آنچه در رمزگزاری شخصیت فرهاد رخ داد، تا نیمی از سریال درست بود؛ فردی که دغدغه‌ی اجتماع پیرامونش را دارد و نسبت به رویدادهای اطراف حساس است. کنشگر است و سعی می‌کند به‌قدر وسع خود برای اصلاح جامعه تلاش کند. در مطبوعات اثرگذار است. می‌خواند، می‌نویسد، فکر می‌کند و رفتارش با کسی که عاشقش بوده در چارچوب اصول درستی است و درک مناسبی از شرایط دارد، گرچه کمی تند و تیز به استقبال حوادث می‌رود. تا اینجا شخصیت فرهاد درست شکل گرفته، اما در ادامه به ناگاه این شخصیت افول می‌کند و از شخصی دلسوز و دغدغه‌مند به فردی خودخواه مبدل می‌شود. بی‌توجه به وضعیت خانواده‌اش دست به خطر می‌زند و از دیگران توقع ریسک دارد و در مقابل قادر به درک از خودگذشتگی شهرزاد نیست و نجات جانش به دست او را درست تفسیر نمی‌کند. اینجا نقطه‌ای است که مخاطب فرهاد را از دست می‌دهد چون انتظار تحلیل و درک عمیقی از او دارد و چنین نشانه‌هایی نمی‌بیند و بعد از آن شاهد به قهقرا رفتن فرهاد هستیم. انتقام‌جویی او به شیوه‌هایی دور از تفکر روشنفکرانه و خودخواهی‌اش تا پایان قصه باقی می‌ماند و بدیهی است که مخاطب در جدال فرهاد و قباد طرف قباد را بگیرد. اگر افول فرهاد در چارچوب شخصیت او صورت می‌گرفت، ایرادی متوجه فیلم‌نامه نبود ولی اینجا معادلات تعریف‌شده‌‌ی نویسندگان به هم ریخته است و گویی فراموش کرده‌اند چه قراردادی برای فرهاد تعیین شده بود. متن کامل ریویوی نقد و بررسی سریال شهرزاد را در پرونده هزار و یک سریال بخوانید. 2⃣9⃣9⃣ @Azadisqart