نذر به روی نیزه‌های خون‌چکان تا دید سرها را مزیّن کرد با خون شهیدان بال و پرها را عصای معجزه ای کاش بود و لحظه‌ای زینب از آن سیلاب خون رد می‌شد و موج خطرها را ... اگر چه قلب‌ها در شعله‌گاه خیمه‌ها می‌سوخت ولی خاموش کرد آن روز با اشکش شررها را زمان خطبه خواندن سوره‌ی زلزال بر لب داشت که ویران کرد کاخ صاحبان سیم و زرها را تمام واژه‌هایش را خلیلانه به میدان برد همه دیدند آن‌جا جنگ بت‌ها و تبرها را چنان در اربعین از شام تا کرب و بلا امد که لبریز از محرم کرد بعد از آن صفرها را به میدان شهادت با نگاهی غرق زیبایی به رسم او فرستادند مادرها پسرها را فرستادند تا عصیان آتش را سپر باشند همان آتش که می‌سوزاند با هم خشک و ترها را بگو راوی! بگو از اوج رویای سبک‌بالان بگو، بیدار کن از خواب سنگین کور و کرها را ببین دنیا! به دور گنبد خورشیدِ شام امروز قمرها را قمرها را قمرها را قمر ها را سری روی زمین در سرزمین عشق جا مانده گرفته این خبر این روزها راس خبرها را اذان از گنبد و گلدسته‌اش وقتی که می‌آید چه زیبا می‌کند در شام ظلمانی سحرها را نماز او نشسته پایداری کرد آن شب که به روی نیزه‌های خون‌چکان می‌دید سرها را @Aftab_gardan_ha