📚 کتاب آقا روح الله
📝 بخش پنجم(صفحه ۴۴)
◀️من هم تفنگ داشتم...
🔷سید روح الله از همان هفت یا هشت سالگی وقتی به منزل می آمد، با تفنگ کلنجار می رفت. برادر بزرگتر میگفت، برای تو زود است. بگذار زمین، خطرناک است. اما او میگفت: نه میخواهم ببینم چیست؟
او از سن ده دوازده سالگی تیرانداز بسیار خوبی شده بود. اسبی داشت که بر آن سوار میشد و تفنگ خود را نیز برمیداشت و به تمرین تیراندازی می رفت. با تفنگ شکاری اش معمولا هدف مستقیم را میزد.
🔷او در سن ۱۵ الی ۱۶ سالگی بود که هجوم لرهای زلقی به روستاهای کمره، سلطان آباد (اراک) و گلپایگان، امنیت ولایت اراک را سخت به مخاطره افکند. این حملات مقابله مردمی را به دنبال داشت. امام در کوران حوادث آخر سال های عمرش، تجربیات ایام نوجوانی را برای جوانان بازگو میکرد:
🔷همه این شلوغی ها که میبینید ما شاهدش بودیم... این حدود قم و کاشان، دست نایب حسین کاشی بود. نایب حسین و پسرش. به آن حدود ما حمله می کردند. یک دفعه هم آمدند یک محله ای از خمین را گرفتند. من در عین حالی که تقریبا شاید اوایل بلوغم بود، بچه بودم، دور این سنگرهایی که بسته بودند در محل ما، و این ها میخواستند هجوم کنند و غارت کنند
آنجا می رفتیم سنگرها را سرکشی میکردیم، این ها از چی ما را می ترسانند؟ ما برایمان مطرح نیست این امور، ما شیعه آن ها هستیم که بچه های کودکشان را فدا کردند برای اسلام...
ادامه دارد...
#حافظه_تاریخی
کانال مختص آموزش جنگ شناختی
https://eitaa.com/joinchat/3755672144C354485b7a1