#قسمت هشتاد و ششم
#به نام پیامبر
✍حضرت هود(ع) چهل ساله بود که به پیامبری مبعوث شد.تقدیر اینچنین رقم خورده بود که این بار، بارِ تاریخ بر روی شانه های هود باشد، حالا هود بود و یک دنیای غرق شده در کفر و فساد و هوی و هوس.
💰قوم هود قوم ثروتمند و قدرتمندی بود این کار هود را بسیار دشوارتر میکرد او به دستور خداوند به میان قوم خود رفت و ایشان را متوجه خود ساخت:
ای قوم من! تنها خدا را بپرستید، که جز او معبودی برای شما نیست،چرا پرهیزکاری پیشه نمیکنید؟!
⁉️آرام آرام مردم گرد هود جمع شدند. یکی از بزرگان بزرگان گفت:ای دیوانه! از کدام خدای یکتا سخن می گویی؟! نادانی و سبک مغزی را کنار بگذار! این دروغها چیست که به هم میبافی؟!
❇️هود گفت:ای قوم من! هیچگونه ابلهی و سفاهت در من نیست، همانا من فرستادهای از سوی خدا به سوی شما هستم، پیامهای خدا را به گوش شما میرسانم و خیرخواه امین برای شما هستم.آیا تعجب میکنید که دستور آگاهی بخش خداوند توسط مردی از میان شما به شما برسد، و او شما را از مجازات الهی بترساند؟!
⭕️یکی دیگر از اشراف که دندان هایش را بر هم میفشرد گفت:چه میگویی دیوانه؟! با چه رویی به سراغ ما آمدهای که خدای یگانه ی تو را بپرستیم، و از آن چه که پدرانمان میپرستیدند، رو برگردانیم؟!
✴️حضرت هود با زبانی نرم به نصیحت قوم خود پرداخت و ایشان را از عذابی دردناک بیم داد.اما آنها به پیامبر خدا خندیدند و گفتند:اگر راست میگویی آن چه را که از عذاب به ما وعده میدهی بیاور!
✳️پیامبر خدا فریاد برآورد: پليدى و خشم و عقوبت از سوى پروردگارتان بر شما حتمى شد. آيا با من دربارهى نامهايى جدل مىكنيد كه شما و نياكانتان بر بتها نهادهايد؟ خداوند نسبت به حقّانيّت معبودهاى شما برهانى نازل نكرده است. پس منتظر قهر الهى باشيد، من هم با شما از منتظرانم.
🔰قوم هود وقیح تر از آن بود که این سخنان را بی پاسخ بگذارد.آنان پیامبر خدا را محاصره کردند و منتظر فرمان اشراف خود شدند.
🆔
@Ganjhayemanaviy