هزار دور در این چرخ روزگار زدند به دور باطل خود مهر اعتبار زدند سیاه‌سکه‌ی خود را شبانه بخشیدند اذان صبح نگفته به کوچه جار زدند نمازشان که قضا شد کمی ورق برگشت دو دست بعد سحر با وضو قمار زدند هوای سرد خزان را بهای زر دادند حراج مفت به گلخانه‌ی بهار زدند شبیه آتش دین داغ دستشان بودم به جرم کفر مرا یخ‌زده به دار زدند به اسم اینکه به نور خدا نگاه کنند هرآنکه مانعشان بود را کنار زدند @Aftab_gardan_ha