eitaa logo
ذاکرین آل الله
251 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
288 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
متن روضه 1 🔸کیست اصغر، اکبر ذبح عظیم 🔸خود به تنهایی صراط مستقیم امشب بریم درخانه ی باب الحوائج ششماهه ی امام حسین... علی اصغر... خدا میدونه میدونه یک سال منتظر شب هفتم نشستیم... بیاییم برا ششماهه ی حسین اشک بریزیم... جان عالم به فداش... 🔸اختری برشانه ی خون خدا 🔸آبروی روی گلگون خدا این آقازاده خیلی آبرو داره درخونه ی خدا... 🔸دست های کوچکش، دست حسین 🔸روز عاشورا همه هست حسین ابی عبدالله هم عنایت خاصی به علی اصغرش داره... فقط همینو بگم.... قطعا ابی عبدالله، گریه کن های ششماهه اش رو دست خالی بر نمیگردونه... 🔸صورتش پژمرده اما دلگشا 🔸دستهای بسته اش مشکل گشا عالمی به فدای دستان قشنگش... با دستهای به ظاهر کوچیکش... گره های بزرگی رو باز میکنه... خیلی از علما، بزرگان ما، متوسل میشن به این شش ماهه... آی مادری که سالهاست... خدا بهت فرزند نداده... امشب خدا رو به ششماهه ی حسین قسم بده... خیلی ها امشب با دست پر از این مجلس میرن... مواظب باش... 🔸دستهای بسته اش مشکل گشا امشب... همه برا ششماهه گریه میکنند... حتی روز عاشورا لشگر دشمن هم طاقت نیاورد... گریه کردند... مبادا آروم باشی... 🔸شیرخواری با پدر هم‌درد بود 🔸آخرین سرباز و اول‌مرد بود لحظات آخر ابی عبدالله یه نگاه کرد به دوروبرش... دید تنهای تنها مونده... حبیب بن مظاهر رو به شهادت رسوندن... عباسشو به شهادت رسوندن... علی اکبرشو قطعه قطعه کردند... دیگه یاری نداره... یکدفعه از داخل خیمه... صدای گریه علی اصغرش بلند شد... با زبان کودکی... میگه بابا... مبادا صدای غربتت رو بشنوم بابا... بابا..هنوز من زنده ام... بابا...هنوز یک سرباز کوچک داری بابا... 🔸من به باغِ سرخِ خون، یاس توام 🔸با دو دست بسته عباس توام چه خوب خودش رو فدا کرد... آماده ای گریه کنی بسم الله... خواهرها امشب باید بلندتر گریه کنند... آخه شما بهتر میفهمید حال مادر علی اصغر رو... ابی عبدالله قنداقه علی اصغرش رو آغوش گرفت... اومد در مقابل دشمن ایستاد... علی اصغرش رو روی دستاش بلند کرد... صدا زد... «یا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ» ای نانجیبها... شما با من سر جنگ دارید... اگه به من حسین رحم نمیکنید... این طفل شش ماهه که کاری نکرده... یه نگاه به لبهای خشکیدش بندازید... ببینید... اما ترونه کیف یتلّظى ّعطشا اگه بهش آب بدید میمیره... اگه آب هم ندید میمیره... اگه حرف من حسین رو قبول ندارید خودتون ببرید سیرابش کنید... دشمن داره نگاه میکنه... خیلی ها به گریه افتادن... ابی عبدالله داره حرف میزنه... شاید اینها دلشون بسوزه... یکدفعه دیدند... حرمله نانجیب تیر سه شعبه از کمان رها کرد... «فَذُبحَ الطِفل مِنَ الوَرید إلَی الوَرید أو مِنَ الاُذُنِ إلَی الاُذُن» 🔸از شیرخواره ای به همه شیرخوارگان 🔸آغوش گرم مادرتان نوش جانتان مادرها نمیدونم بچه شش ماهه دارید یا نه... اگه بچه شش ماه دارین... الان یه دست زیر گلوش بکشید ببینید آیا طاقت دارید یه زخم روی بدنش ببینید یا نه... فقط همینو بگم ابی عبدالله نگاه کرد... دید تیر سه شعبه... گوش تا گوش علی رو دریده... علی اصغر روی دستها بابا داره جان میده... خدایا... حالا جواب مادرش رو چی بگم... جواب رباب رو چی بگم... خدایا هیچ مردی شرمنده همسرش نشه... دیدند حسین هی چند قدم به سمت خیمه ها میره برمیگرده... 🔸تو رفتی مادرت حیران شد ای وای 🔸تمام خیمه ها ویران شد ای وای 🔸مگر تیرسه شعبه خنجری بود 🔸سرت بر پوست آویزان شد ای وای الا لعنه الله علی القوم الظالمین - ورود به کانال روضه - سروش 👈 sapp.ir/roze14 - ایتا 👈 eitaa.com/roze14 - تلگرام 👈 t.me/roze1 فایل صوتی👇
مناجات 🔸آفتابا بسکه پیدائی نمیدانم کجائی 🔸دور از مائی و با مائی نمی‌دانم کجائی امام زمان... این روزها همه جا صدای یا بن الحسن بلنده... همه دارن شما رو صدا میزنند... ای منتقم کجایی... 🔸هر طرف رو آورم روی دل آرای تو بینم 🔸جلوه گر از بس بهر جائی نمیدانم کجایی عزیز فاطمه... ما منتظر اون روزی هستیم... که صدای شما از کنار خانه خدا بلند ميشه: « ألا یا أهل العالم أنا بقیه الله» 🔸کعبه‌ای یا کربلا یا در نجف یا کاظمینی 🔸یا کنار قبر زهرایی نميدانم کجایی امشب.. کجا زانوی غم به بغل گرفتی... کجا برا جد غریبت اشک می ریزی... آقا جانم... 🔸عبد را هجران مولا تلخ تر از زهر باشد 🔸من تو را عبدم تو مولائی نمی‌دانم کجائی ما که جز در خونه ی شما جایی رو نداریم... آقا... ما که جز شما اهل بیت کسی رو نداریم... یا صاحب الزمان شب هفتم محرم... اومدیم بگیم آقا... 🔸مانده بر لب های اصغر همچنان نقش تبسم 🔸تا برای انتقام آئی نمی‌دانم کجائی آقا بیا انتقام شش ماهه ی کربلا رو بگیر... یا بن الحسن... .
متن روضه 🔸کیست اصغر، اکبر ذبح عظیم 🔸خود به تنهایی صراط مستقیم امشب بریم درخانه ی باب الحوائج ششماهه ی امام حسین... علی اصغر... خدا میدونه میدونه یک سال منتظر شب هفتم نشستیم... بیاییم برا ششماهه ی حسین اشک بریزیم... جان عالم به فداش... 🔸اختری برشانه ی خون خدا 🔸آبروی روی گلگون خدا این آقازاده خیلی آبرو داره درخونه ی خدا... 🔸دست های کوچکش، دست حسین 🔸روز عاشورا همه هست حسین ابی عبدالله هم عنایت خاصی به علی اصغرش داره... فقط همینو بگم.... قطعا ابی عبدالله، گریه کن های ششماهه اش رو دست خالی بر نمیگردونه... 🔸صورتش پژمرده اما دلگشا 🔸دستهای بسته اش مشکل گشا عالمی به فدای دستان قشنگش... با دستهای به ظاهر کوچیکش... گره های بزرگی رو باز میکنه... خیلی از علما، بزرگان ما، متوسل میشن به این شش ماهه... آی مادری که سالهاست... خدا بهت فرزند نداده... امشب خدا رو به ششماهه ی حسین قسم بده... خیلی ها امشب با دست پر از این مجلس میرن... مواظب باش... 🔸دستهای بسته اش مشکل گشا امشب... همه برا ششماهه گریه میکنند... حتی روز عاشورا لشگر دشمن هم طاقت نیاورد... گریه کردند... مبادا آروم باشی... 🔸شیرخواری با پدر هم‌درد بود 🔸آخرین سرباز و اول‌مرد بود لحظات آخر ابی عبدالله یه نگاه کرد به دوروبرش... دید تنهای تنها مونده... حبیب بن مظاهر رو به شهادت رسوندن... عباسشو به شهادت رسوندن... علی اکبرشو قطعه قطعه کردند... دیگه یاری نداره... یکدفعه از داخل خیمه... صدای گریه علی اصغرش بلند شد... با زبان کودکی... میگه بابا... مبادا صدای غربتت رو بشنوم بابا... بابا..هنوز من زنده ام... بابا...هنوز یک سرباز کوچک داری بابا... 🔸من به باغِ سرخِ خون، یاس توام 🔸با دو دست بسته عباس توام چه خوب خودش رو فدا کرد... آماده ای گریه کنی بسم الله... خواهرها امشب باید بلندتر گریه کنند... آخه شما بهتر میفهمید حال مادر علی اصغر رو... ابی عبدالله قنداقه علی اصغرش رو آغوش گرفت... اومد در مقابل دشمن ایستاد... علی اصغرش رو روی دستاش بلند کرد... صدا زد... «یا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ» ای نانجیبها... شما با من سر جنگ دارید... اگه به من حسین رحم نمیکنید... این طفل شش ماهه که کاری نکرده... یه نگاه به لبهای خشکیدش بندازید... ببینید... اما ترونه کیف یتلّظى ّعطشا اگه بهش آب بدید میمیره... اگه آب هم ندید میمیره... اگه حرف من حسین رو قبول ندارید خودتون ببرید سیرابش کنید... دشمن داره نگاه میکنه... خیلی ها به گریه افتادن... ابی عبدالله داره حرف میزنه... شاید اینها دلشون بسوزه... یکدفعه دیدند... حرمله نانجیب تیر سه شعبه از کمان رها کرد... «فَذُبحَ الطِفل مِنَ الوَرید إلَی الوَرید أو مِنَ الاُذُنِ إلَی الاُذُن» 🔸از شیرخواره ای به همه شیرخوارگان 🔸آغوش گرم مادرتان نوش جانتان مادرها نمیدونم بچه شش ماهه دارید یا نه... اگه بچه شش ماه دارین... الان یه دست زیر گلوش بکشید ببینید آیا طاقت دارید یه زخم روی بدنش ببینید یا نه... فقط همینو بگم ابی عبدالله نگاه کرد... دید تیر سه شعبه... گوش تا گوش علی رو دریده... علی اصغر روی دستها بابا داره جان میده... خدایا... حالا جواب مادرش رو چی بگم... جواب رباب رو چی بگم... خدایا هیچ مردی شرمنده همسرش نشه... دیدند حسین هی چند قدم به سمت خیمه ها میره برمیگرده... 🔸تو رفتی مادرت حیران شد ای وای 🔸تمام خیمه ها ویران شد ای وای 🔸مگر تیرسه شعبه خنجری بود 🔸سرت بر پوست آویزان شد ای وای الا لعنه الله علی القوم الظالمین .
