرد نیامد بر لبم لبخند و از غم‌ها دلم پوسید به جبرانش پدر با گریه لب‌های مرا بوسید دوباره دستِ گرمش را به دُورِ گردنم انداخت نگاهی بر رُخِ زرد و کبودیِّ تنم انداخت دویدم کودکانه باز هم دنبال من می‌کرد لب خشکش به هم خورد و سؤال از حال من می کرد رقیه دخترم خوبی؟ بیا بابا در آغوشم اگر دردِ دلی داری بگو آهسته در گوشم تو هر جایی که می‌رفتی، من از بالای نی دیدم تو هر دفعه زمین خوردی، تو را از دور بوسیدم زمین خوردی و چشمم را به گریه باز می‌کردم تو را از روی نیزه با نگاهم ناز می‌کردم من از بالای نی خون گریه می‌کردم به احوالت خبر دارم چه شد آن شب که خونین شد پر و بالت دعا کردم به احوالت، دعایی تو به حالم کن اگر در راه صد دفعه کتک خوردی حلالم کن چه می‌فرمایی ای بابا به قربان سر و رویت هر آنچه شد به من جانا فدایِ تار گیسویت دلارامِ منی، آرامش دنیای من هستی از این بهتر چه می‌خواهم که تو بابای من هستی نمی‌خواهم بیازارم تو را حالا که مهمانی نمی‌خواهم تو را از کف دهم امشب به آسانی چه باید گفت ای بابا از این اوضاعِ آشفته هزاران درد و غم دارم، هزاران حرف ناگفته تو را تا زنده‌ام در پنجه‌ی هر کس نخواهم داد به دست این و آن هرگز، سرت را پس نخواهم داد در آغوشم بخواب آرام عزیزم خسته‌ی راهی چرا دیر آمدی بابا، مگر ما را نمی‌خواهی بخواب آرام اینجا دشمنِ نامهربانی نیست بخواب آغوش من امن است، اینجا خیزرانی نیست گُلِ من! آمدی اما شمیم یاس جا مانده تو را آورده‌اند اما عمو عباس جا مانده پس از تو بارشِ بارانِ غم آغاز شد بابا پس از تو دخترت با تازیانه ناز شد بابا پس از تو سهم ما تُندی و خشم و اَخم شد بی حد در این مدت، تمام پیکر ما زخم شد بی حد تو رفتی و النگویم طنابِ شمر و خولی شد دلیل درد بازویم، طنابِ شمر و خولی شد پذیرایی به غیر از سیلی قاتل نمی‌بینم نگاهت می‌کنم بابا، ولی کامل نمی‌بینم مرا پای برهنه روی سنگ و خارها بردند مرا کوچه به کوچه از دل بازارها بردند شبِ قدرِ منی و گریه‌ام تا مطلع الفجر است کسی که زجر داده بیشتر ما را همین زجر است شبی افتادم از ناقه که زجر آمد سراغ من چنان آمد که گویی آتش افتاده به باغ من نمی‌گویم چه شد بابا، سخن کوتاه و سربسته پس از آن نیمه شب، از زندگی کردن شدم خسته 🏴🏴تولید فیش های مستند روضه در ایام ، ماه_مبارک_رمضان، ایام_فاطمیه جهت مجالس مادحین و مرثیه خوان های اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام رسانه باشید◀️◀️◀️ https://eitaa.com/joinchat/3002663454C376341b68e
🩸داغ رقيه «سلام‌الله‌علیها» کمرم را شکست و مویم را سفید کرد ... در نقلی آمده است: 🥀 زنان مدینه در برگشت اهل بیت از شام، در خانه زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها برای عزاداری جمع شدند و حضرت قضایای کربلا و کوفه و شام را بیان می‌کرد و زن های مدینه اشک می‌ریختند. 🥀 سپس حضرت فرمودند: 📋 و أمّا مُصیبَةُ وَفاةِ رُقَیّة فِی خَربَة الشّام،فَقَد إحدُودَبَ لَها ظَهْری و شابَ لَها رأسي ▪️بدانید که داغ رقيه سلام‌الله‌علیها در خرابه شام، کمرم را شکست و قدّم را خمید و مویم را سفید کرد! 📚 ناسخ التواریخ حضرت زینب علیهاالسلام، (طراز المذهب) ج۲ ص۵۲۶ 📚الطریق،کاشی، ج۲ ص۲۴۹ ✍ طفلی که بار محنت ایّام بُرده بود در عین خردسالگی‌اش سالخورده بود سر زخم و شانه زخم و کمر زخم و چهره زخم از زخم ها تمام وجودش فسرده بود از بس که زخم داشت، شبانگاه وقت خواب جای ستاره زخم تنش را شمرده بود بر صورتش که بُرده شباهت به فاطمه ردّی کبود داشت! مگر ارث برده بود؟ مُردم ازین مصیبت و جا داشت حین غسل غساله گر ز غصه‌ی آن طفل مُرده بود دانی چه بود علت جان دادنش "یتیم" وقتی به سینه، رأس پدر را فشرده بود... ... می‌خواست بر لبان پدر بوسه بسپرد جان را به جای بوسه بر آن لب سپرده بود ارزان لبانِ‌تشنه مپندار بوسه زد! بوسیدنش به قیمتِ جان، آب خورده بود 🏴🏴تولید فیش های مستند روضه در ایام ، ماه_مبارک_رمضان، ایام_فاطمیه جهت مجالس مادحین و مرثیه خوان های اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام رسانه باشید◀️◀️◀️ https://eitaa.com/joinchat/3002663454C376341b68e
🩸حکایت زنی از اهل شام، که می‌خواست آب و نان برای رقيه خاتون سلام‌الله‌علیها ببرد ... در نقلی آمده است: 🥀 در شام زنی بود به نام "حمیده"؛ پسری داشت به نام "سعید". روزی پسرش غبارآلود آمد خانه؛ حمیده پرسید: کجا بودی؟ گفت: به دیدار اسيران رفته بودم؛ از مدینه پیامبر صلی اللّه علیه وآله بودند. 🥀 حمیده برخواست آمد سمت خرابه؛ دید غلامان زنگی و ترکی و رومی با لباس سرخ ایستاده اند بر در خرابه و به کسی اجازه ورود نمی‌دهند. حمیده دید طفل کوچکی آن قدر گریه کرده که چشمانش متورم شده و یک طرف صورتش خاکی است. 🥀 حمیده پرسید: شما کیستی؟ حضرت رقيه سلام‌الله‌علیها فرمود: دختر امام حسین علیه السلام؛ از پدر و عمویش پرسید؟ بی بی فرمود:همه را کشته‌اند. حمیده گفت: کاری نداری انجام دهم؟ 🥀 حضرت با صدای آهسته فرمود: قدری آب و نان می خواهم.‌ حمیده رفت آب و نان آورد،هر کار کرد نگهبانان نگذاشتند. پنج مرتبه تلاش کرد در آن شب نتوانست آب و نان را برساند تا اینکه صبح آمد دید جمعی از زنان دور قبری خاکی گریه می‌کنند. 🥀 زینب کبری صلوات اللّه علیها رو به حمیده فرمود: آب و نان را برگردان که آن دختر دیگر بین ما نیست... 📚جامع المجالس(نسخه خطی) ص١٢٩ ✍ نمی‌دانم از این ویران نشین داری خبر یا نه نمی‌دانم که می‌مانم عزیزم تا سحر یا نه سفر کردی بدونِ من نگفتی پیر می‌گردم تو که کُشتی مرا می‌آیی آخر از سفر یا نه از آنچه بر سرم آمد از این کوچه به آن کوچه نمی‌دانم که بشناسی مرا بارِ دگر یا نه شنیدی ؟ جانِ بابا گفت این همسایه بر طفلش تو هم می‌گویی از نیزه به من جانِ پدر یا نه گرسنه راه می‌رفتم گرسنه خواب می‌رفتم بگو نان خشک‌ها را دیده‌ای در هر گذر یا نه چرا در شهر بد هستند با طفلانِ بی بابا بگو دیدی که می‌خندند بر این خونجگر یا نه دلم می‌خواست از دستِ عمویم آب می‌خوردم کمی هم روضه می‌خواندم به گوش مَشک ، دریا نه عمو با پشت ، چندین بار از ناقه زمین خوردم نمی‌دانم که می‌میرم از این دردِ کمر یا نه بیابان بود و تنهایی و ترس و زجر و تاریکی به من می‌گفت میایی خودت ای دردِسر  یا نه خودم می‌آمدم اما نمی‌دانم چرا می‌زد بگویم از شبی که زد برایت بیشتر یا نه چه زود اُفتاد دندانهای شیری‌اَم میان راه فقط این نه ، ببین مانده برایم مویِ سر یا نه سرِ سجاده می‌گفتی شبیهِ مادرم هستی شدم حالا شبیه مادرِ در پشتِ در یا نه تو هَم آن پیرزن دیدی که مویم را کشید و گفت : ببینم شانه می‌آید به مویِ شعله‌ور یا نه 🏴🏴تولید فیش های مستند روضه در ایام ، ماه_مبارک_رمضان، ایام_فاطمیه جهت مجالس مادحین و مرثیه خوان های اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام رسانه باشید◀️◀️◀️ https://eitaa.com/joinchat/3002663454C376341b68e
🩸بی‌تابی شدید حضرت امّ‌کلثوم بعد از شهادت حضرت رقیه سلام‌الله‌علیهما و علّت آن... در نقلی آمده است: گريه و جزع و فزع حضرت ام‌کلثوم سلام‌الله‌علیها علیهالسلام بعد از شهادت حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها از همه مخدرات و زنان، بيشتر بود. 🥀 روزی زينب کبری به خواهر خود حضرت ام‌کلثوم سلام‌الله‌علیهما فرمود: همه ما داغ دار رقیه سلام‌الله‌علیها هستیم؛ اما تو گونه‌ای دیگر جزع و فزع داری!؟ 🥀 حضرت ام‌کلثوم سلام‌الله‌علیها فرمود: خواهرم! یک روز عصر همراه با رقیه عليهاالسلام در کنار این خرابه ایستاده بودیم؛ بچه‌های شامی، یک به یک از کنار خراب رد می‌شدند و بعد به سمت خانه هایشان می‌رفتند. 📋 فَكانَ بَعضُهُم يَقِفُ بِبَابِ الخَربةِ لِلتَّفَرُّجِ عَلَينا ثُمَّ يَذهَبُ ▪️برخی از آنان، کنار خرابه ایستاده و با مسخره کردن اطفال ما، شادمانی می‌کردند و بعد می‌رفتند. 🥀 در همان ساعت بود که رقیه عليهاالسلام رو به من کرد و گفت: عمه جان! این اطفال به کجا می‌روند؟ گفتم:به خانه هایشان و نزد پدران و مادران شان. در آن هنگام رقيه عليهاالسلام به من گفت: 📋 عَمَّةُ! و نَحنُ ليسَ لَنا مَنزلٌ وَ لَا مَأوَىٰ غيرَ هَذهِ الخَربةِ؟ ▪️عمه‌جان! پس منزل و خانه ما کجاست !؟ ما منزل و مأوایی غیر از این خرابه نداریم؟! 🥀 بعد، حضرت ام کلثوم به زینب کبری سلام‌اللّه‌علیهما فرمودند: خواهرم! هر وقت این کلام رقیه عليهاالسلام به یادم می آید دیگر نمی‌توانم جلوی اشک و گريه‌ام را بگیرم. 📚مقتل الحسين عليه‌السّلام،بحرالعلوم، ص۲۹۴ ✍مگر ما بلبلان لانه نداریم به جز ویرانه کاشانه نداریم همه رفتند سوی خانه خویش مگر ای عمه ما خانه نداریم؟! 🏴🏴تولید فیش های مستند روضه در ایام ، ماه_مبارک_رمضان، ایام_فاطمیه جهت مجالس مادحین و مرثیه خوان های اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام رسانه باشید◀️◀️◀️ https://eitaa.com/joinchat/3002663454C376341b68e
💠 با جستجوی ، میتوانید به راحتی به مطالب مورد نظر خود، دسترسی پیدا کنید. ♦️ چهارده معصوم علیهم السلام (درقسمت "محرم و صفر" مطالب مربوط به امام حسین علیه السلام درج شده است) ♦️ مطالب و مقاتل مربوط به فاطمیه ♦️ محرم و صفر ♦️ مخدّرات و شهدای کربلا ♦️ معارف دیگر، با جستجوی هشتگ های زیر: فهرست در حال بروز رسانی...
روضه های حضرت رقیه سلام الله علیها رو با هشتگ دنبال بفرمایید
💠 با جستجوی ، میتوانید به راحتی به مطالب مورد نظر خود، دسترسی پیدا کنید. ♦️ چهارده معصوم علیهم السلام (درقسمت "محرم و صفر" مطالب مربوط به امام حسین علیه السلام درج شده است) ♦️ مطالب و مقاتل مربوط به فاطمیه ♦️ محرم و صفر ♦️ مخدّرات و شهدای کربلا ♦️ معارف دیگر، با جستجوی هشتگ های زیر: فهرست در حال بروز رسانی...
💠 با جستجوی ، میتوانید به راحتی به مطالب مورد نظر خود، دسترسی پیدا کنید. ♦️ چهارده معصوم علیهم السلام (درقسمت "محرم و صفر" مطالب مربوط به امام حسین علیه السلام درج شده است) ♦️ مطالب و مقاتل مربوط به فاطمیه ♦️ محرم و صفر ♦️ مخدّرات و شهدای کربلا ♦️ معارف دیگر، با جستجوی هشتگ های زیر: فهرست در حال بروز رسانی... https://eitaa.com/joinchat/3002663454C376341b68e