قاچاق ریشه یابی خانوادگی تجارت ریا دختر مورد علاقه مجبوری به خاطر عکس های لو رفته دنبال گنج عقده گشایی حیدر جهان کهن (پیاده): ملاقات با یه رمال کهنه کار محمد: هیجان طلبی ادعایی که پیش دوستانش کرده شرط بندی S: ساخت فیلم ږۏيآ ♡: جاسوسی حیدر جهان کهن (پیاده): فرار از دست برادرای مقتول لام.امیری: گزارشگری با اکراه محمد: مادرش خوسته گفته اگر نری شیرمو حلالت نمیکنم Mahdyar: انتقام از یه شخصی که اونجاست محمد: ترور یک شخصیت حیدر جهان کهن (پیاده): فرار از دست پلیس اقتصادی و قایم شدن پیش دوست قدیمیش محمد: می خواد بره ثابت کنه مرد شده ذاکِرُاݪُحُسِیݩ‌‌عڵیھ‌سَݪآم..": چشم.. پس همون انتقام از دشمنی که اونجاست محمد: دنبال یک کتاب قدیمی و دست نویس Mahdyar: تهدیدش کردند ذاکِرُاݪُحُسِیݩ‌‌عڵیھ‌سَݪآم..": وصیت پدر بزرگش مبنی بر پیدا کردن نامه ای حیدر جهان کهن (پیاده): پیدا کردن گیاه نایابی برای رفع بیماری برادر یا بچه ش S: پشت سرش زیاد حرف بود می خواست شهید بشه همه شرمنده بشن حیدر جهان کهن (پیاده): گرفتن رد قاتل پدرش ذاکِرُاݪُحُسِیݩ‌‌عڵیھ‌سَݪآم..": بہ نظرم شرط بندی گزینه خوبیه یا مطلع شدم از هویت اصلیش لام.امیری: مدیر کل میخاد بشه، اشتباهی از کربلا سر از سوریه در میاره رزومه میخاد ذاکِرُاݪُحُسِیݩ‌‌عڵیھ‌سَݪآم..": یا پیدا کردن پدری که هرگز ندید و فقط میدونست تو سوریه‌اس... محمد: ناخواسته تو موقعیت قرار گرفته با یه گروه فیلم برداری لام.امیری: رزومه میخاد 😄 ذاکِرُاݪُحُسِیݩ‌‌عڵیھ‌سَݪآم..": پیدا کردن پدرش... شرط بندی.. انتقام محمد: می خواد بره جانباز شه پز بده دکتر گفته به زودی می میری میخواد بره حداقل شهید شه Mahdyar: پیدا کردن یه نابغه خلاف کار