❤️ ✨🥀 یک روز یک تفنگ بادی دادم دستش، برای شکار گنجشک تا ساعت ۹ شب هر چه منتظرش شدیم، به خانه نیامد. مادرش خیلی تشویش داشت. گفت: برو، ببین بچه کجا رفت. من کمی اوقات تلخی کردم و گفتم: می خواهم بخوابم بعد از چند دقیقه دیدم از لای لحاف نامه ای بیرون افتاد. روی آن نوشته بود: آقاجان! منتظر من نباش رفتم جبهه.  :پدر بزرگوار شهید 🌷 🌷 :۱۳۴۸/۰۱/۰۱ بهشهر 🕊 : ۱۳۶۵/۱۱/۰۸ شلمچه هدیه به ارواح مطهر شهدا 🌷 موکب اربعین شهدای شهرستان بهشهر @behshahr_arbaeen