. |⇦•مگه من مادر... و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مهدی ●━━━━━━─────── مگه من مادرِ چند تا پسرم که کشتنت تازه دندون درآوردی اصغرم که کشتنت هنوزم بعضی شبا خواب می‌بینم شیر میخوری هنوزم نمیشینه تو باورم که کشتنت الهی هیشکی تو آغوش باباش شهید نشه الهی هیچ مادری اینقدِه ناامید نشه هر کی خواست از من بخونه توی روضه یا کتاب اولش آه بکشه بعد بگه بیچاره رباب حرمله غذای من یه ساله خونِ جگره من نمی‌گذرم ازت خدا هم از تو نگذره «علی لای لای علی لای لای» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مهدی میرداماد ●━━━━━━─────── تنها شهيدي كه ابي عبدالله خودش تشييع كرد، علي اصغر بود، تنها شهيدي كه خودش نماز خوند، نماز صبر خوند، خودش دفن كرد، بعضي ها ميگن: امام سجاد اين قنداقه رو از زير خاك بيرون آوُرد، رو سينه ي بابا دفن كرد، اما باز هم معلوم نيست، خدا كنه همين باشه، خدا كنه دفنش كرده باشه، اگه دفن نشده باشه، زير سُم اسب ها رفته يا نه؟ رو نيزه ها رفته يا نه؟ اي حسين... اي خدا بحق علي اصغر باب الحوائج، خيلي ها حاجت دارن، خيلي ها گرفتارن، دكتر جواب كرده داريم، خدايا! بحق علي اصغر، كسي رو نا اميد و دست خالي بر مگردان، خدايا به تَحَيُّر ابي عبدالله، اونجايي كه هي مي رفت به سمت خيمه ها، هي بر ميگشت، اين تَحَيُّر يادت باشه، من دو تا تَحَيُّر ديگه سراغ دارم، يه تَحَيُّر ديگه برا پس فردا شبه، حسين كنارِ علي اصغر مُتَحَيِّر شد، يه جا هم عباس مُتَحَيِّر شد، اوناجيي كه تير به مشك آب زدن، عباس ديگه نمي دونست چيكار بايد بكنه " فَوَقَفَ العباس مُتَحیّرا "...* سقاي دشت كربلا اباالفضل دستش شده از تن جدا اباالفضل *يه تَحَيُّر علي اصغر زيرِ عبا، يه تَحَيُّر عباس با دست بريده و مشك پاره، اينا مالِ كربلاست، تَحَيُّر زياده، اما من ميخوام ببرمت مدينه، يه تَحَيُّر اون ساعتي بود كه علي ميخواست فاطمه اش رو دفن كنه، هي مي رفت داخلِ قبر، خدايا! چه كنه علي؟ چاره سازِ عالم زهرا رو به كي بده؟ زهرا رو از كي بگيره، اينجا پيغمبر به دادِ علي رسيد، گفت: فاطمه رو بده من.... كنارِ اباالفضل دو دست از بدن جدا شده بود، مشك رو زدن عباس افتاد رو زمين، حسين اومد بالا سرش كمكش كرد، اما كنارِ علي اصغر كسي نبود حسين رو كمك كنه، خودش رفت پشت خيمه ها، نشست، قبر رو كند، با دست خودش، يه وقت ديد رباب داره مياد، به نيت فرج سه مرتبه بگو: يا حسين... .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•علی جانِ من.. علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا طاهری ●━━━━━━─────── علی جانِ من آتیشم زدن کدوم بی حیا جای قبرت رو دید گرفته صدام به پیش چشات گُل من رو از خاک بیرون کشید سر قبر تو جمع شدن شامیا برات فاتحه میخونن نیزه ها نمی‌خوان که دست از سرت بردارن تو از بابا زودتر شدی سر جدا امون ای خدا از این نیزه هااز این نیزه ها * حالا اومده پا نیزه ایستاده، گفت:..* عزیز بابا!حالا خوب بخواب ببین از غمت قد من تا شده بریده گلو به مادر بگو چطوری سرت روی نی جا شده؟ میگم سنگ نزن، باز داره میزنه میگم سنگ نزن، این عزیز منه چطوری ببینم میوفتی زمین چطوری ببینم سرت بشکنه بازم میزنن تا تو بزم مِی میبینی دو دستم رو بین طناب با مادر بسوز میبینی یه رو سر باباتو پیش ظرف شراب عزیز دل من تو روضه بخون از اون بالای نیزه با چشمِ خون بخون دندونای باباتو شکست یزید لعین با چوب خیزران امون ای امون، تو روضه بخون، تو روضه بخون لالایی لالایی،لالایی، لالایی، لالایی، عزیزم .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•آب که نخوردی.. #روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده به نفسِ کربلایی سید مهدی ●━━━━━━─────── آب كه نخوردي تشنته مي دونم چند روزيه گرسنته مي دونم اينقده دست و پا زدي رو سينه ام خسته شدي يه مدته مي دونم *ابي عبدالله داره با بچه اش صحبت ميكنه...* نگاه نكن لشكرِ روبرو تو تا نبينن سفيدي گلوتو انگاري تير داره مياد به سمتت شبيه اون تيري كه كُشت عموتو صداي هلهله داره مياد، نمونده فاصله سه شعبه واسه چي؟ الهي خير نبينه حرمله اينجوري كه گرفتمت رو سينه ام  غريب ترين باباي رو زمينم *خيلي اين روضه روضه ي سختيه، اين روضه با همه ي روضه ها فرق داشت، اگه عليِ اكبرش رو از دست داد، اَشبه الناس رو از دست داد، علي اكبر رفت سمت ميدان كه بجنگه، با لباس جنگ رفت، نزديك به دويست نفر رو مقتل ميگه ميكُشه، خودش جنگ نماياني كرد، قاسم همينطور، همه برا جنگيدن رفتن، اما ابي عبدالله اين بچه رو روي دست گرفت، گفت:" إِنْ لَمْ تَرْحَمُوني فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْل" اگه فكر مي كنيد آب بر من حرامِ، اگه به من رحم نمي كنيد، خودتون اين بچه رو بگيريد سيرابش كنيد... اما روضه ي من روضه ي تير سه شعبه نيست، حرف گلو نيست، اين خانواده كوچيك و  بزرگ ندارن"أَنَّ الْقَتْلَ لَنا عادَةٌ وَ كَرامَتَنَا الشَّهادَة" اصلاً اين شيرخواره اومده بود مُهر بزنه بر طومار كربلا، اما اوني كه مارو ميكُشه اينه، شيرخواره، سه شعبه،"مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُن" يه طرف، حرف من اينه: اينا با سيدالشهدا چه كردن، اينا نذاشتن حرفِ حسين تمام بشه، امامِ باقر ميگه: جدم داشت حرف ميزد، خون گلوي علي اصغر پاشيد تو صورتش...