سـراغی از دلِ تنگـم نمی‌گـیرد دلِ سـنگت منم آن سازمحزونی که بودم زخمیِ‌چنگت نوای خامُـشم دیگـر ندارد رونقِ دیروز که تار و پودِ هستی‌ام گسست امروز آهنگت چو اشکِ گـرم افتادم از آن مـژگانِ نو رُسته که گل باده به کف آورده و افتاده در چنگت نسیمی در خمِ‌گیسو که از رویِش، غزل خوانَد طراوت‌ها برانگـیزد که دارد شــورِ سـارنگت ۱۴٠۳/٠۵/٠۷ -❀ ⃟ ⃟✍️رشوند ﴿