سوار، نامه‌ی تاریک روبهان آورد سوار نامه ز افرنگ این‌زمان آورد فریب بود و فریب و فریب بود و فریب سوار، آنچه فریبانه بود، آن آورد سوار از خود ما بود، درد ما این است که دوست لطمه به یاران و دوستان آورد دروغ‌نامه‌ای از گرد راه باز رسید بهار بود به ظاهر، ولی خزان آورد به رخت و چوب شبان، گرگِ فتنه‌پرورده به رنگِ دوست چه نیرنگ‌ها میان آورد چه رنگ‌ها و چه نیرنگ‌ها؟! دورویی، نه! هزار روی و ریا بود آنچه‌مان آورد دریغِ مردی و آزادگی! دریغ و دریغ! نفاق، جُربزه دزدید و بیمِ جان آورد نفاق، دغدغه‌ی خان و مان و مال و عیال، نفاق راحتِ جان، دردِ آب و نان آورد سرانِ ما را سودای سود در سر بود سوادِ نامه ولی سَربه‌سَر زیان آورد چنان به خطّ سیاه سوار دل بستند کأنّ حضرتِ حق وحی از آسمان آورد کدام امید و چه تدبیر؟! سخت دلگیریم از آنچه جمعِ بزرگان به ارمغان آورد ولی خیانت اینان نه راه ما را بست نه خم به ابروی مردان کاروان آورد خوشا کسی که علمدار روشنی‌ها شد سرِ نترس به میدان امتحان آورد اگر حسین، امام است و راه، کرب و بلاست هزار واقعه را تاب می‌توان آورد @Aftab_gardan_ha