* اينجوري كه گرفتمت رو سينه ام  غريب ترين باباي رو زمينم تير شعبه اي كه به گلوت خورد نذاشت يه سالگيت رو من ببينم سرتو افتاده به روي دوشم صداي عمه ها مياد به گوشم زير عبا گرفتمت عزيزم با مادرت چه جوري روبرو شم *اي واي رباب... تنها شهيدي كه پيام تسليت از جانب خداوند اومد فقط همين شهيد بود، روضه ي علي اصغر منحصر به فرده، اصلا اين روضه هيچ مشابهي تو روضه هاي كربلا نداره، تنها شهيدي كه"مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُن" با يه تير گلوش بريده شد علي اصغر بوده، تنها شهيدي كه ابي عبدالله خونش رو به آسمان پاشيد، امام باقر فرمود:"  فَلَمْ يَسْقُطْ مِنْ ذَلِكَ الدَّمِ قَطْرَةٌ إِلَى الْأَرْض" يه قطره از خون علي اصغر به زمين برنگشت، كه اگر بر ميگشت عذاب نازل ميشد، بعضي ها ميگن:" بِدَمِ المَظلُوم" همين خونه... تنها شهيدي كه يه نفري تشييع جنازه كردن همين شهيده، اميرالمؤمنين رو چهار نفري تشييع كردن، حضرت زهرا سلام الله عليها رو هفت نفري تشييع جنازه كردن، ابي عبدالله خودش يه نفري بچه رو زير عبا گذاشت، اي حسين... .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مهدی میرداماد ●━━━━━━─────── تنها شهيدي كه ابي عبدالله خودش تشييع كرد، علي اصغر بود، تنها شهيدي كه خودش نماز خوند، نماز صبر خوند، خودش دفن كرد، بعضي ها ميگن: امام سجاد اين قنداقه رو از زير خاك بيرون آوُرد، رو سينه ي بابا دفن كرد، اما باز هم معلوم نيست، خدا كنه همين باشه، خدا كنه دفنش كرده باشه، اگه دفن نشده باشه، زير سُم اسب ها رفته يا نه؟ رو نيزه ها رفته يا نه؟ اي حسين... اي خدا بحق علي اصغر باب الحوائج، خيلي ها حاجت دارن، خيلي ها گرفتارن، دكتر جواب كرده داريم، خدايا! بحق علي اصغر، كسي رو نا اميد و دست خالي بر مگردان، خدايا به تَحَيُّر ابي عبدالله، اونجايي كه هي مي رفت به سمت خيمه ها، هي بر ميگشت، اين تَحَيُّر يادت باشه، من دو تا تَحَيُّر ديگه سراغ دارم، يه تَحَيُّر ديگه برا پس فردا شبه، حسين كنارِ علي اصغر مُتَحَيِّر شد، يه جا هم عباس مُتَحَيِّر شد، اوناجيي كه تير به مشك آب زدن، عباس ديگه نمي دونست چيكار بايد بكنه " فَوَقَفَ العباس مُتَحیّرا "...* سقاي دشت كربلا اباالفضل دستش شده از تن جدا اباالفضل *يه تَحَيُّر علي اصغر زيرِ عبا، يه تَحَيُّر عباس با دست بريده و مشك پاره، اينا مالِ كربلاست، تَحَيُّر زياده، اما من ميخوام ببرمت مدينه، يه تَحَيُّر اون ساعتي بود كه علي ميخواست فاطمه اش رو دفن كنه، هي مي رفت داخلِ قبر، خدايا! چه كنه علي؟ چاره سازِ عالم زهرا رو به كي بده؟ زهرا رو از كي بگيره، اينجا پيغمبر به دادِ علي رسيد، گفت: فاطمه رو بده من.... كنارِ اباالفضل دو دست از بدن جدا شده بود، مشك رو زدن عباس افتاد رو زمين، حسين اومد بالا سرش كمكش كرد، اما كنارِ علي اصغر كسي نبود حسين رو كمك كنه، خودش رفت پشت خيمه ها، نشست، قبر رو كند، با دست خودش، يه وقت ديد رباب داره مياد، به نيت فرج سه مرتبه بگو: يا حسين... .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•تو رفتی و دلم.. و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مهدی حسینی ●━━━━━━─────── تو رفتی و دلم درمونده اصغر لباسات توی دستم مونده اصغر آی پدر هنگام دفنت جای تلقین برای تو لالایی خونده اصغر شکایت از کمان و تیر دارم بیا پایین ز نیزه شیر دارم دو دستم را میان آب بُردم حلالم کن نبودی آب خوردم «علی لای لای علی جان» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•هر چه آمد به سرم .. و و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مهدی حسینی ●━━━━━━─────── جز خدا من به عمرم به کسی رو نزدم هرچه آمد به سرم دست به زانو نزدم رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتند روی دستم پسر محتضرم را کشتند حرمله خیر نبینی گل من نو رس بود چیدنش تیر نمی خواست نسیمی بس بود «سیدتی یا رباب....» روی این دستم تنش، برروی این دستم سرش آه بفرستم خدا نعش ر ابرای مادرش *رباب داره میبینه خواهر و برادر رفتن پشت خیمه، خانم زینب دید ابی عبدالله داره با غلاف خاکها رو کنار میزنه بچه رو با احترام گرفت گذاشت درون خاک... عمه ی سادات دید امام حسین هی خیره خیره داره نگاه میکنه ..گفت: حسین جان خاک رو بریز راحتمون کن الان بچه ها می ریزند پشت خیمه، صدا زد.‌ خواهرم نمی تونم.. آخه هنوز داره لباش می خنده چه جوری خاک بریزم رو صورت این بچه..؟ حسین جان خدا رو شکر خاک رو ریختی رباب رو راحت کردی.. اما یک ساعت نگذشت دیدن حرمله نیزه اشو بلند میکنه رفت پشت خیمه هی نیزه رو تو خاک میزنه یه وقت عمه ی سادات گفت: رباب صورتتو برگردون..میخوام بگم رباب! غارت که تموم شد عمه ی سادات زن و بچه ها روجمع کرد یه گوشه یه وقت دیدن اسبا دارن رفت و آمد میکنند..