السلام علیک یا اباعبدالله مثل امروزی عمربن حجاج زبیدی، وارد کربلا شد، ماموریتش هم بستن شریعه ی فراته، با پنج هزار سرباز، شریعه رو به روی ابی عبدالله و بچه هاش بست ، با کمال جسارت، اومد سمت خیام حسینی، فریاد می‌زد حسین، یه قطره از این آب فراتم نمیزارم بهت برسه، از امشب دیگه برا آوردن آب، قمر بنی هاشم و علی اکبر جنگیدند رفتند از فرات مشکها رو پر از آب کنند، یعنی از امروز دیگه قحط آبه، آب تو کربلا جیره بندی شده، الله اکبر، تو اون گرمای طاقت فرسا، اونم از امروز تا روز عاشورا، ▪️تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل... خیمه هام که کنار فرات بنا نشده بود لذا میرفتند ۲۰ تا ، ۲۰ تا مشکو پراز آب میکردند، می آوردند توی خیمه ها، حتی تو بعضی نقل‌ها داره مشکها رو که تو خیمه ی بچه ها آویزان کردند، بُرِیر میگه من خودم آوردم یه دونه از این مشکها رو، بچه ها انقده تشنه بودند آویزان از مشک شدند، آب مشک رو زمین خیمه ریخت دیدم برای اینکه هدر نره آب، دارند رو خاکها خودشونو میغلطونند، شکمهاشونو به خنکی آب و خاک میزنند، بلکه رفع عطش بشه، شب عاشورا سکینه ی بنت الحسین میگه سهمیه ی آب ما تو خیمه تمام شد روم نشد بیام به بابام بگم گفتم میرم خیمه ی عمه جانم زینب، حتما عمه برام یه راه چاره ای داره، اومدم صحنه ای دیدم پشیمون شدم بگم، تشنمه، دیدم عمه برادرم علی اصغر رو بغل کرده، هر کاری میکنه داداشم آرام نمیگیره، عمه هی رو زمین مینشینه هی بلند میشه هی مضطرانه میگه یَابنَ اَخِی، اِصبِر، پشیمون شدم که به عمه بگم تشنمه، یه مرتبه پدرم ابی عبدالله وارد خیمه شد این اضطراب عمه رو که دید این بچه رو از عمه گرفت دیدم داداشم داره زبونش رو دور لبهاش میچرخونه، بلکه با تریِ زبان، بتونه قدری رفع عطش کنه، الله اکبر، دیدم بابام علی رو بغل گرفت زبان خودشو گذاشت تو کام دهان علی، دیگه بعد از این ندیدم داداش علی، زبونشو بیرون بیاره، یعنی ابی عبدالله با این کار با شیرخوارشم داره نشون میده زبانتو دور دهان و لبهات نچرخون علی جان خدا رحمت کنه استاد ما رو میفرمود روز عاشورا اولین کسی ک جلو خیمه ها مقابل ابی عبدالله قرار گرفت سکینه بود چقدر این خانوم عقیله ست میدونه جلوتر اومده، باباش از رباب خجالت نکشه. من ندیدم رباب اومده باشه بیرون، سکینه جلوتر آمد دید بابا داره میاد علی رو هم داره میاره، اما چه آمدنی، قنداقه غرق خون، بابا مضطر ، تیر رو اگه بیرون بیاره سر جدا میشه، تیر رو بیرون نیاره، چکنه با علی، این بچه رو رو دست بگیر ، دو دست بگیرش، ببین چه کردن با این تیری که زدن، ▪️روی این دستم تنش ▪️بر روی این دستم سرش ▪️آه بفرستم کدامش را برای مادرش... حسین.... ==================== ✍کانال متن روضه های حجت‌الاسلام میرزامحمدی