همه از دستِ مکالماتم شاکی ان. دوباره زیاد دارم بازخواست میشم و بهشون حق میدم. من میخوام اما نمیشه. میخوام حرف بزنم اما حوصلشو ندارم. میخوام حالشونو بپرسم اما حالِ ادامه مکالماتو ندارم. چت کردن برام کسلکننده شده. هیچ چیز جذابی رو توی مکالمات پیدا نمیکنم که بخواد نگهم داره برای موندن سر یه گفت و گو. سعی میکنم کوتاه و مختصر جواب بدم تا مجبور به ادامه دادن نشم اما محکومم میکنن و من حتی از این هم خستم. گاهی تا چند ساعت سین نمیزنم که با حوصله بهجا جواب بدم، اما اون زمان هیچوقت نمیرسه. حتی زمانی هم که خودم نیاز دارم به کسی، از پیام دادن به اون اجتناب میکنم، در این حد که انرژی شروع کردن یه مکالمه رو، برای راه افتادن کارهای خودم هم ندارم...
کسل کنندست؛ آدما، زندگی، مکالمات، روابط.
توی وجود هیچکس نمیتونم اون چیزی که دنبالش میگردم رو، دیگه پیدا کنم..
دگرگونی هایی که توی زندگیم اتفاق میوفته رو میشه از تغییرِ خواب هایی که میبینم راحت متوجه شد.
- Rusty lake !
- و لبخند هایی که برایِ او میزد!
- همیشه حق را بر منطقش میداد و ناجوانمردانه قلبش را در اوج، سرکوب میکرد -
- Rusty lake !
هیچی؛ دربارش پوستِ لبمو میکَنم.
هیچی؛ دربارش طول و عرض خونه رو راه میرم.
نمیخوام باهام حرف بزنی. نمیخوام حالمو خوب کنی. نمیخوام آهنگ بفرستی. شعر بفرستی. عکس بفرستی. نمیخوام دلداری هاتو بشنوم. نمیخوام بهم نشون بدی که چقدر بلدی رگ خوابمو و میدونی دست رو چیزی بذاری که حالمو خوب میکنه. هیچکدوم از اینارو نمیخوام.
فقط..
حالمو بد نکن.
خستم.
همین برام کافیه.
آدما؟ کلِ سالِ 2024، من رو موزیک های بیکلام زنده نگه داشت. تو شرایطی که همه به یکی نیاز دارن تا بتونه آرومشون کنه من به پلی لیستم پناه بردم.
پس چجوری میتونی ازم انتظار داشته باشی که اعتماد کنم به موجوداتی که هیچوقت ازشون هیچ کمکی ندیدم؟
چجور اعتماد کنم وقتی پلی لیستم میتونه ازشون برام مفیدتر واقع بشه؟!
- Rusty lake !
- همیشه حق را بر منطقش میداد و ناجوانمردانه قلبش را در اوج، سرکوب میکرد -
- و در آخر متوجه شد که شناختِ آدم ها به مراتب آسان تر از شناختِ خودش است. -