خانم زینب دید یه خانمی هی خودشو زیر دست و پای اسبا میندازه... من که همه رو جمع کردم، نگاه کرد دید ربابه، رباب بیا کنار زیر دست و پای اسبا می میری... گفت: خانم میخوام یه جور زیر دست و پای اسبا برم.. این اسبا گرد و غبار میکنند می ترسم بچه ام از زیر خاک بیرون بیاد.. ببین یه مادرچه با معرفته حاضره زیر دست و پای اسب بره تلف بشه بمیره اما بچه ی مرده اش از زیرخاک بیرون نیفته اما عصر عاشورا واویلتا عصر عاشورا دیدند یه بدن و با نیزه بلند کردن..* دیدم با نیزه تنت رو از زمین بلند کرد جلو چشام بگو بخند کرد به حلقومت یه نیزه بند کرد رگاتو دیدم یه عده نابلد بریدند چقدر سرت رو بد بریدند *فقط برا یه شهید از عالم بالا تسلیت گفتن ...دیدند حسین فاطمه خودشو باخته..آرام باش حسین جان این بچه رو میبرند بهشت شیرش میدن..* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•چرا اینقدر بی قرارین.. علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مهدی حسینی ●━━━━━━─────── شب هفتم شیر آوردن نذر اون که شیر نخورده چرا اینقدربی قرارین بچه اتون که تیرنخورده مجلس زنونه امشب روضه رو بهتر میفهمه حرف مادر عزادار رو فقط مادر میفهمه بری از هرکی بپرسی میگه باورم نمیشه بچه ی شیرخواره رو لب تشنه کشتندمگه میشه؟؟ به خدا تصورش هم دل ما رو می سوزونه بچه آب بخواد و بابا نتونه آب برسونه ولی کربلا چه کردندغم ما رو زنده کردند پسر از تشنگی جون داد پدر و شرمنده کردند حرفِ إن ترحمونی جون ِآدمو می گیره هی میگفت آبش بدید یا آبشم ندید می میره یه دفعه صدایی اومد علی اصغر یه تکون خورد خون گرفت صورت شاه و تیر رو دید به استخون خورد اون طرف رباب تو خیمه دنبال خبر می گرده این طرف حسین با گریه هی میره هی برمیگرده بچه رو داد دست زینب روضه رو سر بسته گفته *بچه تیرخورد تنهاکسی که می تونست به ابی عبدالله کمک کنه فقط زینب بود این بچه تیرخورده سر آویزونه برد پشت خیمه زنها...* بچه روداد دست زینب روضه روسربسته گفته زینبم مراقبت کن یه موقع سرش نیفته نمی خوام رباب ببینه خواهرم دل بی قرارم بچه امو محکم بگیرش تیر رو میخوام در بیارم یاد اون ساعتی افتاد که توی مدینه مردن وقتی از سینه ی مادر میخ و با هم می کشیدن *بدجور حسین مستأصل شده بود. میگن عمه سادات تو‌ مصیبتهایی که تو زندگیش دو جا کم آورد چشماشو بست...یکی اون لحظه ای بود که با ابی عبدالله اومد پشت خیمه که وقتی ‌امام حسین گفت: محکم بگیر علی رو، فهمید میخواد تیر رو دراره یهو چشماشو بست هول کرد.. خیلی ترسید چون دید امام حسینم به نفس نفس افتاده... یه جام اون موقعی بود که دید نامرد لگد به در خونه میزد.. صداش تو صدا گم بود هی میگفت جلوتر نیا..* «تو که می سوختی محسن عجب آغوش گرمی داشت از این غم هیچکس مثل رباب آتش نمی گرفت» یا باب الحوائج یاعلی اصغر...لالای لالای لالای لالا لالایی لالایی..لالای لالای لالای لالا لالایی لالایی.. یکم آروم گریه کنید علیم خوابیده خنده رو لباشه مگه چه خوابی دیده خواب دیده برگشته عموش خواب دیده خوب شده گلوش خواب دیده روی صورتش بارون چکیده .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•یه لحظه هم برا علی.. و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا طاهری ●━━━━━━─────── یه لحظه هم برا علی از خیمه بیرون نزدم دلواپس تو بودم و به خاطر تو اومدم اصلا فدای سرت بچه ام آخ بچه ام ...آخ بچه ام با حنجرش شد سپرت بچه ام آخ بچه ام... آخ بچه ام آب نداریم ولی، از خون پاکش میکنیم دل نداریم ولی، با هم خاکش میکنیم نه خاک نریز، چشماش هنوز بازه حسین نه خاک نریز، میبینی چقدر نازه حسین «بچه ام... آخ بچه ام... آخ بچه ام» مسیر تیرو که نشد یه ذره تغییر بدم یه چیکه آب خوردم بذار برم بهش شیر بدم میرم ببینم کجاس بچه ام انگار روی نیزه هاس بچه ام آخ بچه ام...آخ بچه ام... نیزه رو تکون نده، بچه ام بدخواب میشه نیزه دار آب نخور قلبم داره آب میشه نه آب نخور، خشکی لبهاشو ببین نه تاب نده، بچه ام میوفته رو زمین «بچه ام ... آخ بچه ام...آخ بچه ام» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•امشب حرم آل علی.. و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا طاهری ●━━━━━━─────── امشب حرم آل علی آب ندارد علی خواب ندارد از سوز عطش قلب حرم تاب ندارد علی خواب ندارد علی! ز عطش بی قراری علی! به تنت جان نداری علی! اشک مادرِ تو جاری علی! روی دست ربابی علی! چه کنم که بخوابی علی! در خیمه نمانده آبی «علی لای لای لالایی لالایی» از داخل گهوارهٔ خود با لب عطشان علی آمده میدان، علی آمده میدان فرمود: خدا آجرک الله حسین جان علی آمده میدان علی آمده میدان علی! برسد کاش عمویت علی! حرمله روبرویت علی! تیر آمد سوی گلویت زد و رگ های تو وا شد زد و سر از تن جدا شد چرا دیگر هلهله به پا شد «علی لای لای لالایی لالایی» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
1402050213.mp3
11.59M
|⇦•به خیمه قحط... و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا طاهری ●━━━━━━─────── به خیمه قحط آب است همه دل ها کباب است علی اصغر به دامان رباب است «حسین...» عطش بالا گرفته دل سقا گرفته که لب ها تشنه ی یک جرعه آب است «حسین ...» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... .
