#سلام_بر_ابراهیم
قسمت4⃣3⃣
✨روضه و توسل به حضرت مادر (س)
جبهه كه بوديم توسلهای ابراهيم بيشتر به حضرت صديقه طاهره (س) بود و هميشه روضه حضرت را ميخواند. وقتي هم كه مجروح شده بود و در بيمارستان نجميه تهران بستري بود هنگامی كه دوستانش به ملاقاتش میآمدند شروع به روضه خواندن میکرد، ميگفت: " بعد از توكل به خدا، توسل به حضرات معصومين مخصوصاً حضرت زهرا (س) كار سازه". زماني هم كه خبرنگار مجله پيام انقلاب با ابراهيم مصاحبه كرد و پرسيد: "چگونه در عمليات فتحالمبين پيروز شديد؟" ابراهيم جواب داد:"ما در فتحالمبين جنگ نكرديم ما راهپيمايي ميكرديم و فقط «يا زهرا (س)» ميگفتيم "
در عمليات فتحالمبين كه ابراهيم مجروح شده بود سريع او را به دزفول منتقل كرديم و در سالني كه مربوط به بهداري ارتش بود و مجروحين زيادي در آنجا بستري بودند قرار دادیم. سالن به قدري شلوغ بود و مجروحين آه و ناله ميكردند كه هيچ كس آرامش نداشت. بالاخره يک گوشهاي را پيدا كرديم و ابراهيم را روي زمين خوابانديم ، پرستارها هم زخم گردن و پاي ابراهيم را پانسمان كردند در آن شرايط كه اعصاب همه به هم ريخته بود و سر و صداي مجروحين بسيار زياد بود ناگهان ابراهيم با صدايي رسا شروع به خواندن شعر زيبايي در وصف حضرت زهرا (س) کرد كه رمز عمليات هم نام مقدس ايشان بود. براي چند دقيقه سكوت عجيبي سالن را فرا گرفت .هيچ مجروحي ناله نميكرد. انگار همه چيز رديف و مرتب شده بود. به هر طرف كه نگاه ميكردي آرامش موج ميزد و قطرات اشك بود كه از چشمان مجروحين و پرستارها جاري ميشد. همه آرام شده بودند ، وقتي خواندن ابراهيم تمام شد، يكي از خانم دكترها كه مُسن تر از بقيه بود و حجاب درستي هم نداشت و خيلي هم تحت تأثير قرار گرفته بود جلو آمد و سريع گفت: "من كاري به محرم و نامحرم ندارم تو هم مثل پسرمي " و بعد نشست و پيشاني ابراهيم را بوسيد و گفت: "فداي شما جوونها". قيافه ابراهيم ديدني بود، گوشهايش سرخ شده بود. از خجالت ملافه را روي صورتش انداخت ...
⏪ ادامه دارد...
@Etr_Meshkat