آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب
صورت خود روی خاک.
تنت به سوز و گداز
تو گرم راز و نیاز
سوی خیام حرم
دو چشم تو مانده باز.
آمده از خیمه گه
خواهر غم دیده ات
دیدو که شمر از جفا
نشسته بر سینه ات
گفتو بده مهلتی تا برسم بر سرش
برادرم تشنه است
مبر سرش از پیکرش
#یاحسین
#یاعباس
#محرم