☫﷽☫
آنکه برای مبداءِ عالَم شریک قائل شد، مبداء را ناقص دانست. زیرا کُفْوْش را کمالی است که لامحاله فاقِد آن است. چنانکه کُفْوْ هم، فاقدِ کمالِ اوست.
چه قائل به اَصالتِ وجود باشی؛ که هُوَ الصّواب، یا قائل به اَصالت ماهیّت باشی. (#نکته ۵۸۶)
آنچه از فیضِ اَزلی عائدِ هر موجودی شده است، نور اَقدسِ وجود است. و آن نورِ سَره (= خالص) چون به لحاظ حدود، ملحوظ گردد(= لحاظ شود)، اَسماءِ اَعیان بر آنها نهاده میشود و کَثرت پدید میآید.
و به این حدود، که همان تَعَیُّناتِ آنها است، از یکدیگر به ظاهر مُتَمَیِّز میگردند. و اختلاف در خواص پیدا میشود:
که این بنفشه است، آن گل گاوزبان .... و این حدود را در لِسانِ حکماء ماهیّات گویند. و در لِسانِ عُرفا، اَعیانِ ثابته.
پس هر موجودی، را عِینِ ثابتِ خاصّی است. و آن عینِ ثابتش، منشاءِ پیدایشِ آثارِ وجودیِ اوست. و محلِّ قابلِ گرفتنِ هِبات (= جمع هِبه، بخشش) و فیوضاتِ باری تعالی.
و مبداء وهّابِ فیّاض، به لِسانِ هر عینی، که همان استعداد و تقاضا و سؤالِ ذاتی او است، اِفاضه میفرماید.
و اِسنادِ اِمساک و بُخل در اِعطاءِ خواستههای اَعیان، به واجبِ مطلق، و غنیّ بِالذّات، که "يَداهُ مَبْسُوطَتان"، راه ندارد.
و آنچه که از او است، اِفاضهی وجود است بِالذّات. و حدود، ناشی از اعیان است.
و به اصطلاح مجعولِ بِالذّات، وجودِ آنهاست نه ماهیّاتِ آنها که همان اَعیان باشد. (#نکته ۵۸۷)
[ ادامه دارد .....]
📚 منبع: هزار و یک نکته، صفحه ۳۳۲ و ۳۳۳
عـــــلامه ذوفنـــون
ســــالک توحیــــدی
عــــــالـــم ربــــّـانی
نــــــــــــادرۀ دوران
حـضــرت آیــتالله
حســـن زاده آمــلی
رفـــع الله درجـاته#علامه_حسن_زاده_آملی#علما#عرفا#ایرا#اهلم#قم#سیروسلوک#معرفت_النفس#نورhttps://eitaa.com/noortowhid