#شهادت_ام البنین(ع)
یک عمر غمت سوخت تمام بدنم را
انداخته داغ تو دراین هجره تنم را
عمریست دگر یار و مددکار ندارم
باور نکنی این همه تنها شدنم را
من ام بنینم که گلانم شده پرپر
سوزانده دگرداغ پسر ها بدنم را
افتادهام از پا و کسی نیست کنارم
تابنگرداین لحظه ی پرپر زدنم را
در آتش هجران ابالفضل بسوزم
تا آیدو بیند کمی از سوختنم را
بال و پرم ازداغ حسینم چه کبود است
زینب نگرد لحظهی برخواستنم را
ازداغ حسین تار شده چشم پر اشکم
سیراب نکرد آب گوارا دهنم را
یک عمرشده کار دلم نوحه سرایی
پرچم زدهام سر درِ بیتالحزنم را
ازداغ پسرهای رشیدم چه بگویم
زینب به گواه است فقط این سخنم را
گویندبه چشم پسرم تیر نشسته
از دست ربودند عقیق یمنم را
غارت شده درکرببلا جسم ابالفضل
سوزانده شرارغم عباس تنم را
درلحظه مرگم به برم نیست ابالفضل(ع)
کس نیست مهیا کنداین دم کفنم را
دیگربه تن از سُمِ ستوران خبری نیست
دیگر زفغان وناله هایم اثری نیست
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی