پاشید خونِ ماه بر جامه‌ی پگاه افتاد پیکرش بر بام صبحگاه شعله کشید روز در گیسوان ابر آتش گرفت صبح از خونِ بی گناه بر چشم آسمان جا ماند ردّ تیغ بر تیغه‌ی شفق جا ماند خون ماه بارید آسمان با چشم‌های سرخ در قتلگاهِ ماه بر ماهِ قتلگاه سرمست‌تر ز می، لبریزتر ز خم می‌ریخت باده را از کاسه‌ی نگاه تاریک شد جهان، شب باز می‌رسید؟ یا روز می‌رسید با جامه‌ی سیاه؟ @Aftab_gardan_ha