☆ستاره☆
رخت وخوابم روی پشتبام پهن میکنم. درونش دراز میکشم. با درخشش تیزی، دستم را مقابل چشمانم میگیرم. لای انگشت هایم را باز میکنم؛ تا دید راحت تر شود. بعد از گذشت چند ثانیه دستم را پایین میآورم.
به دریای ستارگان آسمان نگاه میاندازم.
نگاهم به ستاره درخشان رو به رو قفل میشد. چشمک میزند. درخشش نمایان تر میشود؛
دقیق تر روی ستاره درخشان زوم میشوم. چشمانم تا آخرین درجه گرد میشوند. حرکت میکند! تا به خودم میآیم، دستم به پیشانی خورده و آخم بلند شده.
آخر ستاره درخشان و در حال حرکت، که نمیشود، جز اینکه چراغ هواپیما باشد.
#خطدادن_به_خطخطیها3