تخم مرغ
تخم مرغ از اول غذای حاضری ایرانی ها بود...
یه مدتی قیمتش بالا کشید ...
همیشه هرجا هروقت حرف از کیک های پف کرده و کوکوهای خوب درآمده است...نام تخم مرغ می درخشد...
بچه که بودیم دائی ام یک مرغ و خروس تو حیاط خونه مادربزرگم نگهداری می کرد .
وقت هایی که تخم می داشتن می رفتیم واز زیرشان تخم مرغ برمی داشتیم وشب ها املت درست می کردیم.یا مادربزرگم آنها رو به کوکو می زد و همه خاله ودایی ها رو جمع می کرد.
این مرغ بیچاره هم زبون بسته شب بازیچه دخترخاله ها وپسرخاله ها بود..
یک روز به دائی ام گفتم :بیا واین تخم مرغ را از زیر این مرغ بیچاره یکبار هم که شده برندار !
من دلم می خواهد جوجه شدنش را ببینم!
دائی من هم که منو خیلی دوست داشت قبول کرد!
خیلی صبر کردیم...تا این خانم مرغه کارش تمام شود واز روی تخمش بلند شود...من سعی می کردم شبها خونه مادربزرگم بخوابم تا هروقت این جوجه سرازتخم برآورد من نظاره گر باشم.
دائی ام گفت :امروز ،فردا هست که جوجه سر از تخم در بیاورد!
صبح شد وما صبحانه را که تمام کردیم..
دائی ام داد زد ...بدو بدو بیا ...سریع دویدم توحیاط..
صحنه جالبی بود....این جوجه تمام تلاششو می کرد از تخم دربیاد!
جالب اصلا مادرش وپدرش هیچ کمکی برای بیرون آمدنش نکردند.
جوجه زشت ما هم بیرون آمد وصدای جیک جیک خونه مادربزرگم پر کرد..
از اون روز تا مدتها صبح ها وشب ها خونه مادربزرگ من صدای جیک جیک پخش می شد.که من حاضر نبودم اون لحظات با هیچیز عوض کنم.