#تلنگر#داستانک
برادران يوسف نبی وقــتی می خواستند حضـرت را داخـل چـاه بنــدازند، يـوسف لبخنـدی زد! بـرادرانـش پرســيـدنـد: چـرا میخنـدی؟ اينجـا که جای خنده نيست!
يوسف فرمود روزی در اين فکر بودم که چطور کسی ميتواند با من ...
#خدایا_کمک_کن_مؤمن_شویم#خدایا_دوستت_دارم