#خاطرات_شنیدنی
#سردارشهیدمحمودکاوه
در ساختمان دخانیات بودیم،شهر سقز،زمستان پنجاه ونه.
نزدیک سحر همه بیدار می شدند،همه هم نماز شب می خواندند.📿
اما همیشه چند نفر زودتر بیدار می شدند.
آب گرم می کردند برای بقیه ،خودشان ولی بیرون از آسایشگاه ،
با آب سرد وضو می گرفتند.
قطره های آب تا می رسید به زمین،یخ می زد.💧❄️
همان ها نماز شان را هم توی آسایشگاه نمی خواندند.
هر کدام شان یک پتو می انداختند روی سرشان ،می رفتند بیرون.
توی تاریکی شب، به ردیف و پشت سرهم ،
کنار دیوار آسایشگاه می استادند به نماز.
#محمود یکی از آن چند نفر بود؛اوهمان پتو را هم روی سرش نمی انداخت.💖
📚ساکنان ملک اعظم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin