🖤🌹 بهترین مسیر خوشبختی 🌹🖤
🐌🐌🐌 #داستان_واقعی 📕 #فرار_ازجهنم ✍ #قسمت ۱۹ باورنمیکنم 🐛🐝🐛🐝🐛 یه برگ لای قرآن گذاشته بود ... 📖
🌈❄️🌈❄️🌈❄️🌈❄️ 📕 ۲۰ 💥انتخاب 🌤💥🌤💥🌤💥 اصلا نمی فهمیدم یعنی چی ...⁉️🤔 اول فکر کردم خیالاتی شدم 😇 اما شش ماه، پشت سر هم ... دیگه توهم و خیال نبود ... 👌 تا جایی که فکر می کردم روح 👨حنیف اومده سراغم ⚡️ 👈🏻من به خدا، بهشت و جهنم و ارواح اعتقاد نداشتم اما کم کم داشتم می ترسیدم ... 😱 تا اینکه اون روز، وسط تقسیم و بسته بندی مواد ... ویل با عصبانیت اومد و زد توی گوشم😡👊🏻 👈🏻از ضربه ش، گوشی و دستگاهم پرت شد ... 📱 خون جلوی چشمم رو گرفت و باهاش درگیر شدم ... 😡 ما رو از هم جدا کردن ... سرم داد می زد ... تو معلومه چه مرگت شده؟ ...🗣 هر چی تحملت کردم دیگه فایده نداره ... می دونی چقدر ضرر زدی؟ ... اگر ... .♨️ 👈🏻خم شدم دستگاه رو از روی زمین برداشتم ... 🔫اسلحه رو گذاشتم روی میز و به ویل گفتم: من دیگه نیستم🔚 . وسایلم رو جمع کردم و زدم بیرون ...💼 ویل هم که انگار منتظر چنین روزی بود؛ حسابی استقبال کرد ...👏👏 . 👈🏻تمام شب رو راه رفتم و 📖قرآن گوش دادم ... 🚶 صبح، اول وقت رفتم در خونه👨 حنیف زنگ زدم ... تا همسرش در رو باز کرد، بی مقدمه گفتم: دعاتون گرفت ... 🙏 👈🏻خود شما مسئول دعایی هستی که کردی ... نه جایی دارم که برم ... نه پولی و نه کاری ...💴 . 👈🏻با هم رفتیم مسجد ... با مسئول مسجد صحبت کرد ... من، سرایدار مسجد شدم ...🏰 من خدایی نداشتم اما به دروغ گفتم مسلمانم تا اجازه بدن توی مسجد بخوابم 🏰 . 🌸👈🏻نظافت، مرتب کردن و تمییز کردن مسجد و بیرونش با من بود ... ✂️قیچی باغبونی رو برمی داشتم و می افتادم به جون فضای سبز بیچاره و شکل هایی درست می کردم که یکی از دیگری وحشتناک تر بود🎃👺🤖 👈🏻هر چند، روحانی مسجد هم مدام از من تعریف می کرد ...👏👌 سبزه آرایی های زشت من رو نگاه می کرد و نظر می داد ... .☹️ . 👈🏻بالاخره یک روز که دوباره به جون گل و گیاه ها افتاده بودم، اومد زد روی شونه ام و گفت ... اینطوری فایده نداره ...❎ باید این بیچاره ها رو از دست تو نجات بدم 😅 . 👈🏻دستم رو گرفت و برد به یه تعمیرگاه ... خندید و گفت: فکر می کنم کار اینجا بیشتر بهت میاد ...⚙🔩🌸🌸🌸 👈🏻ضمانتم رو کرده بود ... خیلی سریع کار رو یاد گرفتم ...☺️ همه از استعدادم تعجب کرده بودن 😳 دائم دستگاه روی گوشم بود 🎧 قرآن گوش می کردم و کار می کردم ... . این بار، روح👨 حنیف تنهام گذاشته بود ... نه چیزی کم می شد، نه کاری غلط انجام می شد ... بدون هیچ نقص و مشکلی کارم رو انجام می دادم . 💯 ⚒🛠⛏🔩⚙🔩 👈 ادامه دارد....👉 ⬇️⬆️⬇️⬆️ https://eitaa.com/TanhamasirLezatbandegi