📌📌📌📌📌📌
#مهاجری_از_سرزمین_آفتاب
✂️
#برشی_از_کتاب
آن روز، آن روز فراموش نشدنی که مسیر زندگیام را تغییر داد؛ جوانی قد بلند و سفید پوست، با موهای مجعّد، را دیدم که شکل و شمایل ژاپنی نداشت و بیرون کلاس در یک گوشه داشت حرکات عجیب و ناآشنایی انجام میداد. دو کف دستش را جلوی صورتش گرفته بود و مثل ما، تا کمر خم میشد و گاهی پیشانی روی زمین میگذاشت. اما، بر خلاف ما، مقابلش کسی نبود. او برای چه کسی و به احترام چه کسی این گونه میایستاد و خم میشد؟!
بعد از ین کار، پارچهای را که رویش این حرکات را انجام میداد جمع کرد. به داخل اتاقی که ما بودیم آمد و در میان آن جمع نگاهش، یک آن، به نگاه من گره خورد؛ نگاهی نجیب و گرم که برق آن جایی در قلبم نشست. من خیلی زود سرم را پایین انداختم. او هم نجیبانه نگاهش را از من گرفت و به انگلیسی شروع کرد به صحبت کردن با همراه ژاپنیاش.
📕مهاجری از سرزمین آفتاب
📖 صفحه ۵۲
🍃دیدبان هنر و رسانه🍃
@Didban_Art_Media