💠 🔸کار کردن مرحوم در کارخانه به عشق تحصیل تاریخ 🔹مرحوم مدرس وقتی احساس نیاز به تعلیم تاریخ پیدا کرد، برای کار به کارخانه‌ای رفت که کارفرمای آن به مسائل مهم تاریخی و روش تاریخ‌نگاری آگاه بود، کارفرمای او مردی مسن، آرام و منزوی بود که بسیار مطالعه می‌کرد و از کارگرش که تا این اندازه علاقه‌مند و مستعد تاریخ‌دانی و تاریخ فهمی است خوشش می‌آمد و یک ساعت از کار او می‌کاهد و هیچ‌وقت هم نمی‌فهمد این کارگر ساده، مجتهد و از علمای حوزه علمیه به شمار می‌رود، او فقط می‌داند که این کارگر خوب کار می‌کند، از چاه آب می‌کشد، باغچه و درخت‌ها را آب می‌دهد و بعد تکه نانی از دستمال خود در می‌آورد و می‌خورد و کار خود را که به پایان رساند در انتظار می‌ماند که درس تاریخ شروع شود و در خاتمه هم دیناری مزد می‌گیرد و می‌رود. 🔹این تمام اطلاعاتی است که کارفرما از کارگر خود دارد، در طی این دوران این کارگر خوش کار، آرام آرام بسیاری از تاریخ نویسان را می‌شناسد، طرز حکومت‌ها مانند روح القوانین منتسکیو به گوشش می‌خورد و همچنین از شهریار ماکیاولی و عناد بی‌رحمانه ولتر با اسلام آگاهی می‌یابد. 🔹انگیزه نوشتن تاریخی صحیح و دقیق به صورت تحلیلی در ذهن مرحوم مدرس باعث شد تا تلاش بسیارکند و اطلاعات بسیاری در مباحث تاریخی به دست بیاورد تا جایی که می‌گوید: آثار تاریخی بسیاری را خوانده و شنیده بودم و بین همدرسان خود که از علمای بزرگ زمان خویش بودند، تنها طلبه‌ای بودم که بزرگان مورخ و محقق زمان‌ها را می‌شناختم و آثارشان را مرور کرده بودم. 📘 مردان علم در میدان عمل ✳️ @Akhlagh_Et