من شیرین هستم،،،متولد ۱۳۵۴ تهران….. خیلی بی سر و صدا داخل شدیم اما بعدش انگار از خالی بودن خونه خیالش راحت شد و با صدای بلند گفت:خب !..خوش اومدی خانم خوشگله،!!راحت باش….منه احمق و ساده که در مجموع ۲-۳ساعت بیشتر نبود که اون پسررو میشناختم خیلی ریلکس بودم خواستم بشینم که نگاه حریص اون اقارو روی خودم دیدم .اومد کنارم وخواست دست درازی کنه که شروع کردم با مشت به بدنش کوبیدن تا ولم کنه…..گفتم:چرا اینجوری میکنی؟؟اما انگار صدامو نمیشنید .عصبانی شدم و صورتشو چنگ زدم….پوست صورتش خراش برداشت و خون اومد..اون اقا از سوزش چنگ من با عصبانیت به سینه ام کوبید و هولم داد عقب و گفت:چیکار میکنی هرزه ی دوزاری؟رفتار و حرفش خیلی بهم برخورد.آخه تا به حال هیچ کدوم از پسرا با من اینطوری رفتار نکرده بودند اما این اقا با اونا فرق داشت.بعد تصور کرد با حرفش رام شدم دوباره اومد سمتم که با لگد هولش دادم عقب…این بار که حساب کار دستش اومده بود خودشو جمع و جور کرد و با عصبانیت گفت: گمشو برو….لیاقت نداری.. ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎ 😍😊 @Energyplus_ir