📌گفت: اتفاقا اومده بودم بیام موکب، چون امام حسین رو دوست دارم (دوستاش خندیدن بهشون گفت مرض راست میگم) گفتم: می‌دونی تا خدا دوستت نداشته باشه نمی‌تونی امام حسین رو دوست داشته باشی؟ رفت تو فکر ... گفت: عمو! دو ساعته اینجام ولی هیچکس بهم هیچی نگفته بود، منم فکر کردم مشکلی نداره لباسم. (انصافا موندم چی جوابش بدم!) ولی خودمو نشکوندم. گفتم: عموجان! شاید فکر کردن از این بی‌جنبه‌هایی که نمی‌شه باهات حرف زد. (دوستش گفت: اتفاقا خیلی بی جنبس و خندیدن) خلاصه که قول داد بره خونه عوض کنه و برگرده. 📌عرضم اینه که، ما مقصریم اگر گناه انقدر راحت شده، یعنی خود گناهکار منتظره یکی بهش اعتراض کنه، ولی ما می‌گیم: بی‌خیالش، کی اهمیت میده؟ نگاه نمی‌کنیم حکم چه کسی رو داریم زیر پا می‌زاریم. این دختر حتی اگر امشب به قولش عمل نکنه ولی باز همیشه منتظره یکی بهش معترض بشه، پس بهتر می‌پوشه. 🖌از کانال: روشنگری @Deebaj