. |⇦•رباب اگر که ببیند.. علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا طاهری ●━━━━━━─────── بلند مرتبه شاهی به مشکل افتاده که گیر قهقه‌های اراذل افتاده لب پدر به گلوی پسر عجب عکسی سه خط سرخ ولی بر شمایل افتاده رباب اگر که ببیند، حسین می‌میرد از این که گردن شش ماهه، مایل افتاده * آخ بمیرم! هی ابی عبدالله میگفت:* روی این دستم تنش بر روی این دستم سرش آه! بفرستم کدامش را برای مادرش حجم تیری که برای جنگ های سخت بود آن چنان آسیب زد چیزی نماند از حنجرش * آخ جانم جانم جانم! بچه بغل باباش آرومه.اما اگه این همهمه ها رو صداها رو وقتی میشنوه بچه ناخودآگاه بهم میریزه.* لالایی لالایی لالایی لالایی لالا... لالایی لالایی لالایی لالایی لالا... * همچین که تیرو زدن دستش ناخود آگاه جمع شد. * رباب اگر که ببیند، حسین می میرد از این که گردن شش ماهه مایل افتاده * این بچه ها رو، رو دست بگیرید چون شیر خوردن، آب خوردن، آب به بدن بچه رسیده، سر روی گردن وایمیسته. اما همینطوریشم شیرخواره هی گردنش این ور و اون ور میره. ابی عبدالله فرمود:ببینید بچه ام داره میمیره. هر طرف این بچه رو بلند میکرد یه طرف گردن میفتاد.* کمی به زیر عبا باز بود پلکِ علی *این عبای ابی عبدالله چقد به دادش رسیده. اولین جایی که بدادش رسیده کنار بدن علی اکبر بود. حالا داره بچه رو میاره. بچه رو زیر عبا گرفته... همه عالم وقتی گرفتار میشن، میرن در خونه حسین ، به حسین رو میزنن. بابا ارباب شما...برا آب نه والا، برا شیرخواره هم نه، برا بار آخر برا هدایت این قوم داره بهشون رو میزنه ، فرمود مُّنوا علینا.. تا گفت مُّنوا علینا یه مرتبه همه هلهله کردن! همه کف میزدن...* *ان شاءالله امشب نباشه چشمی که گریان این روضه نباشه چون سنگ دل ترینه دشمن هم برا این روضه گریه کرد. مختار وقتی کشیدش بیرون، سنگ دل ترین دشمنا بوده، گفت: جایی شد تو دلت به حال حسین بسوزه؟ گفت: امیر فقط یه جا! و الّا من جزو کسایی بودم که همه جا هی کف زدم هلهله کردم. گفت کجا ؟ گفت: دیدم بچه رو زیر عبا گرفته یه قدم میاد سمت خیمه ها دوباره روش نمیشه بر میگرده. هی دور خودش حسین داره میگرده...* کمی به زیر عبا باز بود پلک علی رسید خیمه پدر، دید کامل افتاده دم غروب شده وقت غارت حرم است عروس فاطمه تازه به مشکل افتاده * این مشکل حضرت رباب چی بود؟ اصلاً ابی عبدالله بدنو سریع آورد دفن کرد یه قبر کوچیک کند. میدونه قراره چه خبر بشه! گفت: این بدن دیگه سالم بمونه. دیگه این یدونه رو سرشو جدا نکنن! یه وقت رباب دید نانجیب داره میره پشت خیمه ها. این گنجو نشون کرده. دیدن نیزه رو فرو کرد توی خاک...* لباس، ملحفه، گهواره، بالشِ بچه چقدر بین بیابان، وسایل افتاده *این یدونه رو هم فقط برا حضرت زهرا میخونم. خانم جان! ببین چیکار کردن با عروست..* به جای بستن قنداق، کارِ دست رباب پس از علی، به طناب و سلاسل افتاده بزرگ شد پسرم مرد شد ببین زینب ز نیزه سایه ی اصغر به محمل افتاده .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
السلام علیک یا اباعبدالله مثل امروزی عمربن حجاج زبیدی، وارد کربلا شد، ماموریتش هم بستن شریعه ی فراته، با پنج هزار سرباز، شریعه رو به روی ابی عبدالله و بچه هاش بست ، با کمال جسارت، اومد سمت خیام حسینی، فریاد می‌زد حسین، یه قطره از این آب فراتم نمیزارم بهت برسه، از امشب دیگه برا آوردن آب، قمر بنی هاشم و علی اکبر جنگیدند رفتند از فرات مشکها رو پر از آب کنند، یعنی از امروز دیگه قحط آبه، آب تو کربلا جیره بندی شده، الله اکبر، تو اون گرمای طاقت فرسا، اونم از امروز تا روز عاشورا، ▪️تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل... خیمه هام که کنار فرات بنا نشده بود لذا میرفتند ۲۰ تا ، ۲۰ تا مشکو پراز آب میکردند، می آوردند توی خیمه ها، حتی تو بعضی نقل‌ها داره مشکها رو که تو خیمه ی بچه ها آویزان کردند، بُرِیر میگه من خودم آوردم یه دونه از این مشکها رو، بچه ها انقده تشنه بودند آویزان از مشک شدند، آب مشک رو زمین خیمه ریخت دیدم برای اینکه هدر نره آب، دارند رو خاکها خودشونو میغلطونند، شکمهاشونو به خنکی آب و خاک میزنند، بلکه رفع عطش بشه، شب عاشورا سکینه ی بنت الحسین میگه سهمیه ی آب ما تو خیمه تمام شد روم نشد بیام به بابام بگم گفتم میرم خیمه ی عمه جانم زینب، حتما عمه برام یه راه چاره ای داره، اومدم صحنه ای دیدم پشیمون شدم بگم، تشنمه، دیدم عمه برادرم علی اصغر رو بغل کرده، هر کاری میکنه داداشم آرام نمیگیره، عمه هی رو زمین مینشینه هی بلند میشه هی مضطرانه میگه یَابنَ اَخِی، اِصبِر، پشیمون شدم که به عمه بگم تشنمه، یه مرتبه پدرم ابی عبدالله وارد خیمه شد این اضطراب عمه رو که دید این بچه رو از عمه گرفت دیدم داداشم داره زبونش رو دور لبهاش میچرخونه، بلکه با تریِ زبان، بتونه قدری رفع عطش کنه، الله اکبر، دیدم بابام علی رو بغل گرفت زبان خودشو گذاشت تو کام دهان علی، دیگه بعد از این ندیدم داداش علی، زبونشو بیرون بیاره، یعنی ابی