🌹هوالمحبـــــــوب
🌹رمان زیبا و واقعے #اینڪ_شوڪران
🌹قسمت #هفت
هر چند این حرف ها را به شوخی می زد اما حالا که جدي شده بود، ترس برش داشته بود...
💞💞💞💞💞💞💞
زندگی مسئولیت داشت و او کاري بلد نبود..
حتی غذا درست کردن هم بلد نبودم.😅 اولین غذایی که بعد از عروسیمون درست کردم، استانبولی بود.
از مادرم تلفنی پرسیدم. شد سوپ !!!😅 آبش زیاد شده بود.
کاسه کاسه کردم گذاشتم سر سفره.
🌹منوچهر🌹 می خورد و به به و چه چه می کرد ! خودم رغبت نکردم بخورم!
روز بعد گوشت قلقلی درست کردم. شده بود عین قلوه سنگ.
تا من سفره رو آماده کنم منوچهر چیده بودشون رو میز و باهاشون تیله بازی میکرد...!!
قاه قاه می خندید و می گفت:
_ "چشمم کور، دندم نرم تا خانم آشپزي یاد بگیرن هرچی درست کنن می خوریم حتی قلوه سنگ".
و واقعا می خورد...!!☺️
به من می گفت:
_ "دونه دونه بپز. یک کم دقت کنی یاد میگیری"
روزي که اومدن خواستگاري، پدرم گفت:
_"نمیدونی چه خبره مادر وپدر منوچهر اومدن خواستگاری تو !!".
خودش نیومد پدرم از پنجره نگاه کرده بود.
منوچهر گوشه ي اتاق نماز✨ می خوند.
مادرم یک هفته فرصت خواست تا جواب بده.
من یه خواستگار پولدار تحصیل کرده داشتم. ولی منوچهر تحصیلات نداشت تا دوم دبیرستان خونده بود و رفته بود سرکار.توي مغازه مکانیکی کار میکرد. خانواده متوسطی داشت، حتی اجاره نشین هم بودند.
هر کس میشنید میگفت:
_"تو دیوونه ای حتما میخوای بری تو یدونه اتاق هم زندگی کنی ..."
خب من انقدر منوچهر رو دوست داشتم که این کار رو می کردم.😍
یک هفته شد یک ماه. ما هم رو میدیدیم منوچهر نگران بود. براي هر دومون سخت شده بود این بلاتکلیفی. بعد از یک ماه صبرش تمام شد.
گفت :
_"من میخوام برم کردستان، برم پاوه. لااقل تکلیفم رو بدونم. من چی کار کنم فرشته؟"
منوچهر صبور بود.
بی قرار که می شد من هم بی طاقت می شدم. با خانواده ام حرف زدم. دایی هام زیاد موافق نبودند.
گفتم:
_"اگر مخالفید با پدرم میریم محضر عقد میکنیم ".
خیالم از بابت اون راحت بود. اونها که کاری نمیتونستن بکنن...
به پدرم گفتم:
_"نمیخوام مهریه ام #بیشتراز یک جلد قرآن و یک شاخه نبات باشه."
اما به اصرار پدر برای اینکه فامیل حرفی نزنن به صد و ده هزار تومن راضی شدم.☺️ پدر منوچهر مهریه ام رو کرد صد و پنجاه هزار تومن.
عید قربان عقد کردیم...
عقد وارد شناسنامه ام نشد تا بتونم درس بخونم....😎☝️
ادامه دارد..
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
✍نویسنده؛ مریم برادران