هدایت شده از مهربانی کن...
مادر نشسته بر ویلچر گفت:《خوشبحالت که پای پیاده کربلا میروی. 》جوان اشک مادرش را پاک کرد و گفت:《 نود و پنج سال داری و کربلا می روی؟!》 خ.بابایی