eitaa logo
رمانکده زوج خوشبخت ❤️
461 دنبال‌کننده
126 عکس
190 ویدیو
4 فایل
بنام خدا سلام دوستان به منبع اصلی رمان‌های عاشقانه مذهبی و زیبا خوش آمدید. کانال ما را به دوستان خود معرفی نمائید. لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/1420559197Cbc586d52af رونق کسب و کار کانال و گروه @hosyn405 تبلیغات به ما بسپارید در دو کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕🥀 ✍ به قلم : 🍃 هانا که میخواست جو بوجود آمده را تغییر دهد و در واقع از مهلکه بگریزد رو به مهدا گفت : راستی مهو ؟ ـ مهو کوفت مهو درد مهو .... من نمیدونم شما سه تا چه اصراری دارین اسم منو مخفف کنین اگه اینقدر سخته ببرمتون گفتار درمانی ؟ ـ خب حالا من یه چیزی برام سواله ! با چشم های ریز شده از شک و تردید به مهدا نگاه کرد ، مهدا خونسرد تر از همیشه همان طور که شربت بهار نارنجش را می خورد ، گفت : خب چی ؟ ـ من موندم این برادر حسنا ، محمدحسین ، چرا زمان اون بگیر و ببند هر جا میخواستی بری میومد ‌! اون روز که منم پیششون بودم بعد ... بعد تو رفتی ... سراغ امیر هانا آهی میکشد ، قطره اشکی میهمان صورتش می شود و ادامه میدهد : همونجا انگار داشتن به سمت خودش شلیک میکردن ، اینقدر نگران بود واقعا محمدحسین عاشقت شده ! من چهار ماهه دارم میگم مهدا با شنیدن اسم محمدحسین شربت در گلویش پیچید که هانا با خنده گفت : بابا تو هم آره ؟ ـ ساکت بابا خفم کردی بعدشم شغل من بهم اجازه نمیده با یه فرد عادی ازدواج کنم و بدبختش کنم ـ خیلی دلشم بخو... منظورم اینکه بهم میاین که همون روز که با هم رفتیم کوه بعد از آزادی ثمین ، یادته ؟ وقتی اتفاقی همو دیدین نمی دونست اون پسره ، هیراد ماست ـ خب حالا بخاطر اینکه خانواده ها دوسـ... ـ نخیر دوست داره ـ هیچم این طور نیست در ضمن با دختر عمش اسم همن ـ ای ندا؟ من فکر میکردم اون داره خودشو لوس میکنه بگیرتش بعدشم اصلا مهم نیست ، وقتی اون تو رو بخواد این رسم خانوادگی ها هم قدیمی شده کسی اهمیت نمیده ـ به هر حال من نمیخوام ـ تو غلط کردی ـ وا هانا ؟ ـ بذار چند تا خاطراتتون مرور کنم اون وقت بخودتم ثابت میشه دوسش داری ـ دوست داشتن کافی نیست ـ پس تو هم .... ـ بسه هانا ـ باشه ، ببخشید &ادامه دارد ... 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