داستان کوتاه Dinosaur Drawings It was the worst morning ever. When Carl woke up, he realized that he didn’t do his astronomy and chemistry homework. Also, the forecast called for rain and that would affect baseball practice. Suddenly, his mother yelled, “Take out the garbage right now!” When Carl returned from taking the garbage outside, he was all wet. “What a terrible day,” he said. طراحی‌های دایناسور آن روز صبح بدترین صبح زندگی تا به حال بود. وقتی کارل از خواب بیدار شد، متوجه شد که تکالیف نجوم و شیمی‌اش را انجام نداده است. همچنین، پیش‌بینی آب و هوا باران را نشان می‌داد و این می‌توانست بر تمرین بیسبال تأثیر بگذارد. ناگهان، مادرش فریاد زد: «همین الآن آشغال‌ها را بیرون ببر!» وقتی کارل از بیرون بردن آشغال‌ها بازگشت، او کاملاً خیس شده بود. او گفت «چه روز بدی». ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