ریشه و داستان ضرب المثل”😁🖇 🔹📚❤️‍🩹 ✍در گذشته های دور مرد چاقی زندگی می کرد که عاشق خوردن بود و بیش تر اوقات خود را به خوردن و آشامیدن مشغول بود. 🔸روزی مرد به بازار رفت و زودتر از همیشه به خانه برگشت، همسرش از دیدن او در این وقت روز تعجب کرد و پرسید: چطور امروز زود به خانه آمده ای؟ مرد گفت: در بازار شنیدم که امروز همسایه ی ما حلیم می پزد به همین علت زودتر آمدم تا از حلیم او بخورم. 🔹مرد در خانه منتظر شد و همین که بوی حلیم به مشامش رسید به سرعت آماده شد و به خانه ی همسایه رفت، اما زمانی که به خانه ی همسایه رسید دید از بس که عجله کرده یادش رفته که ظرفی با خود بیاورد. 🔸مرد کمی فکر کرد و دید اگر بخواهد به خانه بر گردد و ظرف بیاورد شاید حلیم گیرش نیاید پس بالای دیگ حلیم رفت و با قاشق شروع به خوردن کرد. 🔹چند دقیقه ای گذشت و مرد دید که این طور هم فایده ندارد زیرا هول شده بود که حلیم تمام شود و او نتواند به اندازه ی کافی حلیم بخورد، پس دو دستش را داخل دیگ برد و شروع به خوردن حلیم کرد و آن قدر در دیگ خم شد که بالاخره درون دیگ افتاد. 🔸مردم با دیدن این صحنه شروع کردند بلند بلند خندیدن و با صدای بلند گفتند: بیچاره این مرد از هول حلیم افتاد توی دیگ … به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande