باند پرواز 🕊
#داستان 💣 اعترافات یک زن از#جهاد_نکاح ◀️ قسمت بیست و هفتم 7⃣2⃣ شروع کرد برام کتاب گرفتن...📚 اوایل
💣 اعترافات یک زن از ✒قسمت بیست و هشتم 8⃣2⃣ گفتم فرزانه حرفهایی که داره میزنه تمام معادلات و اطلاعات ما رو داره بهم میریزه! من واقعا گیج شدم هنوز حرفم تموم نشده بود، خانوم مائده اومد داخل، عذرخواهی کرد و نشست. بدون معطلی گفتم: لطفاً می‌شه این جمله تفکر پشت هر عمل را باز کنید! دقیقا منظورتون چه جور تفکر و چه جور عملیه؟🧐 سری تکون داد و گفت: ببینید من قبل از ازدواجم هم اهل دعا و مناجات بودم 🤲📿هم اهل صبر و گذشت ولی چون هیچ تفکری پشتش نبود بعد از ازدواجم و گذشت زمان همراه با شرایط سخت، دیگه نه خبری از دعا و مناجات بود نه خبری از صبر و گذشت و مهربونی!😔 چون احساس می‌کردم هدفم نابود شده ولی وقتی کتابها رو می‌خوندم متوجه شدم صبری که همراه با تفکر باشه در مقابل یه بار اذیت دو بار اذیت سه بار اذیت و هر چند بار... دچار خشم نمی‌شه بلکه دنبال راهکار برای حل مسئله می‌ره نه اینکه خودش رو ورشکسته حساب کنه!👌 خوب یادمه بعد از دوسال که دیگه کم کم با همسرم راجع به این مسائل صحبت می‌کردم یه بار بهم گفت: مائده جان فکر می‌کنی بدن انسان برای زنده موندن به چی نیاز داره؟🤔 منم نگاه نامفهومی بهش کردم و گفتم: معلومه آب و غذا!😒 گفت: برای اینکه انرژی بیشتری داشته باشه نشاط پیدا کنه چه تقویت کننده هایی خوبن؟🧐 گفتم: چه سوالهایی می‌پرسی!😣 خوب مثل میوه و نوشیدنی‌های مفید؛ 🧋🥛🍑🍉🥝خشکبار و از این جور چیزها.. 🍗🫕 دستم رو گرفت تو دستش و گفت: حالا نفسم! اگه به جای آب و غذا مدام بهش از این مدل تقویت کننده‌ها بدیم چی می‌شه؟! دستم تو دستش بود و گرمی دستاش حالم را خوب کرده بود گفتم: خوب مریض می‌شه دیگه!🤒 چشم‌هاش خیره شد به چشمهام. لبخندی زد و گفت: قربون چشمای خوشگل و معصومت برم،🥰 حالا روح ما برای ادامه حیات هم به آب و غذا به سبک خودش که میشه انجام واجبات و تر ک محرمات نیاز داره، تقویت کننده‌هاش هم برای انرژی بیشتر و نشاطش مستحباته که خوب هر کدومش جای خودش لازمه، ولی اگه قرار باشه به جای اصل وظیفه، فقط مستحبات بهش بدیم خوب طبیعیه مریض می‌شه، خسته می‌شه...🤕 من که تازه متوجه شدم چی داره میگه گفتم: قبول.👌 ولی چرا وظیفه‌ی من باید یه کاری باشه که نه ادامه‌ی حیات روحمه! نه تقویت کننده‌اش!🥺😫 من بدم میاد چون روحم را داره متلاشی می‌کنه! دور از اهداف منه و من را به اون چیزی که می‌خوام نمی‌رسونه؟ 😤 دستمو محکم فشار داد و سرش رو انداخت پایین.... نمی‌دونم شاید اون لحظه به خودش فکر کرد شاید هم به من! به دوسال نقش بازی کردن از انجام کاری که دوست نداشتم!🙁 بعد از چند لحظه سرش رو آورد بالا گفت: خانومم دوست نداشتن شما به خاطر نحوه‌ی فکر کردن به کاریه که انجام می‌دادی، حالا بیا این بار یه جور دیگه به این قضیه نگاه کنیم ...🔍 بعد خانم مائده نگاهی به ما کرد و گفت: البته تا جایی که حیا اجازه بده سعی می کنم بگم. چون شاید کسی قبل از خوندن این مصاحبه مثل من دچار مشکلات اوایل ازدواج باشه و با شنیدن این حرفها متوجه اشتباهش بشه.👌👌👌 ◀️ ادامه دارد .. ❌کپی بدون لینک کانال ممنوع ❌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╭┈───── 🌱🕊 ╰─┈➤ @BandeParvaz