عبدالله با این کار با شیرخوارشم داره نشون میده زبانتو دور دهان و لبهات نچرخون علی جان خدا رحمت کنه استاد ما رو میفرمود روز عاشورا اولین کسی ک جلو خیمه ها مقابل ابی عبدالله قرار گرفت سکینه بود چقدر این خانوم عقیله ست میدونه جلوتر اومده، باباش از رباب خجالت نکشه. من ندیدم رباب اومده باشه بیرون، سکینه جلوتر آمد دید بابا داره میاد علی رو هم داره میاره، اما چه آمدنی، قنداقه غرق خون، بابا مضطر ، تیر رو اگه بیرون بیاره سر جدا میشه، تیر رو بیرون نیاره، چکنه با علی، این بچه رو رو دست بگیر ، دو دست بگیرش، ببین چه کردن با این تیری که زدن، ▪️روی این دستم تنش ▪️بر روی این دستم سرش ▪️آه بفرستم کدامش را برای مادرش... حسین.... ==================== ✍کانال متن روضه های حجت‌الاسلام میرزامحمدی
1_5909438539.mp3
11.95M
السلام علیک یا اباعبدالله مثل امروزی عمربن حجاج زبیدی، وارد کربلا شد، ماموریتش هم بستن شریعه ی فراته ====================
السلام علیک یا اباعبدالله مثل امروزی عمربن حجاج زبیدی، وارد کربلا شد، ماموریتش هم بستن شریعه ی فراته، با پنج هزار سرباز، شریعه رو به روی ابی عبدالله و بچه هاش بست ، با کمال جسارت، اومد سمت خیام حسینی، فریاد می‌زد حسین، یه قطره از این آب فراتم نمیزارم بهت برسه، از امشب دیگه برا آوردن آب، قمر بنی هاشم و علی اکبر جنگیدند رفتند از فرات مشکها رو پر از آب کنند، یعنی از امروز دیگه قحط آبه، آب تو کربلا جیره بندی شده، الله اکبر، تو اون گرمای طاقت فرسا، اونم از امروز تا روز عاشورا، ▪️تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل... خیمه هام که کنار فرات بنا نشده بود لذا میرفتند ۲۰ تا ، ۲۰ تا مشکو پراز آب میکردند، می آوردند توی خیمه ها، حتی تو بعضی نقل‌ها داره مشکها رو که تو خیمه ی بچه ها آویزان کردند، بُرِیر میگه من خودم آوردم یه دونه از این مشکها رو، بچه ها انقده تشنه بودند آویزان از مشک شدند، آب مشک رو زمین خیمه ریخت دیدم برای اینکه هدر نره آب، دارند رو خاکها خودشونو میغلطونند، شکمهاشونو به خنکی آب و خاک میزنند، بلکه رفع عطش بشه، شب عاشورا سکینه ی بنت الحسین میگه سهمیه ی آب ما تو خیمه تمام شد روم نشد بیام به بابام بگم گفتم میرم خیمه ی عمه جانم زینب، حتما عمه برام یه راه چاره ای داره، اومدم صحنه ای دیدم پشیمون شدم بگم، تشنمه، دیدم عمه برادرم علی اصغر رو بغل کرده، هر کاری میکنه داداشم آرام نمیگیره، عمه هی رو زمین مینشینه هی بلند میشه هی مضطرانه میگه یَابنَ اَخِی، اِصبِر، پشیمون شدم که به عمه بگم تشنمه، یه مرتبه پدرم ابی عبدالله وارد خیمه شد این اضطراب عمه رو که دید این بچه رو از عمه گرفت دیدم داداشم داره زبونش رو دور لبهاش میچرخونه، بلکه با تریِ زبان، بتونه قدری رفع عطش کنه، الله اکبر، دیدم بابام علی رو بغل گرفت زبان خودشو گذاشت تو کام دهان علی، دیگه بعد از این ندیدم داداش علی، زبونشو بیرون بیاره، یعنی ابی عبدالله با این کار با شیرخوارشم داره نشون میده زبانتو دور دهان و لبهات نچرخون علی جان خدا رحمت کنه استاد ما رو میفرمود روز عاشورا اولین کسی ک جلو خیمه ها مقابل ابی عبدالله قرار گرفت سکینه بود چقدر این خانوم عقیله ست میدونه جلوتر اومده، باباش از رباب خجالت نکشه. من ندیدم رباب اومده باشه بیرون، سکینه جلوتر آمد دید بابا داره میاد علی رو هم داره میاره، اما چه آمدنی، قنداقه غرق خون، بابا مضطر ، تیر رو اگه بیرون بیاره سر جدا میشه، تیر رو بیرون نیاره، چکنه با علی، این بچه رو رو دست بگیر ، دو دست بگیرش، ببین چه کردن با این تیری که زدن، ▪️روی این دستم تنش ▪️بر روی این دستم سرش ▪️آه بفرستم کدامش را برای مادرش... حسین.... ====================
السلام علی الطِّفلِ الرَّضیعِ المَرمِیِّ الصَّریعِ (کودک شیرخواره تیر خورده ضربت خورده) المُتَشَحِّطِ دَما (به خون تیپده) المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ ( و در دامان پدرش، با تیر، سر بُریده شد) حالا باید بلند شه فَرَمٰاهُ حَرمَلةُ بنُ کاهِلِ الأسَدی سهم من همین دو بیت باشه شب هفتم این روضه شب باب الحوائجِ از اون روضه هایی که برا بعضیا مثل سید حیدر حلی ها ایجاد تشرف کرد به محضر امام زمان ، روضه شیرخواره ی حسینِ 🔻سه غم آمده بر دلم، هر سه یکبار حسین داره میگه 🔻سه بار پیاپی مصیبت کشیدم هم سه غم و هم سه تا مصیبت رو بشنو 🔻سه غم آمده بر دلم، هر سه یکبار 🔻سه بار پیاپی مصیبت کشیدم سه غم کدومه 🔻هم از حنجره تو هم از خواهر تو 🔻هم از مادر تو خجالت کشیدم حالا سه تا مصیبت رو گوش بده 🔻خودم قبر کندم.... فحفر بجفن سیفه 🔻...خودم دفن کردم 🔻خودم تیر را از گلوی تو کشیدم حسین...... ====================
3_4567890123996655.mp3
2.71M
السلام علی الطِّفلِ الرَّضیعِ المَرمِیِّ الصَّریعِ المُتَشَحِّطِ دَما ====================
4_5825568253019164269.mp3
10.17M
