۵ به مرور زمان پولی که دست دخترم داشتم خیلی زیاد شد همینطور طلاها، ی روز خواهرم بهم گفت چندساله بیخودی با پسرت و عروست بدی، با اینکه بدی بهت نکردن از اونور چند ساله اونارو میپرستی خودتم میگی احترامی برات قائل نیستن اگر دخترت پولاتو بالا بکشه چی؟ گفتم‌ محاله اونم‌گفت پس بهش بگو همه شو میخوای ببین چی میگه بگو لازم داری و باید بهت بده همون موقع زنگ‌ زدم به دخترم و گفتم هر چی پول و طلا پیشت دارم برام بیار میخوامشون دخترم خیلی خوشش نیومد و گفت مامان میخوای چیکار؟ میخوای بدی به داداشم؟ گفتم نه لازمشون دارم بیار برام یهو گفت حقیقتش پولی در کار نیست من همه پولاتو با طلاهات رو گردن سرمایه با شوهرم مغازه زدیم بهش گفتم حق نداشتی و سریع پول منو بیار اما گفت همینه که هست من خوب کردم و پشیمونم نیستم اصلا ارثم بوده میخواستی بمیری برسه به من، الان رسیده ادامه دارد کپی‌ حرام