🌈❄️🌈❄️🌈❄️🌈❄️
#داستان_واقعی
📕
#فرار_ازجهنم
✍
#قسمت ۲۰
💥انتخاب
🌤💥🌤💥🌤💥
اصلا نمی فهمیدم یعنی چی ...⁉️🤔
اول فکر کردم خیالاتی شدم 😇
اما شش ماه، پشت سر هم ... دیگه توهم و خیال نبود ... 👌
تا جایی که فکر می کردم روح 👨حنیف اومده سراغم ⚡️
👈🏻من به خدا، بهشت و جهنم و ارواح
اعتقاد نداشتم اما کم کم داشتم می ترسیدم ... 😱
تا اینکه اون روز، وسط تقسیم و بسته
بندی مواد ... ویل با عصبانیت اومد و زد توی گوشم😡👊🏻
👈🏻از ضربه ش، گوشی و دستگاهم پرت شد ... 📱
خون جلوی چشمم رو گرفت و باهاش درگیر شدم ... 😡
ما رو از هم جدا کردن ... سرم داد می زد ... تو معلومه چه مرگت شده؟ ...🗣
هر چی تحملت کردم دیگه فایده
نداره ... می دونی چقدر ضرر زدی؟ ... اگر ... .♨️
👈🏻خم شدم دستگاه رو از روی زمین
برداشتم ... 🔫اسلحه رو گذاشتم روی
میز و به ویل گفتم: من دیگه نیستم🔚
.
وسایلم رو جمع کردم و زدم بیرون ...💼
ویل هم که انگار منتظر چنین روزی بود؛ حسابی استقبال کرد ...👏👏
.
👈🏻تمام شب رو راه رفتم و 📖قرآن گوش دادم ... 🚶
صبح، اول وقت رفتم در خونه👨 حنیف زنگ زدم ... تا همسرش در رو باز کرد،
بی مقدمه گفتم: دعاتون گرفت ... 🙏
👈🏻خود شما مسئول دعایی هستی که
کردی ... نه جایی دارم که برم ... نه
پولی و نه کاری ...💴
.
👈🏻با هم رفتیم مسجد ... با مسئول
مسجد صحبت کرد ... من، سرایدار مسجد شدم ...🏰
من خدایی نداشتم اما به دروغ گفتم
مسلمانم تا اجازه بدن توی مسجد بخوابم 🏰
.
🌸👈🏻نظافت، مرتب کردن و تمییز کردن مسجد و بیرونش با من بود ...
✂️قیچی باغبونی رو برمی داشتم و می افتادم به جون فضای سبز بیچاره و شکل
هایی درست می کردم که یکی از دیگری وحشتناک تر بود🎃👺🤖
👈🏻هر چند، روحانی مسجد هم مدام از من تعریف می کرد ...👏👌
سبزه آرایی های زشت من رو نگاه می کرد و نظر می داد ... .☹️
.
👈🏻بالاخره یک روز که دوباره به جون گل
و گیاه ها افتاده بودم، اومد زد روی
شونه ام و گفت ... اینطوری فایده نداره ...❎
باید این بیچاره ها رو از دست تو نجات بدم 😅
.
👈🏻دستم رو گرفت و برد به یه
تعمیرگاه ... خندید و گفت: فکر می کنم کار اینجا بیشتر بهت میاد ...⚙🔩🌸🌸🌸
👈🏻ضمانتم رو کرده بود ... خیلی سریع کار رو یاد گرفتم ...☺️
همه از استعدادم تعجب کرده بودن 😳
دائم دستگاه روی گوشم بود 🎧
قرآن گوش می کردم و کار می کردم ...
.
این بار، روح👨 حنیف تنهام گذاشته بود ...
نه چیزی کم می شد، نه کاری غلط انجام
می شد ... بدون هیچ نقص و مشکلی کارم رو انجام می دادم . 💯
⚒🛠⛏🔩⚙🔩
👈 ادامه دارد....👉
⬇️⬆️⬇️⬆️
https://eitaa.com/TanhamasirLezatbandegi