#ساقیا
ساقیا باده ای اور ، به کرامت برِ ما ...
باده ای دِه که دگر، هوش رًوَد از سرِما ،
قَسًمَت میدهم ای ساقی دل ، جامم ده .
واای برمن که بشد ، از برِما دلبرما ،
ساقیا هیچ مگو ، جام تهی گشتُ و تهی ..
نیست معلوم سحر ، خاک شود پیکر ما ،
شرح این قصه مگو ، بر کس وُ بر رهگذری ،
بی رخش خون دلست ، جوهره ی ساغر ما ،
آمدم اشک فشان سینه خراشیده ز غم ..
نیست در عالم ما ، روشنی اختر ما ،
کار این دل دگر از ، شعر و تلاوت بگذشت ...
زهر غم ریخت فلک ، بر غزل و دفتر ما ،
ساقیا باده بیاور برهان ، از خویشم ،
اتش عشق فتادست به خشک و تر ما ،
کام دل تلخ شد از ، هجر و فراق و غم یار ..
سوخت جان و دل ما ، سوخت پَر و شهپر ما ،
ساقیا پیک دگر ریز ز ان جام زرت ..
مگر از جام تو آید ، گُهر و کوثر ما ،
دل وجانم ، همه اعضای تنم منتظرند ..
تا که مستی چه کند بر شرر و اذر ما ،
#راحمم از غم هجران چه توانم گفتن ؟
بنگر ، سوز دل وُ آتش وُ... خاکستر ما ،
#راحم_تبری
آوای ماندگار°🎼؎
↯
@Avaiemandeghar