السلام علی الطِّفلِ الرَّضیعِ المَرمِیِّ الصَّریعِ المُتَشَحِّطِ دَما المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیه ▪️آمدم خیمه تا وداع کنم، دیدم از داغ آب، می سوزی ▪️بردم آبت دهم ولی دیدم زیر این آفتاب می سوزی ====================
السلام علی الطِّفلِ الرَّضیعِ المَرمِیِّ الصَّریعِ المُتَشَحِّطِ دَما المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیه ▪️آمدم خیمه تا وداع کنم، دیدم از داغ آب، می سوزی ▪️بردم آبت دهم ولی دیدم زیر این آفتاب می سوزی زبان حال ابی عبدالله و شیرخواره اش ها امروز روضه را من از زبان شعر بخونم ▪️کاش آبی شود مهیا تا خجل از روی خواهرت نشوم... سکینه خواهر علی اصغره غروب تاسوعا، شب عاشورا که شد گفت سهمیه آب توخیمه ما بچه ها تمام شد با خودم گفتم می رم خیمه عمه جانم زینب هرجوری شده عمه جانم منو سیراب می کنه امان از دل زینب آهسته، مخفیانه وارد خیمه عمه جانم شدم یه صحنه ای دیدم دیگه خجالت کشیدم بگم تشنمه دیدم برادرم علی اصغرو عمه بغل گرفته هی زمین می نشینه هی بلند میشه هی میگه اِصبِر یَابنَ اَخی ▪️کاش ابی شود مهیا تا خجل از روی خواهرت نشوم ▪️سعی کردم که وقت بردن تو ،چشم در چشم مادرت نشوم چقدر ای عبدالله خجالت کشیده ▪️پشت سر رانگاه کن پسرم .... بچه را بغل می کنی افق نگاهش می شه پشت سرش سرش اینجا می افته دیگه ها ▪️پشت سر رانکاه کن پسرم جلو خیمه ها رباب نشست ▪️به امید ی که خیمه برگردی و آمد و زیر آفتاب نشست دیگه کیا بارباب اومدند ▪️من که طاقت ندارم ای گل من ▪️که نگاهی کنم به پشت سرم ▪️لیک حس می کنم که امده اند ▪️جلوی خیمه ها زنان حرم حالا ببین زبان حال ... ▪️گرچه ای کودکم نمی بینم ،ذره ای رحم در دل اعداء ▪️شاید این دفعه وضع فرق کند ،کودک من توکلت به خدا ▪️به رخ کودکم نگاه کنید،رنگ دیگر به روی طفلم نیست ▪️کوفیان اِرحَموا بِهٰذَا الطّفل، قطره ای هم برای او کافیست علی اصغرم ، ▪️وقتی می آمدیم خواهر تو .... این سکینه چند بار اشک ابی عبدالله را درآورده: یکیش مال همینجاست. یکیش مال وداعه همه را ساکت کرد دید مرکبش حرکت نمی کند سکینه گفت بابا پیاده شو می دونم اگر بری بر نمی گردی یکی هم مال گوداله یکی هم مال مجلس یزیده هاااا یه دونشو من امروز بگم ▪️وقتی می آمدیم خواهر تو با نگاهش مرا معذب کرد ▪️تا تو برگردی و بخوابی باز، عمه گهواره را مرتب کرد ▪️تو بگو من چطور پاسخ این یک حرم اضطراب را بدهم ▪️عمه با من علی.... ▪️عمه با من علی بگو که چطور من جواب رباب را بدهم یکی دو بندشو بخونم و تقدیم کنم ▪️این گلو مثل ساقه ی گل بود ▪️قطع کردنش تبر نیاز نداشت ▪️ کس نپرسید ز حرمله این طفل ▪️به سه شعبه دگر نیاز نداشت اینجا ابی عبدالله به تعبیر ما، مستأصَل شد موند چکار کنه لذا برای تنها شهیدی که از آسمان ، برا ابی عبدالله هاتفی ندا داد ، علی اصغره چرا آقا یه لحظه موند چکار کنه ▪️ آه تصمیم واقعا سخت است وای اگر تیر جابجا بشود یه لحظه دید اگر تیر رو از گلو بکشه، سر جدا میشه اگر تیر را از گلو نکشه ، بچه نمی تواند نفس بکشد ▪️آه تصمیم واقعا سخت است وای اگر تیر جابجا بشود ▪️تیر را ازجلو اگر بکشد ترسم این است که سر جدا بشود حسیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن.... .
11 (1).mp3
7.83M
▪️مثلا به تو آب میدم ▪️مثلا تو رو تاب میدم ====================
▪️مثلا به تو آب میدم ▪️مثلا تو رو تاب میدم ▪️مثلا به تو آب میدم ▪️مثلا تو رو تاب میدم ▪️مثلا تو صدام کردی ▪️من با خنده جواب میدم کنار این شیرخواره باید نام سقا هم برده بشه ▪️مثلا عمو برگشته ▪️شدم آره خیالاتی ▪️مثلا همه جمعیم و ▪️توی آغوش باباتی ▪️یه مادر وقتی لالایی نخونه ▪️می میره گوشه ی خونه ▪️درد منو کی میدونه کیه این مادر... ▪️یه مادر که زیر سایه نمیره ▪️همش بهونه می گیره دست گداییتو بیار بالا ب حق اون آقایی که راوی گفت اونقده دستشو بالا آورد که زیر بغل حسین نمایان شد هنوز داشت حرف میزد خود ابی عبدالله هم متوجه نشد تیر از کدام طرف آمد، یوقت دید علی بال و پر میزنه، حالا بگو حسین.... ====================
مناجات 1 🔸آفتابا بسکه پیدائی نمیدانم کجائی 🔸دور از مائی و با مائی نمی‌دانم کجائی امام زمان... این روزها همه جا صدای یا بن الحسن بلنده... همه دارن شما رو صدا میزنند... ای منتقم کجایی... 🔸هر طرف رو آورم روی دل آرای تو بینم 🔸جلوه گر از بس بهر جائی نمیدانم کجایی عزیز فاطمه... ما منتظر اون روزی هستیم... که صدای شما از کنار خانه خدا بلند ميشه: « ألا یا أهل العالم أنا بقیه الله» 🔸کعبه‌ای یا کربلا یا در نجف یا کاظمینی 🔸یا کنار قبر زهرایی نميدانم کجایی امشب.. کجا زانوی غم به بغل گرفتی... کجا برا جد غریبت اشک می ریزی... آقا جانم... 🔸عبد را هجران مولا تلخ تر از زهر باشد 🔸من تو را عبدم تو مولائی نمی‌دانم کجائی ما که جز در خونه ی شما جایی رو نداریم... آقا... ما که جز شما اهل بیت کسی رو نداریم... یا صاحب الزمان شب هفتم محرم... اومدیم بگیم آقا... 🔸مانده بر لب های اصغر همچنان نقش تبسم 🔸تا برای انتقام آئی نمی‌دانم کجائی آقا بیا انتقام شش ماهه ی کربلا رو بگیر... یا بن الحسن...